ابوالحسن داودی که کارگردانی دو اثر پرفروش سینمای ایران در دهههای مختلف را در کارنامه دارد، معتقد است که بزرگترین مشکل سینمای ما نبود پژوهش کافی و مخاطبشناسی برای تولید آثاری است که بتواند رضایت مخاطبان را جلب کرده و آنها را با سینما همراه کند.سینمای ایران سالهاست که میخواهد در راه خصوصی و صنعتی […]
ابوالحسن داودی که کارگردانی دو اثر پرفروش سینمای ایران در دهههای مختلف را در کارنامه دارد، معتقد است که بزرگترین مشکل سینمای ما نبود پژوهش کافی و مخاطبشناسی برای تولید آثاری است که بتواند رضایت مخاطبان را جلب کرده و آنها را با سینما همراه کند.سینمای ایران سالهاست که میخواهد در راه خصوصی و صنعتی شدن حرکت کند اما تا به حال هیچگاه در این امر موفق نبوده است. فیلمهای سینمایی در دهههای گذشته همیشه با حمایت نهادهایی مثل بنیاد سینمایی فارابی ساخته میشد، اما در دهه ۸۰ ارگانهای جناحی و دولتی پای به عرصه سینما و تولید آثار ایدئولوژیک گذاشتند، این فیلمها در برخی اوقات حتی در گیشه هم موفق بودند اما در بسیاری موارد هم فیلمهایی که توسط این نهادهای ارگانی ساخته شد، حتی نیمی از هزینه تولید را هم بازنگرداند.در اواسط دهه نود بود که افرادی به اسم خصوصیسازی پا به عرصه سینما گذاشتند این عده که بیشتر در سینمای خانگی فعال بودند تنها دستاوردشان برای سینما میلیاردی کردن دستمزد سلبریتیها بود. به تدریج برخی از آنها به اتهام پولشویی مجبور به ترک سینما شدند اما اثرات مخرب آنها سالها بر تن نحیف سینمای ایران باقی خواهد ماند.به بهانه اکرانهای ناموفق این روزهای سینما و تقابل بخش به اصطلاح خصوصی در سینما و بخش دولتی ارگانی با ابوالحسن داودی گفتگو کردیم. داودی جزو فیلمسازانی است که دوبار با فیلمهای «نان، عشق، موتور هزار» و «هزارپا» که تم سیاسی اجتماعی داشتند، رکورد فروش فیلمهای سینمایی را در اختیار داشته است.
در دهه نود اتفاقات زیادی از نظر اجتماعی و سیاسی در کشور رخ داد و محصولات سینمایی در بخشی از تولیدات خود به این مسائل اشاره داشت، سهم مخاطب در شکلگیری این آثار را چطور ارزیابی میکنید؟ آیا سینمای ایران نیاز خودش را از مخاطب دریافت میکند یا سوژههای خود را از وقایع اجتماعی و سیاسی که اتفاق میافتد، پیدا میکند؟
این دو موردی که اشاره کردید هیچ کدام جداگانه نمیتواند مسیر سینمای ایران را تعیین کند. هر دوی این موارد یعنی هم سلیقه مخاطب و هم مسائل اجتماعی سیاسی و حتی اقتصادی که طی سالها اتفاق میافتد به سینمای ایران برای ساخت فیلمها ایده و خوراک میدهد. هیچکدام از این موارد به تنهایی توانایی این را ندارند که بخواهند سینمای ایران را در مسیری که خود میخواهند راهبری کنند یا نقشه راه به سینما نشان دهند. سینمای ایران سینمای چند وجهی است، نوع برخورد حکومت و دولتها در کشور ما با کشورهای دیگر که سینمای صنعتی دارند بسیار متفاوتی است، همچنین نوع برخورد مردم با سینما در ایران متفاوت است. هم اتفاقات سیاسی اجتماعی و هم نگاه مخاطب در شکلگیری فیلمهای این سالهای سینمای ایران سهیم بودهاند. نمیتوان یک تعریف کلی درباره سینما عرضه کرد و آن را فقط به سلیقه مخاطبان یا اتفاقات سیاسی و اجتماعی محدود کرد.
