شاعر «بوی گل و سوسن» را دیر شناختیم!/ یادگارهای ماندگار یک همسایه

سرود «بوی گل سوسن و یاسمن آید» به‌طور حتم یکی از ماندگارترین آثار موسیقایی مرتبط با ایام پیروزی انقلاب است که ایام دهه فجر با این سرود بدون ساز برای بسیاری از مردم ایران معرفی شده است. دریافت ۹ MB سینما خراسان-گروه هنر-علیرضا سعیدی: سرودهایی که طی سال‌های آغازین پیروزی انقلاب اسلامی ایران برای ایام […]

سرود «بوی گل سوسن و یاسمن آید» به‌طور حتم یکی از ماندگارترین آثار موسیقایی مرتبط با ایام پیروزی انقلاب است که ایام دهه فجر با این سرود بدون ساز برای بسیاری از مردم ایران معرفی شده است.

دریافت ۹ MB

سینما خراسان-گروه هنر-علیرضا سعیدی: سرودهایی که طی سال‌های آغازین پیروزی انقلاب اسلامی ایران برای ایام دهه فجر انقلاب اسلامی تولید و عرضه می‌شود، آثار ماندگاری بودند که در مومنانه‌ترین شکل ممکن اجرا و تبدیل به موزه‌های همیشه همراهی شد که قطعاً در خیل خاطرات ماندگار مردم این سرزمین فراموش نمی‌شود. شرایطی که غیر از مواردی بسیار استثنا هنوز شاهد تکرار آن در حوزه سرود و آهنگ‌های انقلابی نیستیم و با وجود تلاش‌های خوبی که در این عرصه صورت گرفته اما هنوز نتوانسته جای خالی این نواهای خاطره‌انگیز را پر کند.

اما آنچه به مناسبت فرارسیدن ایام دهه فجر امسال بهانه‌ای برای رجوع دوباره به این مقوله مهم و موثر اجتماعی شد، کندوکاوی دوباره و البته خاطره ساز برای معرفی برخی سرودها و آثار موسیقایی متناسب با دهه فجر است که گروه هنر سینما خراسان را بر آن داشت تا در روزهای آتی نیم نگاهی دوباره درباره نحوه ساخت و تولید آن داشته باشد.

در دومین گام از سلسله گزارشات «بازخوانی مهر از سرودهای فجر» به سراغ سرود ماندگار «بوی گل سوسن و یاسمن آید» سروده محمدعلی ابرآویز رفتیم که در روزهای آغازین پیروزی انقلاب اسلامی ایران و ورود تاریخی امام راحل تولید و با وجودی که از سازی غیر از طبل و سنج استفاده نشده بود، اما آنچنان مورد استقبال مردم سرزمینمان قرار گرفت که گویی دهه فجر بدون شنیدن این سرود با تصاویر خاطره ساز آن دوران رنگ و طعم دیگری پیدا می‌کند.

آغاز نگارش یک گزارش با یک اتفاق غافلگیرکننده

طی روزهای اخیر و حین نگارش این گزارش توسط نگارنده، شرایطی عجیب و پیش‌بینی نشده‌ای به وجود آمد که قطعاً می‌تواند دربرگیرنده تجربه‌ای لذت بخش، شیرین و ماندگار شود، آن هنگام که فهمیدم محمد علی ابرآویز شاعر و آهنگساز سرود «بوی گل سوسن و یاسمن آید» در دهه‌های ۶۰ و ۷۰، زمانی که همراه با خانواده‌ام از تبریز به تهران مهاجرت و در خیابان طالقانی، کوچه توانا (شهید دستخوش) ساکن شدیم، درست چند آپارتمان آن طرف‌تر همسایه‌مان بوده، آن هم نه یک همسایه معمولی که سالی به سالی هم از همسایه‌اش خبر نمی‌گیرد. بلکه یک همسایه تنها اما عزیز که تقریباً مثل بعضی فیلم‌های سینمایی هر روز از بالکن یک خانه قدیمی با قامت بلندش و آن بند شلوار و سیبیل های معروف که در سال‌های پایانی عمرش دیگر وجود نداشت، با حالتی موقر به بازیگوشی‌ها و فوتبال بازی کردن‌هایمان تا پایان نگاه می‌کرد، و بعد که حسابی خسته می‌شدیم یکی از ما را صدا می‌کرد و از ما می‌خواست تا برویم از رستورانی در آن حوالی که در این سال‌ها کافه‌ای شیک و پیک شده، برایش غذا بگیریم. چون تنها بود.

