تهیهکننده و کارگردان «منطقه پرواز ممنوع» معتقدند بهدنبال ساخت فیلمی متفاوت از عادتها و کلیشههای مرسوم سینمای ایران بودهاند و بخشی از هجمهها به فیلمشان ناشی از همین خرق عادت است. به گزارش پایگاه خبری سینما خراسان به نقل از مهر، از ابتدا قرارمان بر گفتگویی صریح با محوریت مهمترین نقدها و چالشهایی بود که «منطقه […]
تهیهکننده و کارگردان «منطقه پرواز ممنوع» معتقدند بهدنبال ساخت فیلمی متفاوت از عادتها و کلیشههای مرسوم سینمای ایران بودهاند و بخشی از هجمهها به فیلمشان ناشی از همین خرق عادت است.
به گزارش پایگاه خبری سینما خراسان به نقل از مهر، از ابتدا قرارمان بر گفتگویی صریح با محوریت مهمترین نقدها و چالشهایی بود که «منطقه پرواز ممنوع» از زمان رونمایی در جشنواره جهانی فیلم فجر و بعدها اکران در جشنواره فیلم کودک و نوجوان اصفهان تا همین روزهای اکران عمومی با آن مواجه بوده است.
امیر داسارگر در مقام کارگردان و حامد بامروتنژاد در مقام تهیهکننده، هر دو در مختصات تولید سینمای ایران، چهرههای تازه نفس محسوب میشوند اما بهواسطه حضور در جریان تولید فیلم و برگزاری جشنواره «عمار» نمیتوان «منطقه پرواز ممنوع» را تجربه نخستشان توصیف کرد. با این حال این فیلم بهنوعی پرچمدار یکی از رسمیترین حضورهای فیلمسازان برخاسته از جریان «سینمای عمار» در چرخه اقتصادی سینمای ایران بهواسطه اکران در سینماهای کشور محسوب میشود.
«منطقه پرواز ممنوع» از دو هفته قبل و همزمان با دو فیلم «تورنادو» و «بنیامین» عهدهدار جذب مخاطب کودک و نوجوان به سالهای سینما شدند و در رقابت با این دو فیلم تا امروز توفیق بیشتری داشته است. فیلم البته یک ویژگی مهم دارد و آن اینکه یکی از معدود فیلمهای سالهای اخیر سینمای ایران است که مشخصاً گروه سنی «نوجوان» را بهعنوان مخاطب انتخاب کرده و شاید خلأ تولید فیلمهای مناسب برای این گروه سنی، در اقبال این روزها به این فیلم بیتأثیر نبوده باشد.
فارغ از موارد متنوعی که درباره این فیلم قابل طرح بود، تلاش کردیم در این نشست شنونده پاسخها و توضیحات عوامل درباره مهمترین حواشی و چالشهای پیرامون تولید و اکران فیلم باشیم.
حامد بامروتنژاد و امیر داسارگر را در این نشست متین کرمانی و علیرضا اکبری دو بازیگر نوجوان «منطقه پرواز ممنوع» همراهی کردند.
آنچه در ادامه میخوانید بخش نخست گفتگوی صریح سینما خراسان با عوامل «منطقه پرواز ممنوع» است که به مواضع تهیهکننده و کارگردان اختصاص پیدا کرده و صحبت درباره انتخاب بازیگران و اظهارات دو چهره نوجوان این فیلم را میتوانید در قسمت دوم گزارش این نشست دنبال کنید.
