سعید فلاح فر معتقد است بازار هنر و هنر بازاری، هر دو برای سلامت ساختارهای اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی حائز اهمیت هستند و آنچه تفکیک این دو امر را الزامی میکند ارزشگذاری و نقد هیچکدام نیست. به گزارش سینما خراسان، در مورد اقتصاد هنر و تأثیر آن بر زندگی حرفهای هنرمندان نظرات و دیدگاههای […]
سعید فلاح فر معتقد است بازار هنر و هنر بازاری، هر دو برای سلامت ساختارهای اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی حائز اهمیت هستند و آنچه تفکیک این دو امر را الزامی میکند ارزشگذاری و نقد هیچکدام نیست.
به گزارش سینما خراسان، در مورد اقتصاد هنر و تأثیر آن بر زندگی حرفهای هنرمندان نظرات و دیدگاههای مختلفی وجود دارد که شاید «نگاه هنرمند به بازار هنر» و «نگاه بازاری به هنر» مهمترین آنها باشد. برخی از هنرمندان معتقدند «هنر بازاری» بدون کیفیت است و در مواقعی نیز هنر را به ابتذال میکشاند و از طرف دیگر «بازار هنر» را راهی برای هنرمند میدانند که اثرش را مبتنی بر جهانبینی و رویکرد هنری منحصربه خودش به فروش برساند.
در این زمینه، سعید فلاحفر هنرمند عکاس و منتقد هنری یادداشتی درباره «بازار هنر و هنر بازاری» در اختیار سینما خراسان قرار داده است که مشروح آن را در زیر میخوانید؛
می دانم عدهای از خوانندگان با خواندن این یادداشت، به دلایلی معلوم، دست به دامن مصادیق و مثالهایی میبرند تا از استثنائات و شبهات معانی و اشارات، قاعده مطلوب خویش را دست و پا کنند. از ایشان خواهشمندم اصل سخن را فدای فرعیات نفرمایند.
هم «بازار» تعاریف شناخته شدهای دارد و هم «هنر» بارها و بارها تعریف و باز تعریف شده که نقل همه آنها خارج از حوصله این مختصر است اما تلاقی این دو به ویژه در سالهای اخیر با سو تعبیرها و سو تفسیرهای عمدی و سهوی مختلفی همراه شده است. گندم نمایان جو فروش بسیاری از شباهتهای ظاهری «بازار هنر» و «هنر بازاری» و به تبع آن «اقتصاد هنر» و «هنر اقتصادی» برای ظاهر آرایی و فریب و مال اندوزی استفاده کردهاند.
«بازار» مجموعه ساز و کارها و روابطی است که تولید و عرضه را به اشتیاق و نیاز خریدار متصل میکند و تلاش دارد تا آنجا که ممکن است این رابطه مورد پسند و اقبال طرفین قرار گیرد. مسئولیتی بیش از این نیز برای خود قائل نیست. بنابراین «هنر بازاری» دائماً به دنبال کوتاه کردن مسیر عرضه و جلب حداکثری «خریدار» است که الزاماً هم این «خریدار» با مفهوم «مخاطب اثر هنری» یکسان نیست. بازار در بهترین حالت نسبت به منافع طرفین متعهد است، نه سایر عوامل اجتماعی و فرهنگی که اتفاقاً از مهمترین دغدغههای هنرمندان بوده و هست.
هنر در لحظههای هنرمند خلق میشود، حال آنکه کالا و هنر بازاری پیش از ساخت، شکل میگیردبدیهی است «هنر» از چنین شیوه و رویکرد بازار و جماعت بازاری مبرا و البته مبتنی بر علایق و خواست هنرمند است در لحظه انگیختگی و خلقت که مخاطب برای درک و تکمیل و التذاذ حداکثری از آن کوشش خود را «متعاقباً» به کار میگیرد. در این رابطه هنرمند و اثر هنری چرخه مبادله مادی و معنوی را آغاز میکنند و مخاطب به آن اضافه میشود. بر عکس آنچه در «هنر بازاری» و «کالا هنر» اتفاق میافتد و رونق چرخه آن از تمایل مشتری و یا حداقل «اصالت سلیقه و تمایل مشتری» آغاز میشود. هنر در لحظههای هنرمند خلق میشود، حال آنکه کالا و هنر بازاری پیش از ساخت، شکل میگیرد. (در یک مثال ساده مقایسه کنید؛ رانندهای که در مسیر خانه تا محل کار چند مسافر گذری سوار میکند و کرایه هم میگیرد و راننده مسافرکشی که مسیرش را بر اساس تعداد مسافر، ترافیک شهری، رقابت شغلی و مبلغ کرایه تعیین میکند.)