غذا را هم که به دستش می‌رساندیم، باقی پولی را که داده بود، به خودمان پس می‌داد. یک لذت عجیب و غریب و وصف ناپذیر که گرچه خرج خرید تنقلات و آلوچه و لواشک و از این دست چیزها می‌شد، اما محمدعلی ابرآویز را برای ما تبدیل به یک اسطوره کرده بود. یک اسطوره مهربان که به خاطر همین کارش از حضورش در محله می‌بالیدیم و چقدر حیف خیلی خیلی خیلی دیر فهمیدیم او که بود؟

مگر می‌شود بدون اینکه از جزییات یک حضور آن هم در قامت همسایه شک و تردید داشته باشی و بعد به صورت همزمان به یکباره وارد نگارش گزارشی با موضوع سرودهای ماندگار دهه فجر شوی که همان آقای همسایه سراینده یکی از اشعارش باشد این حضور محمدعلی ابرآویز که به سال ۱۳۹۲ در انزوا و تنهایی چند سال بعد از اینکه ما هم از آن محله رفتیم، دار فانی را وداع گفت، برای ما فقط در همین چارچوب تعریف شده بود و بس.

ولی اصلاً نمی‌دانستیم که نام محمدعلی ابرآویز خیلی خیلی مهم‌تر از آن چیزی است که تصورش را می‌کردیم. یک لحظه تصور کنید، همین آقایی که پول آلوچه، لواشک، توپ دولایه، آدامس فیفای ما برای عکس بازی را در بسیاری از مقاطع تامین می‌کرد، سراینده و آهنگساز ترانه‌های ماندگاری چون «بوی گل سوسن و یاسمن» است. همان سرودی که اتفاقاً در آن دوران در کنار چند اثر موسیقایی دیگر به شدت حالمان را خوب می‌کرد. چرایی‌اش که قطعاً به خاطر جشن‌های دهه فجر بود. چون هرچه بود حالمان را خوب می‌کرد. انگار دنیا عوض شده و ما هم در پی آن عوض شده‌ایم.

خب طبیعتاً هم محور اصلی این شرایطی که توصیف شد دهه فجری بود که برای بزرگترهای ما معنی متفاوت‌تری داشت. اما قطعاً برای ما آنچنان با مفاهیم انقلابی و اجتماعی و سیاسی به دلیل شرایط سنی آشنا نبودیم، جذاب بود چون موسیقی داشت، چون تئاتر داشت، چون روزنامه دیواری داشت، چون هیجان غیرکاذبی داشت که عمیق‌ترین اندیشه‌های اجتماعی را می‌توانستیم با همان سن و سال کم بفهمیم. چون سرودهایی داشت که غیر ممکن بود آنها را حفظ نباشیم و زمزمه‌اش نکنیم. سرودهایی که یکی از ماندگارترین‌هایش متعلق بود به همان جناب ابرآویز، همان آقای همسایه‌ای که حین نگارش این گزارش متوجه شدم رستوران شالیزار یکی از پاتوق‌هایش بوده. پاتوقی که حتی پدرم بعد از مشغله‌های آموزگاری خود عصرها به آنجا می‌رفته و با آقای ابراویز و صاحب رستوران رفاقت صمیمانه‌ای داشته‌اند. جالب‌تر اینکه همین آقای ابرآویز هر از چندگاهی به دعوت پدر به منزل می‌آمده و شامی هم مهمان ما می‌شده است. اصلاً از این جذاب‌تر مگر داریم؟ مگر می‌شود بدون اینکه از جزییات یک حضور آن هم در قامت همسایه شک و تردید داشته باشی و بعد به صورت همزمان به یکباره وارد نگارش گزارشی با موضوع سرودهای ماندگار دهه فجر شوی که همان آقای همسایه سراینده یکی از اشعارش باشد.

روایت یک خاطره‌نگار از زندگی خالق «بوی گل سوسن و یاسمن آید»

زنده‌یاد ابرآویز در زمان فعالیت خود سراینده سرودهای متعددی از جمله «بوی گل سوسن و یاسمن آید»، «خمینی ای امام»، «دیو چو بیرون رود فرشته درآید»، «الله الله» و «میدان شهدا» بوده است. به عبارتی علاقه این شاعر و آهنگساز فقید موسیقی به امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی ایران بود که باعث شد تا از همان روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب، فعالیت مستمر در سرود را آغاز و آثار متعددی را در این زمینه ثبت و ضبط کند.

