نگاهی به فیلم شهرک ساخته علی حضرتی؛

سرگشتگی‌های غیر معمول یک بازیگر

داستان فیلم «شهرک» قابلیت این را دارد تا تماشاگر را تا انتها با خود همراه کند به ویژه سرگشتگی نوید در اولین روزهای ورود به شهرک و تقابلش با پدر و مادر و فرشته و اوستای نقاش که باعث می‌شود بیننده با او همذات‌پنداری کند.

به گزارش روز چهارشنبه سینما خراسان به نقل از لاله محمودی ، عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران، تمام دنیا صحنه نمایشی است که مردان و زنان، بازیگران آنند. این بازیگران، زمان ورود و خروج خود را دارند و هر بازیگری نقش‌های بسیاری را بازی می‌کند.

سطور فوق ترجمه یکی از شعرهای شکسپیر است که شباهت زیادی با داستان فیلم شهرک دارد؛ نوید فارغ‌التحصیل بازیگری در تست بازیگری فیلم یکی از کارگردانان بزرگ- احتمالا بزرگ و مشهور- پذیرفته می‌شود اما شرط کارگردان سه ماه تمرین و زندگی بدون داشتن وسایل اولیه ارتباطی با جهان پیرامون است. او در شهرکی وارد می‌شود و گویا از همین‌جا فیلم اصلی کلید می‌خورد.

از اینجا به بعد نوید است و دنیای جدیدی که نقش جدیدی در آن دارد، گویی دوباره زاده می‌شود و قرار است این‌بار فرهاد باشد با همه درگیری‌های زندگی‌اش و احساسات و شادی‌ها و غم‌ها و اندوه فرهاد و کم کم نوید از یاد می‌رود حتی فرهاد فراموش می‌کند که روزگاری نوید بوده. او اکنون مادری جدید دارد و پدری جدید و حتی عشقی جدید.

همان‌گونه که کنستانتین سرگیویچ می‌گوید: «حضور یافتن و موجودیت در نقش پیش از هر چیز اندیشه و کنش است. اندیشیدن و رفتاری که گویا رویدادهای نمایش در همین جا همین امروز و همین لحظه اتفاق افتاده و همه برخوردهای انسان‌ها ماجراهای روزمره و طبیعت با همه سرگذشتش برای نخستین بار رخ می دهد.»

دیگر موضوعی که به نظر می‌رسد فیلم قصد پرداختن به آن را داشته، قضا و قدر است. کاغذهایی که از زیر در اتاق نوید برای او پرتاب! می‌شود سرنوشت محتوم او را رقم می‌زند تا جایی که نوید بر طبق روندی که روی کاغذ نوشته شده حتی عاشق هم می‌شود و این تقابل و کشمکشی جدی را در ذهن او ایجاد می‌کند و اینجاست که بیننده در می‌ماند آیا نوید توانسته بین نقش و خویشتن خویش فاصله بیندازد یا در آن حل شده و نمی‌داند چه می‌کند؟ به همه این‌ها نقش دستیار کارگردان نیز جذاب و مرموز است گویی او خود سرنوشت است که ناظر است بر حوادث پیشبینی شده زندگی! را اضافه کنید.

داستان قابلیت این را دارد تا انتها تماشاگر را با خود همراه کند به ویژه سرگشتگی نوید در اولین روزهای ورود به شهرک و تقابلش با پدر و مادر و فرشته و اوستای نقاش که باعث می‌شود بیننده با او همذات پنداری کند.

درباره بازی‌های فیلم می‌توان واژه متوسط رو به بالا را به کار برد. نه درخشان نه عالی و خیره‌کننده. فیلمبرداری و موسیقی متن و طراحی صحنه و لباس هم همین‌طور و پربیراه نیست اگر واژه معمولی و متوسط را درباره این فیلم به کار ببریم که این نیز خود برای چنین فیلمی موفقیت کمی نیست.

نهال