کارگردان و بازیگران نمایش «برگشتن» درباره چگونگی تولید این اثر نمایشی در پروسهای کارگاهی توضیح دادند و حسین مسافرآستانه کارگردان اثر نیز عنوان کرد اعتقادی به تحلیل متن برای اجرا ندارد. به گزارش پایگاه خبری سینما خراسان به نقل از مهر، نمایش «برگشتن» نوشته خیرالله تقیانیپور و کارگردانی حسین مسافرآستانه این روزها در تالار چهارسوی […]
کارگردان و بازیگران نمایش «برگشتن» درباره چگونگی تولید این اثر نمایشی در پروسهای کارگاهی توضیح دادند و حسین مسافرآستانه کارگردان اثر نیز عنوان کرد اعتقادی به تحلیل متن برای اجرا ندارد.
به گزارش پایگاه خبری سینما خراسان به نقل از مهر، نمایش «برگشتن» نوشته خیرالله تقیانیپور و کارگردانی حسین مسافرآستانه این روزها در تالار چهارسوی مجموعه تئاترشهر میزبان علاقه مندان به هنرهای نمایشی است. به بهانه اجرای این نمایش حسین مسافرآستانه کارگردان و شیرین بینا، فاطمه رادمنش و علی غابشی سه نفر از بازیگران این اثر نمایشی مهمان سینما خراسان بودند و درباره این اجرا و پروسه تمرین و آمادهسازی کار صحبت کردند.
در بخش اول این گفتگو مباحثی درباره مضمون اثر، دغدغههای اجتماعی آن و تلاش کارگردان و گروه نمایش برای اینکه ارزیابی و قضاوت را به دست مخاطب بسپارند و همچنین سبک و شیوه تولید اجرا و اینکه چگونه بازیگران به سبک و شیوه مدنظر کارگردان در پروسه تمرین رسیدهاند، مطرح شد.
در بخش دوم از این گفتگو بیشتر به شیوه اجرایی و نوع میزانسن متفاوت نمایش پرداخته شد و کارگردان و بازیگران توضیح دادند که چگونه این شیوه روایت و فضای ذهنی که برای تماشاگران کمی ناآشنا است به روایت بهتر مضمون اثر کمک کرده است.
بخش دوم از گفتگوی سینما خراسان با عوامل نمایش «برگشتن» را در ادامه میخوانید:
* شکل و شمایل اجرا از میزانسن گرفته تا طراحی صحنه و فضاسازیها در «برگشتن» نشان میدهد که کار بهصورت کارگاهی شکل گرفته است؛ در مورد این پروسه نیز توضیحی بدهید.
مسافرآستانه: این نمایش در تمرینها و با اتودهایی که زده شده شکل گرفته است و در واقع میتوان نام کارگاهی را بر آن گذاشت. ما از قبل نقشه مشخصی را طراحی نکردیم بلکه در طول تمرینات به این نقشه رسیدیم. البته از قبل میدانستیم قرار است در چه مسیری قرار بگیریم به این معنی که هدفمان را میشناختیم، در مبدا هم که قرار گرفتیم و مقصد را هم میدانستیم اما چگونگی رسیدن به این هدف را در طول تمرین پیدا کردیم.
اگر این تیم و این گروه بازیگران نبودند با همه آنچه که از قبل برای خودمان مشخص بود شاید به یک نتیجه و اجرای دیگر میرسیدیم. همانطور که خود بازیگران هم اشاره کردند در اجرا همه امکانات از آنها گرفته شده بود و حضورشان در این نمایش نقش بسیار تعیینکنندهای داشت. چه بازیگران کودک نمایش یعنی طاها و ماهان عابدی و چه پونه شاملو و دیگر بازیگران نمایش که نقشهای اصلی را برعهده داشتند اگر نبودند این اثر نمایشی به این شکل آماده اجرا نمیشد.