«هنر بازاری» کم و بیش همگام با سلایق نزدیک به سلایق مشتری حرکت میکند در حالی که «هنر» نوعی خلقت پیشگامانه برای مخاطب محسوب میشود. (شاعری را تصور کنید که بخواهد احساسات عمیق فلسفی خود را در قالب یک ترانه، با همان ویژگیهای مرسوم ترانههایی که در رادیو ترافیک پخش میشود، بسراید.) «هنر» به خواستها و نیازهای موجود بسنده نمیکند اما «هنر بازاری» سوار بر همین وضعیت کم خطر موجود استوار میشود. اگر چه ممکن است مخاطبی در نقش مشتری وارد «بازار هنر» شده و برای خرید «اثر هنری» اقدام کند اما این نتیجه نمیتواند ماهیت دو موضوع «بازار هنر» و «هنر بازاری» را خلط کند. بازار تابع کسانی است که امکان خرید دارند و یا به طور مستقیم و غیرمستقیم منافعی از این خرید نصیب ایشان میشود. هنر اما متوجه کسانی است که در مثلث «هنرمند اثر هنری مخاطب» کاملترین نقش ممکن را در همسویی با دیگر ارکان ایفا کند که البته این رابطه، با وجود تفاوتهای ماهوی، مغایرتی هم با خرید و فروش اثر ندارد. گاهی مخاطبها میتوانند مشتری و صاحب دائم و یا موقت یک اثر هنری باشند اما تجار و دلالها با تملکهای موقت کالایی و اعتباری و با وجود تمام علایق اقتصادی و بازاری نسبت به اثر، نمیتوانند مخاطب اثر هنری به معنای اصلی عبارت محسوب شوند.
هنرمند اثرش را با معیارهای سفارش و فروش خلق نمیکند اگر چه قابل فروش باشد اما در مقابل «صنعت هنر» بیش از هر چیزی به «بازار اثر» و درآمد حاصل از آن متمرکز شده است که چه بسا در کلیات و جزئیات مغایر اصول بدیهی و منویات هنر باشدغایت «هنر بازاری» فروش بیشتر و ارقام مالی بزرگتر است. در حالی که انگیزه و غایت «هنر» موضوعاتی فراتر است. اگرچه در نهایت امر به هر دلیلی وارد بازار معاملات اقتصادی هنر شود. هنرمند اثرش را با معیارهای سفارش و فروش خلق نمیکند اگر چه قابل فروش باشد اما در مقابل «صنعت هنر» بیش از هر چیزی به «بازار اثر» و درآمد حاصل از آن متمرکز شده است که چه بسا در کلیات و جزئیات مغایر اصول بدیهی و منویات هنر باشد. همان قدر که هنر در پی کیفیت و محتوا و مضمون خلاقه و فرمهای بدیع و… است، «صنعت هنر» پای بند برندسازی و تکرار الگوهای موفق قبلی است.
هنر از طرف «منتقد» به مقبولیت و محبوبیت میرسد، «صنعت هنر» از طریق «بازاریابی و تبلیغات». «صنعت هنر» به تولید، عرضه و فروش در کوتاهترین چرخه ممکن نظر دارد و برای این مقصد از ظرفیتها و ترفندهای مخصوص بازار و تجارت برای تکمیل و تثبیت روابط این چرخه بهره میگیرد. ترفندهایی که ممکن است گاهی برای هنرمندان مستقل چندان هم خوشایند نباشد. این در حالی است که «بازار هنر» در معنایی؛ به عرضه «هنر» میپردازد، فارغ از تمایلات و سفارشات احتمالی که ممکن است مستقیم و یا غیر مستقیم باشد. سفارشاتی که محسوس و نامحسوس، دانسته و نادانسته، دستوری یا تشویقی، سلبی یا ایجابی و… تکلیف نهایی اثر، خارج از اراده هنرمند، را رقم میزنند.
تفاوت ظریف اما عمیق و تأثیرگذاری که گاهی باعث میشود سودجویان، با تحریف آن؛ حمیات از «بازار هنر» را به سمت حمایت از «هنر بازاری» سوق داده و از وسوسهها و ناآگاهیهای هنرمندان برای ژستهای فرهنگی هنری و کسب مال و شهرت در جهت جذب و پرورش «کارگرهای هنری» استفاده کنند. «بازار هنر» به دنبال تولید ثروت در حوزه هنر است اما «هنر بازاری» به دنبال تصاحب پول برای آثار و افراد معینی که به قواعد آن تن میدهند.
بدیهی است «هنر» و ورود آن به «بازار هنر» نه به تنهایی حسنی محسوب میشود و نه عیبی دارد. همینطور «هنر بازاری» به طور مستقل و خود به خود نه ارجحیتی دارد و نه قبحی. با وجود تمایل و سلایق شخصی غیرقابل کتمان نگارنده، باید پذیرفت که از قضا؛ هر دو هم در جای خود برای سلامت ساختارهای اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی حائز اهمیت هستند و آنچه تفکیک این دو امر را الزامی میکند ارزشگذاری و نقد هیچکدام نیست. بلکه این تفکیک لازمه شناسایی متولیان هر کدام و ایجاد شفافیت در نحوه جایگیریها و جاگذاری ها برای شناخت روشن گروههایی است که گاهی دانسته و نادانسته پا در کفش دیگری میکنند و یا حتی برخی میدان را چنان آشفته دیدهاند که علاقمندند پا در هر دو کفش داشته باشند.
Δ