* در مواجهه با مخاطبان «منطقه پرواز ممنوع» از گروههای مختلف، یکی از نکات مشترکی که به آن اشاره میشود، تعدد بالای مضامین مطرحشده در فیلم است؛ فکر نمیکنیم برای یک فیلم ۹۰ دقیقهای تعداد این مضامین و موضوعات بیش از اندازه بوده و در مواردی موجب چندپارگی فیلم شده است؟
امیر داسارگر: (با خنده) از جایی شروع کردید که معمولاً سرش دعوا میشود! یا باید خیلی محترم و مهربان بگویم «بله نظر هر کس برای خودش محترم است!» یا باید خیلی تند و عصبی موضع بگیرم! هر چند در جشنواره فیلم کودک اصفهان هم که مثلاً خواستیم با مهربانی صحبت کنیم، محکوم شدیم به رفتار فاشیستی! (خنده جمع)
* برای یک مخاطب عادی و بدون پیشفرضی که چنین سؤالی برایش پیش آمده در مقام کارگردان چه پاسخی میدهید؟
داسارگر: میگویم چه فیلم با این تعدد مضامین چندپاره شده باشد چه نشده باشد، چه شعاری باشد و چه نباشد، کلیدیترین نکته این است که خواست و انتخاب ما ساخت چنین فیلمی بوده است. یعنی اساساً وارد سینما شدم تا این حرفها را بزنم و ابایی هم ندارم در این حوزه آزمونوخطا کنم. شاید به نظر برخی خودبزرگبینی محسوب شود اما این آزمونوخطا برای رسیدن به یک تعریف تازه از «سینما» را چیزی شبیه فرآیند تولید علم برای خودم میدانم. این مدل برخورد با محتوا و مضمون در سینمای امروز آنقدر اندک است که طبیعتاً تلاش برای تجربه کردن آن امکان دارد با ایراد و خطایی هم همراه باشد…
* این وجه تشابه به فرآیند «تولید علم» را کمی بیشتر توضیح میدهید.
داسارگر: ببینید ما در ایران روستایی به نام «فوردو» داریم. روستایی که بالای ۱۰۰ شهید داده است و کلی چهره علمی هم در آن تربیت شدهاند. من اگر بخواهم فیلمی درباره این روستا بسازم طبیعتاً باید مختصاتش چیزی شبیه آنچه در فیلم میبینیم باشد. اصلاً تصور کنید نام شهری که داستان فیلم «منطقه پرواز ممنوع» در آن میگذرد، «فوردو» است. اگر این نام را میگذاشتیم آیا بازهم میشد به واقعیت آن خرده گرفت؛ این چندوجهی بودن در واقعیت چنین شهری وجود دارد.
داسارگر: بارها از زبان اساتید مختلف شنیدهام که میگویند «سینما جایی برای طرح مشکلات است». شخصاً معتقدم این نگاه صددرصد غلط است. این رویکرد قطعاً همه سینما نیست و شاید بخشی چند درصدی از آن باشد. حال اگر بخواهی در سینما باشی و در راستای این نگاه حرکت نکنی، ناگزیر باید دست به آزمونوخطا بزنیشبیه فوردو ما در ایران زیاد داریم. خیلی از بچههای فعال در حوزه هستهای، در نزدیکی سایتهای فعالیت علمی خود، خانه میگیرند و زندگیشان در همان حوالی است. اینها واقعیتهای کشور ما است و همین هم دل من را بهعنوان کارگردان قرص میکرد که چنین فضایی را در فیلمم به تصویر بکشم.
مگر شعار سینمای ایران را بهغلط نگذاشتهاند «سینما باید آینه واقعیت جامعه باشد»؟ چرا وقتی ما سراغ بخشی از همین واقعیت میرویم، طور دیگری با ما برخورد میشود؟ من بزرگشده دانشگاههای سینمایی نیستم اما بارها از زبان اساتید مختلف شنیدهام که میگویند «سینما جایی برای طرح مشکلات است». شخصاً معتقدم این نگاه صددرصد غلط است. این رویکرد قطعاً همه سینما نیست و شاید بخشی چند درصدی از آن باشد. حال اگر بخواهی در سینما باشی و در راستای این نگاه حرکت نکنی، ناگزیر باید دست به آزمونوخطا بزنی و این همان وجه تشابه به «تولید علم» است. آنقدر به حرکتهایی از این جنس دافعه وجود داشته و برچسبها روی میز چیده شده که ورود به آن یک ریسک است…
* آن طور که متوجه شدم، معتقدید که جنس تازه و بکری از سینما و فیلمسازی را در این کار تجربه کردهاید…
داسارگر: در فیلم بعدی هم همین کار را میکنم…
* و تعدد مضامین در این جنس تازه از سینما، الزاماً مذموم نیست؟
داسارگر: بله. البته شاید کمی پختهتر شود و شما بهعنوان مخاطب کمتر آن را حس کنید اما این دیالوگ را در زمان نگارش فیلمنامه هم میشنیدیم. همان زمان هم جواب ما این بود که دنیای قصه ما این مختصات را دارد. مثلاً درباره مسائل موشکی مگر ما در فیلم چه چیز ویژهای میگوییم؟
* اتفاقاً نکته همین است؛ اینکه چیز خاصی هم گفته نمیشود اما در حد یک سکانس که بچهها روی تپه میروند تا شاهد پرتاب موشک ملی باشند، در فیلم به آن پرداخته شده و چون این سکانس ارتباط تماتیکی با دیگر اجزا پیدا نمیکند، این حس بهوجود میآید که صرفاً در فیلم گنجانده شده، که به آن هم اشاره شده باشد!