مسالهای که همیشه برای اینکه بازیگران کم بازی کنند، مدنظر ما قرار داشت این بود که هیچ چیزی را به مخاطبان تحمیل نکنیم، چون نکتهای که در آثار اینچنینی وجود دارد این است که معمولا در اجرا مانیفستی را به تماشاگران القا میکنند، در حالی که مخاطب خیلی زود متوجه این مساله میشود و سریع هم نسبت به آن گارد میگیرد. حتی اگر قرار است ما درستترین حرف جهان را به زبان بیاوریم باید ابتدا زمینه مناسب برای پذیرش آن حقیقت را ایجاد کنیم، نه آنکه آن حقیقت را به شکل شعار بیان کنیم. وقتی به شعار متوصل میشویم مخاطب آن مطلب را پس میزند. از آنجایی که این نمایش نمیخواهد هیچ چیزی را به مخاطبش تحمیل کند تماشاگر میفهمد که مورد احترام قرار گرفته و کار به مذاقش خوش میآید.
مسافرآستانه: شعار دادن متعلق به صحنه تئاتر نیست بلکه در تئاتر ما تماشاگر را به عنوان یک عنصر فعال دعوت میکنیم و او پا به پای نمایش جلو میآید، میاندیشد و به نتیجه میرسد. در این نمایش نیز تمام تلاشمان این بود که بازیگران احساسی بازی نکنند تا این احساسات به تماشاگر تاویل پیدا نکندشعار دادن متعلق به صحنه تئاتر نیست، بلکه در تئاتر ما تماشاگر را به عنوان یک عنصر فعال دعوت میکنیم و او پا به پای نمایش جلو میآید، میاندیشد و به نتیجه میرسد. در این نمایش نیز تمام تلاشمان این بود که بازیگران احساسی بازی نکنند تا این احساسات به تماشاگر تاویل پیدا نکند. برای اینکه قرار نیست بازیگران این نمایش به مخاطبان بگویند به خاطر نوع بازی من ناراحت شوید. بازیگران نمایش، برعکس بازی میکنند اما با این وجود تماشاگران احساسی را که باید دریافت میکنند. امیدوارم ما بتوانیم با این نوع کارها حقایقی را که تبدیل به شعار شده است دوباره به فرهنگمان بازگردانیم.
* آقای غابشی شما هم درباره این شیوه از بازیگری که با کنترل کامل احساسات به مخاطب ارائه میشود، صحبت کنید.
غابشی: من قبلا هم با این شیوه کار کرده بودم و با آن آشنایی داشتم و برای بازی در نمایش نیز تنها یکبار از روی متن خواندم که آقای مسافرآستانه گفتند همین یکبار کافی است.
* بازی شما میتوانست خطرناک باشد و اگر زیاد به سمت طنز پیش میرفت مخاطب زده و نقش لوس میشد.
غابشی: بله دقیقا درست است و من باید روی خط باریکی راه میرفتم. چون من میدانستم آقای مسافر آستانه از من چه میخواهد فقط یکبار متن را خواندم چون همه چیز در تمرینها آماده بود هم میزانسن در طول تمرینها شکل گرفت و هم در اتودها مشخص شد که من باید چکار کنم که در نهایت هم اتفاق خوبی افتاد. آقای مسافرآستانه به ما میگفت که ضدحس بازی کنیم و احساساتمان را برعکس بروز دهیم مثلا بازیگر به جای اینکه با بغض و اندوه بگوید مادرم مُرد با خنده این دیالوگ را میگوید. تماشاگر هم ممکن است بخندد اما لبخندش، لبخند تلخی است و بعدش به آن فکر میکند.
رادمنش: روز اولی که آقای مسافرآستانه به ما گفت که هیچ ابزاری نباید برای بازیتان داشته باشید برای من سخت بود چون دوست داشتم مثلا یک استکان و نعلبکی دستم باشد و با دستانی لرزان دیالوگم را بگویم اما این اتفاق نیفتاد. در واقع ما به پیشینه اصلی یک بازیگر برگشتیم که تنها ابزار بازی او بدن و صدا و بیانش است و در نهایت هم این ایده اجرایی خیلی خوب گرفت و مخاطب هم آن را پذیرفت.
