اول) فرانسه چیزی به آغاز قرن بیستم نمانده است. سال ۱۹۰۰ است. اختراع «سینماتوگراف» بدست برادران لومیر در فرانسه، می رود تا چهره ی رسانه در جهان را برای همیشه تغییر دهد.
دوم) آلمان به میانه ی قرن رسیده ایم. اروپا دو جنگ جهانی را از سر گذرانده است. حوالی دهه پنجاه میلادی است.حالا «اکسپرسیونیسم آلمان» به ایجاد جنبشی آوانگارد و خلق فیلم هایی همچون «مطب دکتر کالیاری» انجامیده است و آثار «فریتس لانگ» نظیر «متروپلیس» فروش جهانی خیره کننده ای داشته اند.
سوم)ایتالیاسینمای ایتالیا نیز بعد از امواج گوناگون چون فاشیسم و کمونیسم، حالا نسل نوینی از فیلمسازان آینده دار را پرورش داده است؛ خواه «فدریکو فلینی» با فیلم «هشت و نیم» باشد، خواه «دزد دوچرخه ی «ویتوریو دسیکا». خواه «برتولوچی» و «آنتونیولی» باشد، خواه «برادران تاویانی» و «پیر پائولو پازولینی» و «جوزفه تورناتوره». مهم اینست که جملگی در تبیین و تثبیت سبک رئالیسم و نئورئالیسم ایتالیا، مهم ترین فیلم های جهان را می سازند.
چهارم) و دوباره فرانسهدهه هفتاد میلادی است. اروپا موج نوی سینمای فرانسه را به تازگی پشت سر گذاشته و غرق موفقیت و کشف پدیده های جدید سینمایی است. «ژان لوک گدار» با فیلم «از نفس افتاده» و «فرانسوا تروفو» با فیلم «چهارصد ضربه» و تنی چند از طرفداران نظریه های نوین سینما بدست «آندره بازن» در مجله ی «کایه دو سینما»، مثل «اریک رومر» و «روبر برسون»، بزرگترین جنبش سینمایی قرن را جشن می گیرند.
نکته/ جالب است بدانید در بحبوحه ی همین سالها، موج نوی سینمای ایران نیز شکل میگیرد. آقایان «مسعود کیمیایی»، «داریوش مهرجویی» و «ناصر تقوایی» به ترتیب با فیلمهای «قیصر»، «گاو» و «آرامش در حضور دیگران» و بعدها کارگردانانی مثل «کیارستمی» و «سهراب شهید ثالث»، موج نوی سینمای ایران را کلید می زنند که با انقلاب ۵۷ این جنبش رنگ و بوی دیگری به خود می گیرد.
پایان قسمت اول
Δ