داسارگر: اتفاقاً اینگونه نیست. ما در فیلم شاهد سه نوجوان هستیم که تلاش دارند یک کار خارقالعاده انجام دهند. این بچهها طبیعتاً تحت تأثیر یک فضای پیرامونی باید دست به این اقدام بزنند و شما نمیتوانید این شرایط را از دنیای آنها جدا کنید. اتفاقاً چون شاهد این شرایط در اطراف خود هستند، انگیزه پیدا میکنند برای اقدام. این ویژگی دنیای فیلم ما است. اساساً در سینما و بهخصوص سینمای نوجوان، خیلی از این موارد مربوط به قرارداد حاکم بر دنیای فیلم است. من اعتقاد دارم در نیم ساعت ابتدایی فیلم، همه این مسائل از موشک گرفته تا موضوعات دیگر جمع میشود و در کنار یکدیگر انگیزه کاراکترهای اصلی را بهوجود میآورد.
این اعتقاد ما است و اگر کسی به آن اعتقاد نداشته باشد طبیعتاً به آن واکنش نشان میدهد. درصد بالایی از مخاطبان عادی که با آنها فیلم را دیدهام، اساساً مشکلی با این موضوعات نداشتهاند و راضی از سالن بیرون میآیند. برخی شاید به نشانههایی مانند موشک، رزمنده و غیره در یک فیلم حساس شدهاند و از قبل نسبت به آن گارد دارند و طبیعی است که این گروه نمیتوانند با فیلم همراه شوند.
* این «گارد» مربوط به بدنه اهالی سینما است؟
داسارگر: این حاصل تربیتی است که مدیریت فرهنگی ما عاملش بوده است یا مدل سینمایی که دارد آموزش میدهد و از آن دفاع میکند. کافی است فیلمهای عرضه شده در رویدادی مانند «جشنواره فیلم کوتاه تهران» را رصد کنید. بهوضوح خواهید دید چه سینمایی با چه دغدغههایی بهصورت مکرر در این رویدادها به نمایش درمیآیند، جایزه میگیرد و سردست گرفته میشوند. در مقابل فیلمهای کوتاه ما را هم ببینید و مقایسه کنید…
* منظور از این «ما» بچههای جشنواره «عمار» است؟
داسارگر: نه خیلیهای دیگر هم هستند. هر آن کسی که در زمین سینمای بهاصطلاح «اجتماعی» امروز بازی نمیکند، شامل این «ما» میشود. سال گذشته فیلم کوتاهی داشتیم که کل داستانش دعوای اعضای یک خانواده بر سر این بود که آیا کلیهشان را باید به برادر بیمارشان اهدا کنند یا نه! کل فیلم همین بود و اتفاقاً هم بسیار موردتوجه و تحسین قرار گرفت. سؤال من این است که چرا؟ این رویکرد سالبهسال در سینمای ایران در حال تشدید است…
* یعنی این سبک فیلمسازی را نمیتوان جزئی از سینما دانست؟
داسارگر: جزئی از سینما هست اما نباید نگاه غالب باشد. این جریان امروز ۹۰ درصد سینمای ایران را فراگرفته در حالی که نهایتاً باید سهم ۱۰ درصدی داشته باشد. مخاطبان سینمای ایران هم با همین نگاه تربیت شدهاند. در این بازی منتقدان شرایطشان از همه بدتر است. آدمهایی که بعد از رونمایی از پوستر «منطقه پرواز ممنوع» حتی بدون آنکه فیلم را دیده باشند صرفاً برای دیدن یک آدم ریشو با چفیه بر روی پوستر شروع به فحاشی کردند! حرجی هم به این شرایط نیست.