* نگاه مینیمالیستی در نمایش جریان دارد و با پردهای که بین مخاطب و صحنه نمایش کشیده شده به نوعی یک تصویر ذهنی تداعی میشود به شکلی که انگار این اتفاقات دارد در ذهن مخاطب میگذرد. درباره این فضاسازی و طراحی صحنه هم کمی توضیح میدهید و اینکه چگونه از ابتدا این ایده اجرایی شکل گرفت.
مسافرآستانه: فرصت خوبی است که اینجا از منوچهر شجاع طراح صحنه نمایش تشکر کنم که کمک فکری بسیار خوبی به ما داد. نگاه من حتی زمانی هم که این توری به نمایش اضافه نشده بود بر این اساس بود که کار از پس یک ذهنیت شکل گرفته است. در این نمایش تنها در یک صحنه که در آن عزت که یک شهید است و در واقع عزت جامعه و خانواده است، میتواند از این پرده عبور کند و به جهان حقیقت وارد شود و نام «برگشتن» هم به همین دلیل روی نمایش گذاشته شده است چون برگشتن فقط به معنای تفحص و جستجوی شهدا نیست.
مسافرآستانه: معتقدم شهدا چه کشف بشوند و چه نشوند بازهم در کنار ما حضور دارند. در این نمایش هم قرار است همین مساله به مخاطبان القا شود که مادر دارد لحظه به لحظه با عزت زندگی میکند و از نظرش عزت مفقود نیست و شهید نشده استمعتقدم شهدا چه کشف بشوند و چه نشوند بازهم در کنار ما حضور دارند. در این نمایش هم قرار است همین مساله به مخاطبان القا شود که مادر دارد لحظه به لحظه با عزت زندگی میکند و از نظرش عزت مفقود نیست و شهید نشده است. از پس همین ذهنیت و بدون اینکه شعار داده باشیم مفهوم اینکه شهدا زنده هستند به تماشاگران انتقال داده میشود. در بخشی از نمایش نیز درباره فراموش شدن مادران شهدا هشدار داده میشود. در این نمایش این نکته یادآوری میشود که مادران شهدا را یادمان رفته است در حالی که این عزیزان دارند در کنار ما در جامعه زندگی میکنند و ما حتی گاهی برخورد اهانتآمیزی با آنها داریم.
رادمنش: ما در این نمایش کلاً چیزی به اسم تحلیل متن و دورخوانی نداشتیم به همین دلیل من هنوز هم نمیدانم که نگاه نویسنده و کارگردان و دراماتورژ به متن چگونه بوده و شاید هم زاویه دید آنها با من متفاوت باشد.
* در «برگشتن» کمتر شاهد این هستیم که کاراکترها با هم دیالوگ مستقیم برقرار کنند و گفتمانها در بزنگاههایی و به شکل مونولوگ شکل میگیرد و فکر میکنم در بطن اثر و موضوع کلی نمایش هم همین جریان وجود دارد به این شکل که گفتمانی شکل نمیگیرد تا ۲ تفکر بتوانند به نقطه مشترک برسند و حرکتی را آغاز کنند.
مسافرآستانه: در این نمایش بسیاری از حرفها به جای اینکه به تماشاگر گفته شود با تماشاگر گفته میشود. این نگاه مخصوصا به سمت تماشاگر است تا حرفها با او گفته شود. من به شدت مخالف این هستم که از آغاز، متن را بیاوریم و تحلیل کنیم چون معتقدم خود متن باید به ما بگوید که چه میخواهد چون وقتی ما تحلیل شخصیت را بازی کنیم تماشاگر خوشش نمیآید، ما باید موقعیت را بازی کنیم و فرصتی را که در آن قرار گرفتیم بازی کنیم، اما اگر معنی آن فرصت را بازی کنیم به نوعی توهین به تماشاگر است چون او قرار است خودش بفهمد.
من به شدت مخالف تحلیل متن قبل از تمرین هستم. البته سالها قبل این کار را میکردم اما در تجربههای اخیرم به این نتیجه رسیدهام که تحلیل متن اشتباه است، چون خود اجراها هستند که تحلیلها را تغییر میدهند نه اینکه ما تحلیل را قبل از اجرا وارد کار کنیم. مثلا درست است که هملت تحلیلهای متفاوتی دارد اما این تحلیلها از دل دراماتورژی و اجراهای متفاوت بیرون میآید. بنابراین نگاه به این شکل است که قبل از شروع اجرا تحلیل متن را به بازیگرانم به اشتراک نمیگذارم.