مرحوم ابرآویز با مشورت گرفتن از رهبران انقلاب، شهید دکتر بهشتی، آیت‌الله خامنه‌ای و آیت‌الله هاشمی رفسنجانی تصمیم گرفت بضاعت هنری خود و سازمان تبلیغاتی باتجربه‌اش را در پیشبرد اهداف انقلاب به خدمت بگیرد مرتضی قاضی، محقق تاریخ شفاهی و خاطره‌نگار استاد ابرآویز در یادداشتی، زندگی‌نامه مختصری از این موسیقیدان برجسته را منتشر کرده که بدین شرح است: استاد محمدعلی (منوچهر) ابرآویز در سال ۱۳۱۷ در محله عودلاجان تهران متولد شد. تحصیلات خود را تا اخذ دیپلم در تهران انجام داد. سپس برای ادامه تحصیل در رشته رفتارشناسی به آلمان و سپس کانادا سفر کرد. در حدود سال ۱۳۴۱ به ایران مراجعت کرد و در طی ۷ سال به فعالیت در مطبوعات و رادیوی آن زمان پرداخت. وی در سال ۱۳۴۲ با مشاهده صحنه شهادت یکی از جوانان انقلابی در حوالی میدان ارک تصمیم به ترک رادیو گرفت و دیگر به آن سازمان بازنگشت و تنها به فعالیت‌های مطبوعاتی خود ادامه داد. ابرآویز از سال ۱۳۴۷ سازمان تبلیغاتی پرقدرتی را راه‌اندازی کرد که این سازمان تا زمان پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷ پابرجا بود. در طی این دوره ابرآویز به واسطه فعالیت‌های موفق تبلیغاتی فرهنگی‌اش در زمینه جمع‌آوری کمک برای زلزله بوئین زهرا موفق به دریافت جایزه جهانی تبلیغات از سازمان بین‌المللی تبلیغات می‌شود.

این شاعر و آهنگساز در تابستان سال ۱۳۵۷ که برای ثبت اختراعی به انگلیس سفر کرده بود، از طریق تلویزیون از اخبار انقلاب ایران مطلع شد و خود را به سرعت به ایران رساند. مرحوم ابرآویز با مشورت گرفتن از رهبران انقلاب، شهید دکتر بهشتی، آیت‌الله خامنه‌ای و آیت‌الله هاشمی رفسنجانی تصمیم گرفت بضاعت هنری خود و سازمان تبلیغاتی باتجربه‌اش را در پیشبرد اهداف انقلاب به خدمت بگیرد.

ابرآویز اعضای گروه سرود خود را با هم‌فکری شهید دکتر مفتح و مرحوم آیت‌الله طالقانی از جوانانی که در مجالس این بزرگواران شرکت داشتند، انتخاب و فعالیت خود را شروع کرد. استاد در اوج روزهای حکومت نظامی رژیم طاغوت با هزینه شخصی خود استودیوی موسیقی اجاره کرد، اعضای گروه سرود را در آنجا گرد آورد و به شکل مخفیانه و به دور از چشم نیروهای اطلاعاتی و نظامی رژیم، به تولید و ساخت سرودهای انقلاب پرداخت. حاصل این دوره از فعالیت‌های ابرآویز و گروه وی، تولید ۱۸ کاست موسیقی انقلابی ماندگار در ماه‌های منتهی به پیروزی انقلاب بود؛ سرودهایی که بعضاً با ذائقه و هنرمندی خود وی در مقام شاعر و تنظیم‌کننده به گوش مردم رسید و جاودانه‌هایی همچون «بوی گل سوسن و یاسمن آید»، «معمار و طراح حرم» و «سمفونی ۱۷ شهریور» را آفرید. طنین صدای او در قطعه طراح حرم تا همیشه در گوش‌های مخاطبان خواهد ماند که مؤمنانه می‌خواند: «لاتخف مسلمان… لاتخف»