داسارگر: به نظرم یکی از جاهایی که هنوز آن عادتهایی که به آن اشاره کردیم کمرنگ و راحتتر میتوانستیم دنیای خود را تعریف کنیم، سینمای کودک و نوجوان بود. البته که ابتدا به این موضوع فکر نکرده بودیم اما امروز که با بیش از هزار نفر فیلم را دیدهام، واقعاً میگویم که این مسائل و چالشها برایشان موضوعیت نداردعادت کردهایم که ما را جدی نگیرد و در جشنوارهها راهمان ندهند. من طبیعتاً نمیتوانم ادعا کنم فیلمم بینقص است اما همه این موارد را گفتم که بگویم بالاخره بخشی از این موارد جزو مختصات دنیای فیلم ما است و معتقدم در دقیقه ۳۰ تا ۳۵ در فیلم این تعدد مضامین به یک وحدت میرسد و تبدیل به عوامل اصلی انگیزه کاراکترهای ما برای ورود به میدان یک جنگ میشوند.
* آقای بامروتنژاد با توجه به تصویری که آقای داسارگر از تربیت حاکم برای سینمای ایران ارائه کردند، بهعنوان تهیهکننده سرمایهگذاری روی فیلمی با ادبیات و مختصات «منطقه پرواز ممنوع» برای شما ریسک نبود؟
حامد بامروتنژاد: اجازه دهید قبل از این سؤال، توضیحی درباره بحث سؤال اول شما یعنی «تعدد مضامین» بدهم. به نظرم این احساس بیشتر ناشی از نبود عادت نسبت به مواجهه با این مضامین در سینما است…
* البته فراتر از حس، در این مورد خاص کاملاً میتوان گزارش کمی هم داد؛ جاسوسی فعالان محیطزیست، دستاوردهای موشکی ایران، شهدای مدافع حرم، مبارزه با اسرائیل، تولید ملی، دانشمندان هستهای و… به همه این مضامین در فیلم اشاره میشود در حالی که هر کدام ظرفیت تبدیل شدن به موضوع محوری یک فیلم را دارند.
بامروتنژاد: اجازه دهید با شما مخالفت کنم. همه این موارد پیوند کاملاً تماتیک در فیلمنامه و فیلم دارند و چندپاره نیستند. ما در درامنویسی میگوییم اتفاق اول هر چیزی میتواند باشد، انتهای قصه را نمیتوان با اتفاق بست. همه این مواردی که به آن اشاره میکنید، انتخابهای ما بوده برای آغاز فیلم. آیا هیچیک از این اجزا در ادامه از خط داستانی بیرون زده است؟ من میگویم خیر. مثلاً شما میتوانید در همین داستان پدر را حذف کنید و مثلاً بگویید برای کار به عسلویه رفته است؟ حتماً نمیشود. این بچه با این تربیت و روحیات باید پدری با شناسنامه فعلی داشته باشد. اساساً تم محوری داستان من این است که چنین بچهای فرزند پدری است با این مختصات که در غیاب او کارش را ادامه میدهد. این همان دیالوگی است که محمدمهدی در پایان فیلم میگوید و بهنوعی مغز فیلم است، آنجا که میگوید: «اگر بابا هم بود همین کارها را میکرد.»
آیا شما میتوانید ماجرای موشک را از فیلم حذف کنید؟ بازهم میگویم خیر. مربی این بچهها آیا میتوانست یک تعمیرکار و یا آشپز باشد؟ این بچهها میخواهند یک هواپیما بسازند، هواپیمایی که اتفاقاً خودش هم در داستان کارکرد دراماتیک دارد. مربی این بچهها برای ساخت پهپاد طبیعتاً باید یک دانشآموخته هوافضا و فعال در صنعت موشکی باشد. حتی بحث «سوریه» و بلندیهای «جولان» که در فیلم وجود دارد، کاملاً در خدمت تکمیل شناسنامه «پدر» در داستان است.