غابشی: در طول تمرینها ما موقعیتهای مختلف را اتود میزدیم و براساس آن کار را شکل میدادیم.
بینا: برای من این نکته بسیار جالب است که هر شب که نمایش به صحنه میرود تحلیل و برداشت من نسبت به شب قبل فرق میکند. در واقع انگار کندوکاوی در من به عنوان بازیگر رخ میدهد که با توجه به حس و حال ما برداشتمان هم از متن فرق میکند. هر شب من برای اینکه ببینم خودم روی صحنه چه حس و حالی دارم شوق دارم و همین مساله باعث میشود که اجراها برای خود ما هم خسته کننده نباشد.
* «برگشتن» به نوعی این نکته را برای مخاطب بازگو میکند که بیشتر تاثیرات جنگ روی زنان است؛ مادرانی که فرزندشان را از دست میدهند، همسری که شوهرش شهید میشود و دختری که پدرش را از دست میدهد و زندگیاش تحت تأثیر قرار میگیرد. این نگاه را شما به عنوان کارگردان مدنظر داشتید یا اینکه نویسنده مورد توجه قرار داده بود.
مسافرآستانه: باز هم بدون تحلیل این اتفاق رخ داد و ما تلاش کردیم تنها موقعیت این زنها را به نمایش بگذاریم و قرار نبوده بگوییم حق کسی ضایع یا فلان زن مظلوم واقع شده است بلکه ما بهازاهایی را به نمایش گذاشتیم که در جامعه وجود دارند. این تماشاگر است که نگاه و برداشت خودش را دارد اما نمایش قرار نیست شعار دهد و نقد یا تایید شخصیتی را داشته باشد.
مسافرآستانه: یکی از مسائل نادرستی که در جامعه داریم و تئاتر ما هم از آن تاثیر گرفته، این است که هر چیزی را قضاوت میکنیم. ما واقعاً خیلی تلاش کردیم که دراین نمایش موضعگیری نداشته باشیم و قضاوت نویسنده، کارگردان و بازیگر در آن وجود نداشته باشدیکی از مسائل نادرستی که در جامعه داریم و تئاتر ما هم از آن تاثیر گرفته، این است که هر چیزی را قضاوت میکنیم. ما واقعا خیلی تلاش کردیم که در این نمایش موضعگیری نداشته باشیم و قضاوت نویسنده، کارگردان و بازیگر در آن وجود نداشته باشد و تصور میکنم عامل اصلی موفقیت نمایش – البته اگر موفقیتی کسب کرده باشد – همین قضاوت نکردن است.
* شما نمایشنامهای را از نویسندهای کار کردید که خودش علاوهبر نویسنده بودن، کارگردان هم است و مطمئنا وقتی یک کارگردان متنی را مینویسند تحت تاثیر نگاه و زاویه دیدش به عنوان کارگردان نیز قرار دارد. برای کارگردانی نمایش با خیرالله تقیانی پور چالشی نداشتید؟
مسافرآستانه: تقیانیپور یا به خاطر لطفی که به من دارد یا هر دلیل دیگری واقعا دخالتی در کار نکرد و به نظر من به عنوان یک نویسنده ایثار کرده که گذاشته ما هرکاری میخواهیم با متنش بکنیم و باید از او تشکر کنم. اعتقادم این است که کارگردان ابزار فکر نویسنده نیست و خودش هنرمند است. متن نویسنده میتواند چاپ شود و هزاران نفر آن را بخوانند اما اگر قرار باشد یک کارگردان متن نویسندهای دیگر را اجرا کند باید کاری کند که متن از آنِ خودش شود. همین مساله است که پویایی تئاتر را معنی میبخشد اما اگر همه بخواهند همانطور که نویسنده میخواهد کار کنند پس برای هر متن یک اجرا کافی است.