سرودهایی که فقط با طبل و سنج برای مردم روایت می‌شد

قاضی در نوشته خود ادامه می‌دهد: آثار او ویژگی هنری بارزی داشت و آن هم این بود که از شعارهای مردم در موسیقی خود الهام می‌گرفت. سرودهای وی ارکستر نداشت و شعارهای مردمی تنها با سنج و طبل بیان می‌شد؛ به شکلی که با ضرب صدای سنج، صدای مرگ بر شاه به گوش می‌رسید. سرودهای خاطره‌انگیزی که ابرآویز در طی شش ماه مانده تا پیروزی انقلاب تولید کرد، نه تنها تا ماه‌ها پس از پیروزی انقلاب از رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی ایران بازپخش می‌شد و به مردم مبارز ایران روحیه و انگیزه می‌بخشید، بلکه هنوز هم که هنوز است هر گاه که پخش می‌شود برانگیزاننده احساس و یادآور آن روزهای خدایی است. سرودهایی که به اذعان رسانه‌های غربی به اندازه یک سپاه برای انقلاب ایران اثر داشتند.

ابرآویز در سال‌های پس از پیروزی انقلاب چند سالی در خارج از کشور زندگی کرد و چند سال قبل به ایران بازگشت و برای مدتی مشاور فرهنگستان هنر بود. وی در سال‌های اخیر به تنهایی زندگی می‌کرد و از تنهایی رنج می‌برد. خوشبختانه خاطرات و زندگی هنری او در سال‌های اخیر به همت واحد تاریخ شفاهی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی به صورت تصویری ضبط و ثبت شده است و قرار بود در ایام فجر امسال با حضور خود ایشان کتاب خاطرات او رونمایی شود.»

ابرآویز مرد صداهای انقلاب است

امید مهدی‌نژاد هم در بخشی از کتاب «چهار مضراب انقلابی» که چندی‌پیش توسط نشر سرچشمه و قاف در مجموعه «آن‌روزها» منتشر شد به نگارش مطلبی درباره محمدعلی ابرآویز پرداخته است که در پی می‌آید: «چند روز پس از پیروزی انقلاب، مردی با ۱۸ نوار کاست به سازمان رادیو و تلویزیون رفت. کاست‌ها را تحویل داد و گفت اینها سرودهایی است که پیش از انقلاب، برای انقلاب ساخته‌ایم. این کاست‌ها تا سال‌ها بعد یکی از مهم‌ترین منابع تغذیه سرودهای انقلابی رادیو و تلویزیون بود. این مرد محمدعلی ابرآویز بود. دانش آموخته علوم سیاسی، نویسنده رادیو، متخصص تبلیغات و موسس یکی از اولین موسسات تبلیغاتی ایران که به واسطه اطلاعات فرهنگی و هنری وسیع‌اش، به او لقب دایره‌المعارف زنده داده بودند.

مدتی نیز در سازمان رادیو و تلویزیون انقلابی ایران فعالیت کرد. ابرآویز مرد صداهای انقلاب است. مردی که شاید کمتر نامی از او شنیده باشیم. اما نقش غیرقابل انکارش در ساخت و تولید بسیاری از صداها و سرودهای انقلابی، پررنگ و برجسته است. ابرآویز در تابستان سال ۱۳۵۷ در لندن مشغول ثبت یک اختراع بود که باخبر شد در تهران نماز عید فطر برگزار شده است. برای او که از دیرباز به نهضت امام خمینی علاقه داشت، این خبر یک خبر ویژه بود. ابرآویز با انگیزه پیوستن به سیل خروشان انقلاب، به ایران بازگشت. به محض بازگشت، در کانون توحید با تنی چند از روحانیون انقلابی دیدار کرد و با احتیاط پیشنهاد ساخت قطعاتی موسیقایی به منظور برانگیختن مردم علیه نظام پهلوی را مطرح کرد. آنها پذیرفتند و او دست به کار شد.

سرود «بوی گل و یاسمن آید» با تضمین غزل مشهور حافظ

مرحوم ابرآویز سرود «بوی گل و یاسمن آید» را با تضمین غزل مشهور حافظ، پیش از بازگشت امام خمینی (ره) به ایران، شبانه و مخفیانه تولید و ضبط کرد در ماه‌های باقی مانده تا پیروزی انقلاب ابرآویز چندین سرود انقلابی ساخت و اجرا کرد و در تهیه چندین موسیقی انقلابی دیگر نیز سهیم شد. سرودن شعر، ساختن ملودی، یافتن نوازنده و استودیو و نیز تامین مالی تهیه سرودها، از فعالیت‌هایی بود که ابرآویز در این مدت انجام داد. مرحوم ابرآویز سرود «بوی گل و یاسمن آید» را با تضمین غزل مشهور حافظ، پیش از بازگشت امام خمینی به ایران، شبانه و مخفیانه تولید و ضبط کرد.

