گلریز تا یک ایستگاهی با ایشان همراه است و پیاده میشود. ولی ایشان عبور میکند؛ جلوتر میآید و کار جدید تولید میکند و بعد در ۸۸ سر از خاکستر درمیآورد و مثل ققنوس دوباره به میدان میآید. سینما خراسان-گروه فرهنگ و اندیشه: سهشنبه ۱۸ آذر ۹۹ بود که استاد احمدعلی راغب این مرد هزارآهنگ موسیقی […]
گلریز تا یک ایستگاهی با ایشان همراه است و پیاده میشود. ولی ایشان عبور میکند؛ جلوتر میآید و کار جدید تولید میکند و بعد در ۸۸ سر از خاکستر درمیآورد و مثل ققنوس دوباره به میدان میآید.
سینما خراسان-گروه فرهنگ و اندیشه: سهشنبه ۱۸ آذر ۹۹ بود که استاد احمدعلی راغب این مرد هزارآهنگ موسیقی ایران در سن ۸۶ سالگی درگذشت. راغب از زمره پرکارترین و پرمخاطبتترین آهنگسازان ایران معاصر از جهت تعداد آثار به یادماندنی است. و این خود یکی از نقاط رازآمیز کارنامه اوست. هنرمندی که از سویی خالق بخش بزرگی از حافظه شنیداری ایرانیان است و از سویی دیگر گریزان از قواعد مرسوم شهرت بر تولید آثار باکیفیت و پرورش استعدادهای جوان متمرکز است. در این روزها که سالگرد قیام تعیینکننده ملت ایران در نهم دی ماه هستیم فرصتی یافتیم برای مرور یکی از آخرین قطعات او؛ عهد ایران. این قطعه با طلیعه شورانگیز ایران که کوفه نیست مگر مردهایم ما در گرماگرم حادثه و در روزهای ملتهب سال ۸۸ با ملودی احمدعلی راغب تبدیل به نقطه عطف دیگری در کارنامه هنری او شد. گفتگوی محسن صفایی پژوهشگر موسیقی و از نزدیکان استاد در یک دهه گذشته با دکتر سید حسین شهرستانی شاعر قطعه عهد ایران پر از جزئیات ناگفته و خواندنی درباره حال و هوای آن روزها و زندگی و سلوک استاد احمد علی راغب است.
گفتوگوی ما حول قطعه «عهد ایران» است که جز آخرین یادگارهای آهنگسازانه مرحوم استاد احمدعلی راغب است و شما شاعر این کار و جز تیم تولید این قطعه هستید. اول یک توضیح مقدماتی بدهید که چطور شد که قطعه «عهد ایران» متولد شد؟
اگر بخواهیم ماجرا را بیان بکنیم از این قرار بوده که در گرماگرم ۸۸ و مسائل بعد از آن، جریانهایی که در واقع جنبه تهاجمی به انتخابات و رأی مردم داشتند، تولیدات و بازنماییهای فرهنگی، هنری ارائه کردند و در مقابل از این جهت دچار فقر بودیم. حتی من یادم هست در یکی از مناظرهها و گفتوگوهای اجتماعی که در دانشکده علوم اجتماعی برگزار شد، بنده بودم و یکی از دوستانم و آن طرف آقای مرتضی هاشمیمدنی و خانم بهاره آروین که گفتوگو میکردیم. یکی از نکاتی که آقای مرتضی هاشمی گفت این بود که اگر یک همچین جمعیتی آمدند رأی دادند، پس بروز هنری آن کجاست؟ یکی از ویژگیهای این اتفاق هم این بود که بسیاری از قشر نخبگان و هنرمندان و فرهیختگان (یعنی الیت نخبگان هنری) سلیقه دیگری داشتند و مردمی که به آقای احمدینژاد رأی داده بودند زبان چندانی برای رساندن صدایشان نداشتند. ما در دورهای تلاش کردیم از لحاظ هنری و فرهنگی و حتی به لحاظ نظری برای آن رأی خاموشی که آمده رأی داده زبانی بشویم. البته فعالیت ما برای تمام مردمی بود که در میدان انتخابات حضور داشتند و با تندرویها و کجرویها سازگار نبودند. آنها درواقع صدا نداشتند، بیصدا بودند.
اینها انگار یک جور مدعیانه احساس میکردند که چون ما این بار رأی دادیم و چون پیرامون ما همه با یک سلیقه مشخصی رأی دادند پس حتماً نامزد مورد تأیید ما باید رئیس جمهور شود.