داسارگر: حس میکنم در سینمای ایران تونل وحشتی شکلگرفته که آدمها از عبور از آن میترسند! خاطرم هست زمانی به یکی از دوستان ایدهای را پیشنهاد کردم برای ساخت فیلم، گفت ایده خوبی است اما اجازه بده برای فیلم سوم یا چهارم سراغش بروم، برای فیلم اول اگر چنین داستانی را بسازم حذف میشوم!پس تمام این موارد با هم پیوند دارند و مضاف بر این انتخاب من بهعنوان فیلمساز هستند و کسی نمیتواند به آن خدشه وارد کند. مهم این است که بتوانم مفاهیم مدنظرم را در شرایطی که خودم تعریف کردهام پیش ببرم. هرکدام از این موارد حذف میشد بهنظرم قصه ما ناقص میماند. هیچچیز در فیلم کارکرد شعاری برای ما نداشت و همه اجزا در قصه اصلی هضم شدهاند. از منظر عادتهای سینمایی هم که در ابتدا به آن اشاره کردم، اگر سراغ هر فیلم دیگری برویم هم میتوانیم دو برابر این مواردی که به آن اشاره کردید، مضامین متعدد برای آنها فهرست کنیم. مثلاً در یک خانواده پدر معتاد است، احتمالاً بیکار هم شده، درگیر طلاق است، در جامعه رکود اقتصادی وجود دارد، زنش به دنبال حقوق خود برای حضور در جامعه است، فرزندشان قربانی طلاق میشود، یکی از همین کاراکترها سوار ماشین که میشود شجریان گوش میدهد، روی دیوار آن یکی عکس نیما یوشیج است، یکی هم پیدا میشود کنایهای به بحث یارانهها میزند و… همینطور ادامه دهیم. اگر این خانواده در یک فیلم تصویر شود هیچکس نمیگوید چرا تعدد مضامین دارید!؟ چون عادت کردهایم. آنقدر قصههای این مدلی دیدیم که نسبت به آنها حساس نمیشویم.
وقتی زمین قصه را تغییر میدهیم همهچیز حساسیتبرانگیز میشود. من قرار است قصهای را درباره زندگی یک رزمنده «مدافع حرم» روایت کنم. حتماً باید فضای زندگیاش اینگونه باشد. حتماً باید ارتباط متفاوتی با بچهاش داشته باشد. حتماً در کتابخانه منزلش نوع خاصی از آثار وجود دارد و عکس روی دیوار اتاقش قطعاً دیگر نیما یوشیج نیست و مثلاً «مرتضی عطایی» است. اتاق نوجوانی عشق پروازی که پدرش رزمنده مدافع حرم است، حتماً باید طراحی خاص خود را داشته باشد. طبیعتاً نباید تلسکوپ در گوشه اتاقش باشد! من باید دنیای آدمهای قصه خودم را میساختم. حالا به من ایراد میگیرند که چرا دیگر عکس شهید احمدیروشن روی دیوار زدهای؟! خب این دنیای آدمهای من است. از من نخواهید این دنیا را سانسور کنم. مخاطب سینما هم باید به این دنیاهای متفاوت عادت کند.
* مخاطب هدف خاصی را از ابتدا مدنظر داشتید؟
داسارگر: به نظرم یکی از جاهایی که هنوز آن عادتهایی که به آن اشاره کردیم کمرنگ و راحتتر میتوانستیم دنیای خود را تعریف کنیم، سینمای کودک و نوجوان بود. البته که ابتدا به این موضوع فکر نکرده بودیم اما امروز که با بیش از هزار نفر فیلم را دیدهام، واقعاً میگویم که این مسائل و چالشها برایشان موضوعیت ندارد. در اکران ویژه رسانهها در جشنواره کودک اصفهان، ایکاش دوربینی بود و واکنش مخاطبان به من بهعنوان کارگردان که در کنار در خروجی ایستاده بودم را ثبت و ضبط میکرد. واقعاً حساسیتها از این جنس نبود. انتخاب مخاطب کودک و نوجوان بهنظر انتخاب بسیار درستی بود که توانستیم با خیال راحتتر سراغ این سوژهها برویم.
برای بچههای زیر ۱۵ سال این دستهبندیها و مجادلات معنایی ندارد. همه به دنبال ماجرا و قصه هستند. من فیلم را برای گروه خاصی نساختم اما اگر بخواهم به سؤال شما پاسخ بدهم میگویم، من زمانی خودم را موفق میدانم که آدمهایی که درباره دنیای آنها فیلم ساختهام از فیلمم راضی باشند. هدف اصلی من همین بوده است. نمیخواستم بخشی از دنیای واقعی این افراد را در فیلمم سانسور کنم تا شاید فلان هنرمند روشنفکر بخواهد با فیلم همراه شود. اگر آنها که فیلم دربارهشان است فیلم را دوست داشته باشند، با دیدن آن ذوق کنند و احساس غرور به آنها دست بدهد، حتماً موفق بودهام.