نویسنده معمولا روی متنی که نوشته تعصب دارد و متاسفانه این مساله یک سنت است اما این سنت در نگاه مدرنیته و دنیای امروز تئاتر جایی ندارد چون متن متعلق به نویسنده است اما اجرا متعلق به کارگردان است و در این نمایش هم خیرالله تقیانی پور بسیار به ما لطف کرد. در این اجرا نقش مرتضی شاهکرم بهعنوان دراماتورژ بسیار تعیینکننده است و ما با همفکری هم روی اجرایی که اکنون میبینید توافق داشتیم و با همراهی و همفکری هم با این اجرا رسیدیم.
رادمنش: این آزادی در اضافه یا حذف کردن دیالوگها در طول تمرینات نیز با بازیگران چه از طرف آقای آستانه و چه از طرف آقای شاه کرم داده میشد.
مسافرآستانه: من اعتقاد دارم که بازیگر باید دیالوگها را از آن خود کند و اگر دیالوگی را دوست ندارد و احساس میکند، زیادی است باید بتواند آن را تغییر دهد. اگر دیالوگ مورد نظر تزیینی است که امکان حذف آن وجود دارد اما اگر هم مفهومی باشد من با تغییر آن موافقم اما آن مفهوم را از دست نمیدهم و در جای دیگری یادآوری اش میکنم. در نهایت من بازیگر را آزاد میگذارم که با استعداد و توانایی خودش بتواند نقشش را بسازد چون اگر به کاری وادارش کنم انگار با یک عروسک یا آدم آهنی طرف هستم. من نسبت به بازیگران شناخت دارم و توانایی هایشان را میدانم بنابراین خارج از آنچه که میدانم از آنها توقع ندارم و با هماهنگی با آنها و قوت قلبی که به آنها میدهم توانمندی شان را به کمک میگیرم. البته نمیخواهم تئوری برخی از بزرگان تئاتر که بازیگر را بهعنوان ابرعروسک میبینند زیر سوال ببرم اما در شیوه کارگردانیام اعتقادی به این نظریات ندارم.
* موسیقی نمایش، موسیقی به جایی است و برای خودش کاراکتر دارد اما در راستای فضاسازی نمایش پیش میرود و در ذهن مخاطب میماند.
مسافرآستانه: احمد صمیمی موسیقی نمایش را طراحی کرده که به کمک سجاد محمدزاده موسیقی را در صحنه اجرا میکنند. ما همان بحثهایی را که با بازیگران داشتیم با گروه موسیقی هم داشتیم چون ابتدا آنها علاقهمند بودند که ملودیهای خاصی را بنوازند اما برایشان توضیح دادم که موسیقی متفاوتی که خارج از نمایش تعریف داشته باشد، نمیخواهیم. کلا نگاه من به موسیقی تئاتر اینگونه نیست که موسیقی نمایش یک اثر کامل باشد چون در این صورت به صورت یک کار کامل خارج از اجرا قابل شنیدن است که درست نیست چون موسیقی باید بتوان به عنوان یکی از عناصر درام انجام وظیفه کند. موسیقیهای آشنایی درباره فضای جنگ خارج از تئاتر وجود دارد اما در این نمایش نخواستیم از هیچ کدام از آنها استفاده کنیم.
* در مورد میزانسن نمایش و خطی بودن آن نیز توضیح میدهید چون این خطر وجود داشت که مخاطب سردرگم شود و داستان را گم کند.
رادمنش: برای من این نوع میزانسن از روز اول خیلی سخت بود و میگفتم مگر میشود بازیگرها بدون این که با هم حرف بزنند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند اما در ادامه و در طول تمرینات این فرم برای من در عین اینکه سخت بود خیلی هم دلچسب شد. چون کار سختی است که شخصی را نبینید اما تخیل کنید که دارید او را میبینید و نقشتان را همانقدر واقعی ایفا کنید که انگار آن آدم جلو من است. من به عنوان بازیگر این کار برایم بسیار سخت بود اما به این فکر کردم که این کار هم میتواند مثل سینما باشد که دوربین جای پارتنر را میگیرد. من طرفدار کار رئالیستی هستم اما بعد دیدم این کار ویژگی جذاب تری دارد و کارهای رئالیستی که همیشه کار میشود و من هم به وفور تجربه چنین اجراهایی را دارم بنابراین خیلی سخت اما کم کم این شیوه اجرایی برای ما تبدیل به عادت شد و آن را یاد گرفتیم و هضمش کردیم که بعدها برایمان دلچسب هم شد.