در دهه نود دو فیلم «مطرب» و «هزارپا» رکورد فروش را جابهجا کردند. همچنین در این دهه شاهد رشد کمپانیهای دولتی و حکومتی هستیم که آثاری تولید کردند که برخی از آنها در گیشه هم مورد استقبال قرار گرفتند اما مخاطبان با استقبال چشمگیر از فیلمهایی مثل «مطرب» و «هزارپا» نشان دادهاند که تمایلشان غالبا به سمت فیلمهایی است که دارای فراغ بال بیشتر و محدودیتهای کمتری هستند تا فیلمهایی که توسط ارگانها و نهادهای دولتی تولید میشود. این موضوع را چطور ارزیابی میکنید؟
موضوعی که در سینمای ایران کمبود آن کاملا احساس میشود پژوهش در حوزه مخاطبشناسی یا شناخت سلیقه مخاطب است. در طول این سالها همیشه دولت سعی داشته که سلیقه مخاطب را به سمت نگاه و سلیقه خود بکشاند اما به واقع هیچگاه موفق نبودهاند. نشانه این عدم موفقیت این است که سرمایهگذاریهایی که از طرف دولت در سینما انجام شده، عموما ناموفق بوده است. چون بر اساس برنامهریزی و مخاطبشناسی اتفاق نیفتاده است. این حمایتها و سرمایهگذاریها بر اساس یک اراده و خواست بالا به پایین اتفاق افتاده که خواستهاند یک فکر و ایدئولوژی مشخص را برای مردم جا بیندازند و یا به آنها تحمیل کنند که در بیشتر اوقات هم با عدم استقبال مردم و مخاطبان روبرو شدهاند. شاید در دهه ۶۰ یا ۷۰ میتوانستند نگاه دولتی را به سینما و یا مخاطبان تحمیل کنند، اما در دهه ۸۰ و ۹۰ و خصوصا در این دوره و با وجود فضاهای مجازی دیگر این امکان برای آنها وجود ندارد. با این وجود همچنان شاهدیم که مخاطبشناسی و پژوهشهایی که باید در جهت منافع خود دولت هم باشد صورت نگرفته است. تمام این موضوعات تبدیل میشود به مخارجی سنگین که هیچ دستاوردی هم برای آنها نداشته و نخواهد داشت. این فیلمها در بیشتر موارد در ارتباط با مردم ناموفق هستند، چون مردم بر اساس ارتباط مستقیمی که از طریق فضای مجازی و شبکههای اجتماعی با موضوعات پیرامون خود پیدا کردهاند دیگر حاضر نیستند فیلمهایی که خط و ربط در آنها وجود دارد را تماشا کنند.
آیا هر فیلمی که در سینما با استقبال مخاطبان روبرو شده و جزو فیلمهای پر فروش بوده جزو فیلمهای ماندگار سینما است؟
اصلا اینگونه نیست که یک فیلم پرفروش باید جزو فیلمهای ماندگار باشد. وقتی مسیری غلط انتخاب میشود و بر اساس مخاطبشناسی درست شکل نمیگیرد به مرور باعث از دست رفتن و پایینترین آمدن سطح سلیقه مخاطبان میشود و این خطری است که هر دو طرف یعنی هم مخاطب و هم سینما را تهدید میکند. نباید به سمتی برویم که فیلمسازان و یا مخاطبان بگویند که نباید با سرمایه دولت فیلمی ساخته شود. اتفاقا باید این فیلمها ساخته شود، در همه جای دنیا هم اینگونه است و دولت و حکومتها در سینما حضور دارند و فیلم میسازند و مخاطبان خود و کارکرد خود را هم دارند.
