«مرد ایرلندی» همچون یک ماراتن میماند؛ اسکورسیزی یکی از پرجزئیاتترین داستانهای خود را روایت کرده است و بی تردید این داستان پرپیچ و خم لحظات با شکوهی نیز دارد. سینما خراسان – گروه هنر- سیدسعید هاشمزاده: شاید ساده ترین جواب برای دیدن این فیلم همین بس که مرد ایرلندی اثر مارتین اسکورسیزی است. حتی افرادی […]
«مرد ایرلندی» همچون یک ماراتن میماند؛ اسکورسیزی یکی از پرجزئیاتترین داستانهای خود را روایت کرده است و بی تردید این داستان پرپیچ و خم لحظات با شکوهی نیز دارد.
سینما خراسان – گروه هنر- سیدسعید هاشمزاده: شاید ساده ترین جواب برای دیدن این فیلم همین بس که مرد ایرلندی اثر مارتین اسکورسیزی است. حتی افرادی که اسکورسیزی و سینمایش را دوست ندارند نمیتوانند از دیدن فیلمهای او چشم پوشی کنند.
خالق «راننده تاکسی»، «گاو خشمگین»، «دارودسته نیویورکی» و «جزیره شاتر» هنرمند مهمی در تاریخ سینما محسوب میشود.
حالا به اسکورسیزی دستهای از بازیگران مطرح تاریخ را نیز اضافه کنید، آل پاچینو، رابرت دنیرو، جو پشی و… در فیلمی از اسکورسیزی؛ و باز اضافه کنید که همکاری اینها قرار است فیلمی در ژانر گنگستری باشد آن هم براساس داستانهای واقعی دهه ۶۰ و ۷۰ آمریکا. در زمان نیکسون و کندی و… و برههای از تاریخ و برشی از آن مورد اشاره اسکورسیزی قرار گیرد که مافیا نقش عمدهای در قاچاق اسلحه به کوبا را بر عهده دارد.
حالا میتوان تمام این نکات را کنار هم جمع کرد و فیلم را نادیده گرفت؟! گمان نمیکنم. اما بیش از اینها دو نکته عجیب درباره این اثر وجود دارد. اولی اینکه پیش تولید فیلم از سال ۲۰۱۴ آغاز شده و چهار سال بعد فیلم جلوی دوربین رفته است؛ و نکته دوم اینکه بازیگران مسن این اثر قرار است با تکنولوژِ دیجیتال بر روی پرده نقرهای جوان بهنظر بیایند.
چرا خوب – چرا بد؟
«مرد ایرلندی» همچون یک ماراتن میماند. یک رمان پر از جزئیات که نیاز دارد یک کاغذ و قلم را در کنارتان داشته باشید تا بتوانید اسامی و اتفاقات را در راستای هم یادداشت کنید. اسکورسیزی یکی از پرجزئیاتترین داستانهای خود را روایت کرده است و بی تردید این داستان پرپیچ و خم لحظات با شکوهی نیز دارد که در بهترین سکانسها به آن اشاره میکنیم اما تمامی اینها، داستان و شخصیتها و اتفاقات و… نیاز به یک موتور محرکه اولیه دارد و آن بحث ضرورت روایت است.
اینکه چه ضرورتی در متن و بیرون از متن برای روایت چنین داستان مافیایی وجود دارد. ماجراها قرار است ما را به سر منزل چه مقصودی برساند؟ یک تم یا یک محتوای تکراری یا فرمی که قرار است در داستانگویی لحظاتی التهابآور و بینظیر بسازد؟! واقعیت این است که شروع داستان بدون ضرورت است. داستانی که فرانک راوی آن است و مشخص نیست برای چه کسی دارد این داستان بازگو میشود.
نکته بعدی درباره ضرورت این است که اطلاعات درباره شخصیتها فقط اطلاعات نباید باشد، ما کتاب تاریخ ورق نمیزنیم بلکه فیلمی میبینیم که اطلاعاتش به گزین شده و هر کدام قرار است نقطهگذاری باشد که جلوتر از آن بهرهبرداری شود. اما فیلم اسکورسیزی همچون یک رمان طول و دراز، پر از اطلاعات بدون ضرورت است. پر از کپشنهای روی تصویر که اسم و روز مرگ افراد را بدون ضرورت نشانمان میدهد. بهتر است بگوییم فیلم از نیمه خود تازه آغاز میشود از لحظه ورود جیمی با بازی پاچینو و مسئله برادری فرانک با جیمی که مسئله اصلی داستان است و نه پیش و پس آن.
بنابراین اسکورسیزی با کمی لحن پست مدرن، با وفاداری به اتمسفر فیلمهای گنگستری چون «پدرخوانده» یا «صورت زخمی»، و با روایت تاریخی که موردعلاقه وی است شالودهای بلند بالا ساخته که نیاز به حوصلهای پولادین دارد.
بهترین سکانس؛ یک قتل تماشایی!
فیلم دو سکانس – موقعیت بینظیر دارد. دو موقعیت که یکی کوتاه است و دیگری بلند. موقعیت اول هنگامی است که زن فرانک پس از اخراجش میخواهد سوئیچ ماشین را بچرخاند و به سمت خانه برود اما تردید میکند، تردیدش در این است که تمام افراد و ماشینهای اطرافیان مافیا و جیمی، بر اثر بمبگذاری از بین رفتهاند و او حالا باید ریسک کند. اگر سوئیچ را بچرخاند ممکن است هر اتفاقی بیفتد. این تردید با قطع شدن موسیقی و تصویرهای بسته همراه است. با تأکیدهایی درست و بجا؛ و در آخر زن جیمی سوئیچ را میچرخاند و اتفاقی نمیافتد و موسیقی از سر گرفته میشود.
دومین این سکانس موقعیتها اما طولانیتر است. از زمانی که فرانک دستور میگیرد تا جیمی همراه و دوستش را به قتل برساند، تردید در این لحظات موج میزند از دام گذاشتن برای جیمی و بردن او به خانهای خالی و مورد شک، اما در آخر وقتی جیمی از فرانک میخواهد خانه را ترک کنند، فرانک درنگ نمیکند و جیمی را به قتل میرساند. قتلی که هیچ گاه با آن موافق نبود.
اگر از این فیلم خوشتان آمد…
بیتردید «پدرخوانده» فورد کاپولا و ماریو پوزو را، اگر ندیدهاید، ببینید. میتوانید «روزی روزگاری آمریکا» سرجئو لئونه را هم از نظر بگذرانید و میتوانید در امتداد این آثار «صورت زخمی» و «دست نیافتگان» برایان دی پالما را نیز نگاه کنید.
نگرشهای نقادانهای که میتوانید دنبالش کنید…
فیلم «مرد ایرلندی» درباره ایتالیائیها و یهودیهای مهاجر آمریکاست. نزاعهای مافیایی این دو قوم که از دهههای ۳۰ آغاز و تا امروز امتداد مییابد. نام مرد ایرلندی باز اشارهای است به مهاجرین ایرلندی – بریتیش به آمریکا و اثر براساس بازگویی تاریخی این مهاجرین و دخالت آنها در دستگاههای مافیایی پیچیده آمریکا طراحی شده است، که اسکورسیزی نیز همچون یک تاریخ نگار با این نکات پیچیده رفتار میکند.
در نهایت دیدگاه تاریخی به اثر آن هم اثری که بر پایه شخصیتهای واقعی ساخته شدهاند دیدگاه مناسبی محسوب میشود که به مخاطب در بهتر فهمیدن آن دوران کمک شایانی میکند.
Δ