نگاهی به فیلم «هفت بهارنارنج»؛

تقدیس عشق

نخستین ساخته بلند سینمایی فرشاد گل‌سفیدی از آن دست فیلم‌های سلامتی است که کثرت چندانی در سینمای ما ندارند.

به گزارش سینما خراسان به نقل از مجتبی اردشیری، منتقد سینما ،«هفت بهارنارنج»، سه مسیر روایی را به موازات یک‌دیگر پیش می‌برد؛ بحث اصلی، جنون عشق است. موضوع دوم، بحث فراموشی و استیصال آقاشمس (علی نصیریان) است و در نگاه سوم، بحث شکست زمان مطرح می‌شود.

فیلم یک سکانس افتتاحیه درست دارد. سیاست محتوایی فیلم، سوار بر حقانیت است و به همین دلیل، بحث شکست زمان که به هم‌صحبتی آقا شمس با طلعتی (لادن مستوفی) محدود می‌شود، از همان نخستین دقایق فیلم، برای مخاطب مشخص می‌سازد که حقیقی نیست.

این، یک سیاست درست و صادقانه برای فیلمی است که نه می‌خواهد گدایی ترحم کند و نه با بیانی اغراق‌آمیز، مخاطب خود را تحت تاثیر و تاثر قرار دهد. بنابراین با چنین پیش‌فرضی، مخاطب، تکلیف خود را با فیلم، از همان ابتدا می‌داند.

در بحث فراموشی که بیشترین دقایق داستان را به خود اختصاص می‌دهد، نوآوری چندانی دیده نمی‌شود. زیرکی فیلمنامه در آن بود که به‌شکلی تک‌بعدی به داستان ورود نکرد و چون ۲ پیرنگ روایی قدرتمند داشت، خلاء این نوآوری، چندان برای مخاطب آزاردهنده نشد.

البته که فیلم، از همان سکانس‌های نخست، خود را بی‌ادعا نشان می‌دهد و این باور را به مخاطبش می‌قبولاند که در اتمسفری شاعرانه و انسانی قدم برداشته که تمام آن، ناشی از جبر زندگی است. این مقوله جبر، بدون تلاش دراماتیک، جنس صریح رئالیستی خود را به مخاطب نشان داده و به همین دلیل، مورد پذیرش و مقبولیت قرار می‌گیرد.

البته که در سراسر اثر، نوعی شلختگی غیرملموس دیده می‎شود که ناشی از عدم‌مهندسی سه رکن اصلی روایت است. به‌عنوان مثال، مخاطب در یک‌سوم ابتدایی داستان، معاشقه‌های پینگ‌پونگی خوبی میان آقاشمس و طلعتی می‌بیند اما به‌یک‌باره که موضوع حیات نباتی طلعت نشان داده می‌شود، این سکانس‌ها نیز رها شده و دیگر دیده نمی‌شوند. هم‌چنان‌که بخش اعظم فیلم، سوار بر موضوع آلزایمز و ناتوانی آقاشمس می‌چرخد که سبب می‌شود تا کنش‌مندی در بحث عشق آقاشمس نسبت به همسرش، بیشتر نمود دیالوگی داشته باشد تا اکت‌های بیرونی و مشخص.

با این وجود اما اتمسفر کلی فیلم، این پیام را به مخاطب رسانده که آقاشمس، متحمل ناراحتی بسیاری از حیات نباتی همسرش است و همچنان امید دارد تا وی به زندگی معمول بازگردد. این گزاره به اندازه‌ای در کلیت فیلم پررنگ است که مخاطب، متوجه این میزان شلختگی در ساختار روایی کار نشده و با جدیت، داستان را دنبال می‌کند.

البته که کلیت فیلم، سینمادوستان را به یاد آثاری چون عشق هانکه و پدر فلوریان زلر می‌اندازد اما گل‌سفیدی به خوبی توانسته داستان را ایرانیزه کرده و در یک فرهنگ فولکوریک، حوایج مطرح‎‌شده در داستان را به موضوع نهال‌ها و شکوفه‌های بهارنارنج و گره زدن پارچه به آن ربط دهد.

در این کار، یک بازی درخور توجه از علی نصیریان می‌بینیم و قدرت اعجاب‌انگیزی که سبب می‌شود تا این بازیگر، یک‌تنه فیلم را با اکت‌های درونی و بیرونی، به جلو پیش ببرد. قطعا باید منتظر افتخارآفرینی این بازیگر پیش‌کسوت در شب اختتامیه جشنواره امسال بمانیم.

هفت بهارنارنج، در تقدیس عشق است. به‌خوبی توانسته از هزلیات و اضافات دوری کند و فیلم سلامتی را به مخاطب تحویل دهد که قابلیت این‌همانی دارد. فیلمی که بدون خرید ترحم، می‌تواند مخاطب را به دنیای تنهای آقاشمس وارد کرده و یک روایت‌گری ساده و بدون پیچش‌های مرسوم دراماتیک را به انجام برساند.

سینمای درام‌زده ما، احتیاج فراوانی به آثاری از این دست دارد.

 

نهال