موضوعی که برای من فیلمساز باید حائز اهمیت باشد، بالا بردن سطح سلیقه مخاطبان است. طی سالها دیدهایم فیلمهایی که ساخته شد باعث پایین آمدن سطح سلیقه مخاطبان بوده و این اتفاق باعث ضرر کل سینما شده است. از طرفی نسل جوان فیلمساز ما به سمت سینمایی رفتند که این سینما خیلی از وجوهش برای همه مردم جامعه و مخاطبان عام و یا سطح ضعیف قابل درک نیست. وجود همه ژانرها و همه سلیقهها در سینما ضروری است، اما باید به اندازه باشد و بر اساس درک مخاطبشناسانه از طرف کسانی که میخواهند فیلم بسازند و یا برای سینما برنامهریزی میکنند، باشد. این مسئله در طول این سالها و تا جایی که من شاهد بودم هیچگاه اتفاق نیفتاده است.
طبق آماری که وجود دارد برای هر فیلم حدود سه یا چهار نفر سرمایهگذار وجود داشته و در ساخت فیلمها از سرمایههای خرد استفاده شده است. آیا سرمایهگذار بیش از حد باعث عدم استقلال فیلمساز نخواهد شد و با سینمایی که ما داریم آیا نظرات آنها به فیلمساز تحمیل نمیشود؟
سینمای ما به دلیل برنامهریزی که در آن وجود نداشته، گذاره صنعتی شدن در آن اتفاق نیفتاده است. این اتفاق نیفتادن هم دلایل عدیدهای دارد، مثلا یکی از دلایل سانسورها و ممیزیهای بیش از حد از طرف دولتها بوده و هیچوقت ارادهای وجود نداشته که یک سرمایهگذار یا تهیهکننده عرصه سینما را به عنوان یک صنعتکار ببیند و به این باور برسد که در یک عرصه فرهنگیصنعتی فعالیت میکند.
سینمای ما بر خلاف تبلیغات و شعارهای داده شده حتی به مرزهای اولیه صنعتی شدن هم نرسیده است چراکه سینمای صنعتی با انتخاب و تغییر دولت و وزیر و وکیل تغییر رویه نمیدهد و شکل و ساختار آن عوض نمیشود. وقتی که در سینما هنوز نگاه دولتی وجود دارد و یا فیلمها توسط خود دولت و یا ارگانهای وابسته به آن و یا در بخش خصوصی با پولهای مشکوک ساخته میشود، نباید انتظار صنعتی بودن و عبور از این گذاره را در سینمای ایران داشت. در سینمای صنعتی تکلیف سرمایه مثل همه فضاهای صنعتی دیگر مشخص است و تعریف خودش را دارد و با مسئول خاصی جابهجا نمیشود. وقتی یک کمپانی فیلمسازی در جهان تصمیم میگیرد که ۲۰ فیلم در ژانرهای مختلف بسازد نهایتا چهار فیلم آن پرفروش خواهد بود و مابقی فیلمها با نگاه خاص و برای احیای سینما و در عرصه هنر و تجربه ساخته میشود.
سینمای ما یک سینمای گنجشک روزی است و به همین دلیل سراغ عرصههای جدید که بر اساس مطالعات اجتماعی شکل گرفته است، نمیرود. هر فیلمی که در مقطعی پرمخاطب و پرفروش میشود همه میخواهند مثل همان فیلم را بسازند تا پرفروش باشد و یا در جشنواره به آن نگاه ویژه شود، همه میخواهند در فضایی که از دید آنها فضای امنی به نظر میرسد سرمایهگذاری کنند. این نوع نگاه یک فاجعه است و هیچ برنامه و اراده درازمدتی برای تغییر این نگاه وجود ندارد. به همین دلیل است که سینمای ما باری به هر جهت میشود. در سینمای امروز ما که اگر فیلمی هم موفق شده و یا میشود، تحت تاثیر نگاه یک فیلمساز بوده و یا اتفاقی موفق شده است، به واقع هیج ساختاری برای موفقیت در سینما وجود نداشته و ندارد. راهی که ما طی این سالها پیمودهایم یک اشتباه بزرگ بوده که سینماگران و دولتمردان ما طی این سالها مرتکب شدهاند و حال و روز سینما خود گویای این اشتباه است.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
Δ