غابشی: این شیوه روایت مثل زندگی الان ما هم است. مثلا همه ما داریم با هم حرف میزنیم و الان همه شما دارید به من نگاه میکنید اما من به شما نگاه نمیکنم. در زندگی امروزی این اتفاق جریان دارد و افراد بدون ارتباط چشمی با هم حرف میزنند. کاراکترها نیز در این نمایش با یکدیگر ارتباط دارند اما وارد دنیای هم نمیشوند. من چون قبلا به این شیوه کار کرده بودم مشکلی نداشتم و راحت با آن کنار آمدم.
بینا: من چندسال قبل اجرایی را با این شیوه در تالار مولوی دیده بودم که خیلی خیلی برایم جذابیت داشت و این کار آنقدر زیبا اجرا شد که هیچ گاه از یادم نخواهم رفت و آرزو داشتم کهای کاش فرصت بازی در چنین اثری برای من هم فراهم شود که خوشبختانه این اتفاق افتاد و زمانی هم که بازی در این نمایش به من پیشنهاد شد ابتدا احساس کردم که متن مثل آثار دیگری است که در این زمینه تولید شده اما وقتی که برایم توضیح دادند قرار است کار به شیوه مینیمال و استیلیزه کار شود، ترغیب شدم که در نمایش بازی کنم. این شیوه میزانسن برای مخاطب جذابیت بصری ایجاد میکند و همین مساله نیز برای من ایده آل بود.
مسافر آستانه: شاید بارها و بارها درباره موضوع نمایش و کاراکترهای آن نمایشنامه نوشته شده و به شکلهای گوناگون درباره شان صحبت شده است اما این بار مساله مورد نظر با نگاه دیگری نوشته و اجرا شده که تکراری نیست. شاید موضوع، موضوع آشنایی باشد اما شکل تازهای از اجرا را شاهد هستیم. معتقد هستم هر حرفی را که در هنرهای نمایشی میزنیم، چیزی نیست که قبلا نگفته باشند اما مهم این است حرفهایی که به هر ضرورت اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و… میخواهیم بزنیم به شکلی ارائه دهیم که جذاب باشد. تمام تلاش ما این بوده که مخاطبان شکل تازهای از اجرا ببیند و برای دیدن این شکل تازه از اجرا، شیوه تکراری میزانسن و ارتباط کاراکترها با هم را تغییر دادیم؛ اتفاقی که این روزها در ارتباط بین افراد هم شاهدش هستیم و مردم با وجودی که سرشان در موبایل هایشان است با یکدیگر درباره مسائل مهم صحبت میکنند.
این نمایش با تنیده شدن ذهینت در عینیت و خیال و واقعیت در هم و برعکس تنظیم شده است از همینرو چنین میزانسنی را میطلبیده است و ما نیز باید این مساله را به شیوه تازهای بیان میکردیم که همین شیوه تازه ارزش حرفی را که میخواستیم بزنیم، دوچندان میکند.
متاسفانه این روزها تئاتر جدی کار کردن خیلی سخت شده است. مساله این است که آیا ما باید برای اینکه تماشاگرمان را نگه داریم به هرکاری دست بزنیم یا اینکه هرجنبه هنری را که در توانمان است به کار بگیریم تا مخاطب جذب شود. این دو مساله با یکدیگر تفاوت بسیاری دارد اما متاسفانه جریان به هر کاری دست بزنیم تا مخاطب را نگه داریم خیلی در تئاتر ما شایع شده و این اصلا برای جامعه تئاتر ما خوب نیست.
* اما متأسفانه این اتفاق به دلیل برنامهریزی نادرست مدیران و هنرمندانی که خودشان به این کارها تن میدهند، در حال رخ دادن است.
مسافرآستانه: بله درست است.
Δ