* از سوی گروهی طبیعتاً فیلمی از جنس «منطقه پرواز ممنوع» متهم به رویکرد «ایدئولوژیک» میشود. نسبت به این جنس نقدها احساس نگرانی نداشتید و اساساً حساسیتی به این برداشت از فیلمتان دارید؟
داسارگر: حداقل ۱۵ سال است که سینمای ایران را بهصورت جدی پیگیری میکنم. حس میکنم در سینمای ایران تونل وحشتی شکلگرفته که آدمها از عبور از آن میترسند! خاطرم هست زمانی به یکی از دوستان ایدهای را پیشنهاد کردم برای ساخت فیلم، گفت ایده خوبی است اما اجازه بده برای فیلم سوم یا چهارم سراغش بروم، برای فیلم اول اگر چنین داستانی را بسازم حذف میشوم! برای ما اصلاً این رویکرد مهم نبود اما میخواهم بگویم در سینمای ایران شرایطی حاکم شده است که معمولاً نسبت به فیلمی که خلاف نگاه و نظر غالب باشد، سکوت میکنند. اگر نسبت به فیلم ما هجمهای وارد میشود، احتمالاً به این دلیل است که احساس کردهاند نمیتوانند نسبت به آن سکوت کنند. به همین دلیل این اتفاق برای خودم خوب است.
بامروتنژاد: خطاب به کسانی که میگویند «منطقه پرواز ممنوع» ایدئولوژیک است، یک سؤال دارم؛ اساساً سینمای غیرایدئولوژیک کجاست؟ سؤال جدیترم این است که نوجوان امروز ما چه چیزی تماشا میکند؟ ایدئولوژیکترین محصولات هالیوود را میبینندنمیخواهم فضا را دوقطبی کنم اما بالاخره ما درباره اقلیتی قدرتمندی صحبت میکنیم که متأسفانه رسانه در اختیار دارند و به نظر میرسد نگاهشان غالب است اما واقعیت این است که شخصاً با طیفها و تیپهای بهشدت متنوعی فیلم را دیدهام که هیچ ردی از این مرزبندیها در میان آنها نمیبینم! طرف اصلاً ظاهرش شبیه ما نیست، اما در سالن سینما لذت میبرد از اینکه ما برای نوجوانش قهرمان و آرمان بسازیم. خیلی از این افراد در جامعه دوست دارند فرزندانشان یک الگوی درست، اخلاقی و با پشتوانه داشته باشند. اتفاقاً هنر فیلمی مانند «منطقه پرواز ممنوع» میتواند جذب همین گروه مخاطبان به سالن سینما باشد.
بامروتنژاد: من خطاب به کسانی که میگویند «منطقه پرواز ممنوع» ایدئولوژیک است، یک سؤال دارم؛ اساساً سینمای غیرایدئولوژیک کجاست؟ سؤال جدیترم این است که نوجوان امروز ما چه چیزی تماشا میکند؟ امروز ایدئولوژیکترین محصولات هالیوود را دارند میبینند. زمانی داریم در کلاس درس صحبت میکنیم، بحثش چیز دیگری میشود اما وقتی درباره یک محصول و یا اثر هنری صحبت میکنیم، باید آن را با مطلق هنر بسنجیم.
محصول هنری، نامش محصول است و این یعنی با بازار سروکار دارد. من میخواهم محصولی را ارائه دهم. در این بازار شما به من یک محصول غیرایدئولوژیک نشان دهید. من برای گروه سنیای فیلم ساختهام که پرمصرفترین گروه محصولات سینمایی هستند. نوجوان امروز ما فیلم روز میبیند، سریال میبیند، موسیقی روز را دنبال میکند، مشتری فضای مجازی است. مخاطبی که هم بهشدت مصرفکننده است و هم بهشدت منفعل. یک مصرفکننده بیدفاع است. متأسفانه در مدیریت تولید محصولات فرهنگی در ایران این گروه را هنوز هم به رسمیت نشناختهایم! یا فیلم کودک تولید میکنیم یا فیلم بزرگسال. نوجوان هم در میان ضرر نمیکند، او مصرف خود را دارد، این ما هستیم که برای آنها محصولی تولید نکردهایم و حتماً هم ضرر میکنیم. اگر محصولی برای این مخاطب تولید کردیم، که ایدئولوژیک است، ایدئولوژیای مرتبط با کشور و آرمانهایش دارد.
ادامه دارد…
Δ