ابرآویز و گروهش شب‌ها پس از غروب به استودیو می‌رفتند و صبح زود بیرون می‌آمدند. با پای برهنه وارد استودیو می‌شدند تا جای پای کسی روی زمین نماند. تمام درها و پنجره‌ها را می‌بستند تا صدایی به بیرون درز نکند و هر چند دقیقه، در سکوت، پنجره‌ها را باز می‌کردند تا هوا عوض شود. استودیو در محله‌ای ارمنی نشین واقع شده بود و هم وطنان ارمنی تا جایی که می‌توانستند با آنها همکاری می‌کردند. حتی از پشت پنجره‌ها کشیک می‌دادند و وقتی ماشین گشت از آن حوالی عبور می‌کرد، با زنگوله‌ای که به سر آن طنابی بسته بودند، مطلعشان می‌کردند تا دست از کار بکشند.

اما نقش پنهان و شاید انکار شده محمدعلی ابرآویز در مسیر ساخت سرود «ایران ایران» سرمایه گذاری مالی است. می‌گویند ابرآویز که آن زمان وضع مالی خوبی هم داشته مبلغ قابل توجهی به خواننده این سرود می‌دهد، تا اگر اجرا و پخش سرود تبعاتی برایش به دنبال داشت، بتواند مخفی شود و با این مبلغ تا مدتی زندگی بگذراند.

گفتگو با شهید بهشتی مقدمه تولید یک اثر موسیقایی تاریخ ساز شد

محمدعلی ابرآویز که سال‌های پایانی عمرش در انزوا و تنهایی گذشت، روز ۲۱ بهمن سال ۱۳۸۶ زمانی که به همت دفتر موسیقی سازمان صدا و سیما برای او آیین نکوداشتی گرفته بودند دریکی از معدود گفتگوهای رسانه‌ای که یکی از تلخ‌ترین آنها نیز لقب گرفت، گفته بود: پزشکان می‌گویند بیماری من از تنهایی است. سه چهار سالی می‌شود که دچار بیماری هستم، بیماری که با تنگی نفس بروز پیدا می‌کند. ظاهراً این بیماری تمامی ندارد و دچار بیماری‌های متعدد دیگری هم شده‌ام. پزشکان اصرار می‌کنند من را از بیمارستان مرخص کنند، اما یادم افتاد که اگر به خانه بروم، دوباره به تنهایی باز می‌گردم و این تنهایی دارد مرا خفه می‌کند، وقتی یادم می‌افتد که باید به خانه و تنهایی برگردم، غمگین می‌شوم.

او در همان برنامه نکوداشت بود که درباره تاریخچه ساخته‌شدن موسیقی «دیو چو بیرون رود فرشته درآید» یادآور شد: ما در «کانون تولید»، عصرها دورهم جمع می‌شدیم و شهید دکتر بهشتی، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، هاشمی رفسنجانی و افراد دیگر نیز بودند. من وابسته به هیچ گروهی نبودم و نیستم. بعد از یکی از راهپیمایی‌ها شهید بهشتی به من گفت: فکر می‌کنی پیروز می‌شویم یا سرکوب می‌شویم؟ گفتم: ما پیروز شدیم و تا همین‌جا هم برای ما بس است. شهید بهشتی گفت: فکر می‌کنی اگر پیروز شویم واکنش جهانیان نسبت به ما چگونه خواهد بود؟ گفتم: دو – سه ماهی مطبوعات جهان با ما راه می‌آیند و پس از آن ممکن است دشمنی‌ها آغاز شود. شهید بهشتی گفت: فکر می‌کنی جهانیان با چه سوژه‌هایی به جان ما خواهند افتاد؟ به ایشان گفتم: آن‌ها تلاش می‌کنند که بگویند اسلام با هنر و خصوصاً موسیقی مخالف است؛ باید کاری کرد که این حربه از آن‌ها گرفته شود. گفت‌: چه‌طور؟ گفتم اگر ما زودتر موسیقی را به اسم اسلام به جامعه بفرستیم، این حربه خنثی می‌شود. این گفت‌وگو مقدمه‌ای برای ساخت سرود «دیو چو بی رو رود فرشته درآید» بود.