نقدی بر سریال "می خواهم زنده بمانم"

بر مدار تعلیق و چالش

«می­خواهم زنده بمانم» یک رومنس موفق ایرانی است که تلاش کرده تا با شخصیت­ پردازی­‌هایی درست و تعبیه این کاراکترها در موقعیت‌های پرچالش اخلاقی، به جلوه‌­های تازه‌­تر و کمتر پرداخته ­شده­‌ای از یک درام خانوادگی ایرانی برسد. جدیدترین ساخته شهرام شاه‌حسینی خیلی زود وارد پروسه داستان­گویی می­‌شود.حرف آخرش را همان اول می­‌زند و نمی­‌خواهد تنها […]

«می­خواهم زنده بمانم» یک رومنس موفق ایرانی است که تلاش کرده تا با شخصیت­ پردازی­‌هایی درست و تعبیه این کاراکترها در موقعیت‌های پرچالش اخلاقی، به جلوه‌­های تازه‌­تر و کمتر پرداخته ­شده­‌ای از یک درام خانوادگی ایرانی برسد.

جدیدترین ساخته شهرام شاه‌حسینی خیلی زود وارد پروسه داستان­گویی می­‌شود.حرف آخرش را همان اول می­‌زند و نمی­‌خواهد تنها با سوءاستفاده از محدودیت‌های اجتماعی دهه ۶۰، برای خود موقعیت بخرد. پروسه داستانی را از یک عاشقانه صرف به سمت التهاب می­‌برد و هر چه جلوتر می­رود، این التهاب، شاخ ­و برگ بیشتری پیدا کرده و با کارآمدی، به دور کاراکترها و مخاطبانشان می‌­پیچد.

البته که فرآیند داستانی از همان ابتدا، علاقمند به «تعلیق‌­آفرینی» است مانند صحبت‌­هایی که عتیقه­ فروش در سکانس جعبه موسیقی به زبان می‌­آورد یا سکانس گیر کردن قایق آرزو در آب، مخاطب می‌­داند که قرار است از پس یک عاشقانه زیبا، منتظر تکانه‌­ها باشد.

در ادامه، داستان بیشتر تلاش می­‌کند تا علاوه بر افزودن بر حجم تکانه‌­ها، با حرکت بر روی لبه تیغ، مخاطب خود را شوک­ زده کند. مانند دوراهی اخلاقی که سریال، جلوی پای هما (سحر دولتشاهی) در انتخاب پدر یا عشقش (پدرام شریفی) می­‌گذارد و تعارض جدی داستان، از همین جا آغاز می­‌شود. پروسه داستانی، در ادامه خیلی تلاش می‌­کند تا این دوقطبی­‌های جذاب داستانی را میان کاراکترهایش حفظ کند هم­چنان ­که رقابت پینگ ­پونگی میان «امیر شایگان» (حامد بهداد) و «نادر سرمد» (پدرام شریفی) یا همایون (بابک کریمی) و دشتی (مهران احمدی) کمک شایان توجهی به عمق بیشتر داستان و رو شدن اطلاعاتی کارآمد راجع شخصیت درونی آنها و تعلیق ­آفرینی می­نماید.

تمرکز ویژه داستان اما بر روی کاراکتر کاریزماتیک خود یعنی امیر شایگان است که هم ماموریت خاصی بر عهده او نهاده می­ شود که حتی مشابه آن در تاریخ فیلم و سریال دیده نشده و هم چالش ­­ها، دغدغه­ها و شمایلی که برای وی تعریف نموده‌­اند، بکر و ویژه است. یک مامور امنیتی بسیار پرنفوذ که باگ­های ریزی در خود دارد و شخصیت‌­های پیرامون وی، مترصد شناسایی این باگ­‌ها و ضربه ­زنی حداکثری از این طریق هستند.

«زیرکی» بسیار شایگان که تاحدودی مخاطب را به یاد «شرلوک هلمز» می­‌اندازد، مانع از این اتفاق است. شخصیتی پیچیده با نفوذ کلامی بسیار بالا که زیرکی و تامل سخنان و اعمال وی، حتی در هنگام حفظ راکودهای حسی وی، سایه انداخته و برای مخاطب ملموس است. یک کاراکتر کالت که قطعا ماندگاری بالایی در حافظه مخاطبان سریال­دوست ایرانی دارد.

از نگاه کلان، سریال، مواجهه امیر شایگان با جبهه مقابل خود است که به ­نوعی تقابل نگاه جبری با قشری­ نگری و آمیزه­ های منطقی است که مخاطب را به­ عنوان پشتیبان و کسانی که با طرف حق هم ذات­ پنداری می­ نماید، پشت­ سر خود می­ بیند.هم­چنان­که مخاطب نمی­ تواند در عین هواخواهی جبهه منطق (تمام افراد مقابل شایگان)، مجذوب زیرکی و کارهای خرق­ عادت­ گونه وی نشود.

البته که این سیر داستانی، اشکالاتی را نیز به خود می­بیند که از جمله آنها می‌توان به عدم ­مهندسی فضا برای مخاطب اشاره کرد. می­ خواهم زنده بمانم یک افتتاحیه شکوهمند را به خود دید. در ادامه، یک نزول سطحی را پشت ­سر گذاشت و تا امروز این فرآیند سینوسی را ادامه داده است. البته که داستان در قسمت‌­های نه ­چندان جذاب خود، قربانی تعدد کاراکترها و تکثر وظایفی شده که بر دوش آنها محول کرده است.

رتق ­و فتق تمامی این وظایف با این حجم شخصیت سبب شده تا برای پرداخت بهتر، داستان در قسمت‌­هایی، از ریتم افتاده تا زمینه‌­های چالش­ برانگیز یک اتفاق، بتواند خود را در قسمت‌­های بعدی نشان دهد. با این حال اما می­خواهم زنده بمانم بدون­شک، یکی از موفق­ ترین و مخاطب­ پسندترین سریال­‌هایی است که طی سالیان اخیر تولید شده است.

علیرضا مرادی / روزنامه نگار