طراح و کارگردان نمایش «کوکاکولا» در یادداشتی درباره حواشی پیش آمده پیرامون طراحی پوستر این نمایش توضیحاتی ارائه داد و عنوان کرد در این پوستر قصد داشته مخاطب را دچار چالش مقایسه با اصل کند. به گزارش سینما خراسان، نصیر ملکی جو طراح و کارگردان نمایش «کوکاکولا» که این روزها در سالن قشقایی مجموعه تئاترشهر […]
طراح و کارگردان نمایش «کوکاکولا» در یادداشتی درباره حواشی پیش آمده پیرامون طراحی پوستر این نمایش توضیحاتی ارائه داد و عنوان کرد در این پوستر قصد داشته مخاطب را دچار چالش مقایسه با اصل کند.
به گزارش سینما خراسان، نصیر ملکی جو طراح و کارگردان نمایش «کوکاکولا» که این روزها در سالن قشقایی مجموعه تئاترشهر روی صحنه است پیرامون حواشی به وجود آمده درباره طراحی پوستر نمایش «کوکاکولا» در فضای مجازی و انتقاداتی که نسبت به کپی بودن این پوستر از روی عکس تبلیغاتی یک سلبریتی شناخته شده، مطرح شده است یادداشتی نوشته و نکاتی را توضیح داده است.
در یادداشت نصیر ملکیجو آمده است:
«حتی کپی شناس های معروف در آثار هنری هم می دانند از چه حرف می زنم. نام اش «ارجاع» است و به فراخورِ مفهوم، در سینما، نقاشی، تئاتر و ادبیات کارکرد دارد. در این روند، هنرمند، تلاش می کند تا «ارجعات» مربوطه را طوری در اثرش بسیط کند که کُدها یا همان شناسه های ارجاعی، مخاطب را در لحظه اولیه دیدن آن تصویر، دچار «چالشِ مقایسه با اصل» کند. نمادها و نشانه هایی که می بایست در کوتاهترین زمان ممکن در ذهن تماشاگر رمزگشایی شوند و خوانش «فرعی» را به عنوان عنصری جایگزین در ذهن بییننده بازتاب دهند. چنین رویکردی برای نمونه، در هنرهای تجسمی – که پوستر مورد نظر هم در همین دسته بندی می گنجد – بسیار اتفاق افتاده و خواهد افتاد.
تابلوهای معروف از شاهکارهای هنری که در طول سالیان، کارکرد نشانه شناسانه پیدا کرده اند همچون «مونالیزا»، یا «جیغ» اثر ادوارد مونش، پرتره ونگوگ با گوش بریده و یا مجسمه «مرد متفکر» در شکل های بسیار متنوعی (با وسواس یا بی وسواس، با ظرافت و یا بدونِ ظرافتِ هنری) توسط هنرمندان دیگری تکرار شده اند و یا گاهی یک اثر شناخته شده دچار تعدیل شده و با اضافه شدن عناصری به آن دچار معنای تازه ای شده است.
همچون آن اثر معروف مارسل دوشان که با اضافه شدن یک ریش و سبیل به چهره مونالیزا، مفهوم تازه ای به آن داده است. و یا سلف-پرتره سالوادور دالی، که با سبیل (معروف به ده و ده دقیقه اش) و آن چشم های از حدقه بیرون زده و عصبانی، مُونالیزا را به عنوانِ سمبلی از رُنسانس به مُدرنیسم افراطی دوران اش وصل می کند. یا در سینما، تابلوی «مسیح به صلیب کشیده شده» در فیلم سینمایی «بازگشت» اثر آندری زیاگینسُف در زاویه ای که بتواند تم مذهبی نهفته در فیلم را بازتاب دهد، به نقاشی «سوگواری بر پیکر مسیح» اثر آندرئا مانتنیا ارجاع داده شده است. نکته جالب راجع به نقاشی «سوگواری بر پیکر مسیح» این است که به میزانِ آثارِ نامبرده قبلی شناخته شده نیست. (چیزی که به نظر می آید در پوستر نمایش «کوکاکولا» هم مخاطبان را گیج کرده؛ چرا که بسیاری پیش از ارجاع به تصویر ثانویه، تصویر اولیه را ندیده اند و همین برای آنها کنجکاوی برانگیز شده است.)
حال آنکه آنچه به کپی کاری یا «پلی ژریزم» و اصطلاحا «دزدی ادبی» مربوط می شود، دور زدن صاحب اثر و تلاش برای از بین بردن ردپای اثر کپی شده با عباراتی نظیر «برداشتی آزاد…» و یا غیره خواهد بود. درباره پوستر معروف شده در نمایش «کوکاکولا» همین بس که بگویم، هشتک هایی نظیرِ «کیم_…»، «تئودور_آدرنو»، «تبلیغات»، «صنعت_فرهنگ» و … به پست های اینستاگرامی ما الصاق شده بود تا فکت های موردِ نظر به بیننده داده شود.
تلاش کردم تا یک غولِ اینستاگرامی را به «پارودی» و سُخره بگیرم و از این بابت از سیاوش چراغی پور و باقی گروه اجرایی (گرافیست، گریمور، طراح لباس و عکاس) نمایش، بابت درک عمیقی که از ایده های تبلیغاتی من داشتند، سپاسگزارم. در عکس به وجود آمده، مردی را می بینیم که به شکلی غم انگیز با چشم های گریان و اشکی که بر گوشه چشمان اش معلوم است، (پیشنهاد می کنم عکس را کمی بزرگ کنید) با قوطی کوکاکولایی در دست به دوربین خیره مانده. این تصویر، به سمبل این روزهای تبلیغات، جهانِ عبث و لاکچری، چهره ها و اندام تزیین شده، دنیای دروغین مجازی [اینستاگرامیک]، انسانِ مسخ شده معاصر، انسان وامانده در برابر عصر تبلیغات اشاره می کند و با ژستی غیرِ معمول و البته [عمدا] آماتوری سیطره هولناک تبلیغات جهان غرب را به ما یاد آور می شود که البته با مفهوم اجرایی اثر نمایشی نیز کاملا مطابقت دارد.
چه بخواهید و یا نخواهید، من هنرمند متعهدی هستم که به فراخور زمانه ام، روح دورانم را بازتاب خواهم داد. آنها که من را می شناسند، سنگ محک های بهتری برای میزان خلاقیت و یا کپی کاری های من خواهند بود. وگرنه، نگاه زرد صفحه های مجازی برای من خریداری ندارد. من این روزها نمایشی را به صحنه می برم که از عنوان اش تا عناصر تبلیغی آن، عبارات و کُلاژ هایی است که پاپ-آرت، نقد مصرف گرایی، اکسپرسیونیسم انتزاعی در رنگ را چه در فُرم اجرایی و چه در متن نمایشنامه به خاطر می آورد. یادمان نرود که ارجاع، چه پلنگِ صورتی باشد و چه یک شخصیت رسانه ای یا مُدل-تاجر، یکی از مهمترین عناصر هنر پست مدرن است.»
Δ