حتی میشود گفت که هر دو گروه در سال ۸۸ به یک اندازه در شوک بودند. عدهای از اینکه رأی دادند ولی صدا ندارند، در بهت بودند. از آن طرف هم صدای رسا ولی بیگانهای که از جریان مقابل به گوش میرسید. بالاخره هم صدا بود و هم یک سکوتی را حاکم میکرد.
مسئله این بود که انتخابات مشارکت بالایی داشت. اقشار متعددی رأی اولشان بود، منتهی آنهایی که تهران بودند و مناطق بالای تهران بودند و مناطق برخوردار تهران بودند اینها انگار یک جور مدعیانه احساس میکردند که چون ما این بار رأی دادیم و چون پیرامون ما همه با یک سلیقه مشخصی رأی دادند پس حتماً نامزد مورد تأیید ما باید رئیس جمهور شود. از طرف دیگر ما رأی اولیهای دیگری هم داشتیم که خاموش بودند و نیرویشان کمتر از رأی تهرانی بالاشهریها بود.
منظورتان کدام رأی دهندگان است؟
رأی تودههای مردم، رأی روستاها و شهرهای کوچک و حتی بخشهای حاشیهای شهرهای بزرگ را میگویم.
و این رأی دهندگان صدایی در حوزه هنر و رسانه نداشتند.
در هنر و فرهنگ و رسانه و حتی در حوزه اندیشه صدایی نداشتند. مثلاً اغلب نخبگان جامعهشناسی و اندیشمندان و نخبگان علوم انسانی حتی اگر رأی توده مردم را میپذیرفتند، آنها را شماتت و تحقیر میکردند. میگفتند این رأی، رأی پوپولیستی است. این رأی ارزش آن یکی رأی را ندارد. به هر حال زمان سرایش شعر «عهد ایران» حتی در چنین موقعیتی نبود. بعد از این اتفاقات، حادثهای که رخ داد این بود که در واقع عدم توازن و بیعدالتی در حوزه بازنمایی و روایت میدان انتخابات سال ۸۸ وجود داشت. حوادث مختلفی به وجود آمد و اینها منتهی شد به حادثه ۹ دی که حادثه ۹ دی آن لحظهای بود که درواقع مردم خودشان به میدان آمدند و نشان دادند که آن چیزی که واقع شده پشتوانه واقعی مردمی داشته است و فرآیندی طی شد که بخشی از آن باعث شد بدنه معترض توجیه یا حداقل آرام شد و تردید کرد.
۹ دی به مردم انرژی میداد و آن انرژی تبدیل میشد به یک سرمایه و اعتماد به نفس که در شعر شما هم این انرژی را مشاهده کردیم.
البته سیاهمشق اولیه آن شعر قبل از ۹ دی نوشته شده بود و شعر هم برآمده از شعار مردم بود. یعنی پیوند شعر و شعار را در این اثر داشتیم. شعار معروف «ما اهل کوفه نیستیم / علی تنها بماند» که یک شعار حماسی و یک شعار در عین حال تاریخی است. نوعی فلسفه تاریخ شیعی پشت این شعار است، یادآور یک بازسازی، یک دوره تاریخی در یک عصر تازه است و درواقع یک جور اسم رمز است. در واقع یادآور نوعی خاطرات تلخ و شیرین تاریخ تشیع است. به طور کلی خود شعار و راهپیمایی و تظاهرات و همخوانی و همآوایی مبدأ همه سرودها و اشعار انقلاب بوده است. همیشه سرودهای انقلابی و اشعار انقلابی در واقع برآمده از شعارهای مردم بوده و همیشه یک داد و ستدی بین شعر و شعار وجود داشته است. این شعر هم ناخودآگاه آن مضمون و حس و حال و معنا و نسبتی که در این شعار وجود دارد را یادآور شد. آن مضمونی که در این شعار وجود دارد در واقع تأکید بر پیوند عمیق بین امام و امت و وفاداری مردم نسبت به امام و وفاداری امام نسبت به مردم است.
مضمون وفاداری و عهد و پیمان، مضمون مهم این شعر بود که استاد راغب به درستی عنوان «عهد ایران» را روی این شعر گذاشتند.
عنوان شعر هم به نظر بسیار مرتبط با این مضمون است.
مضمون وفاداری و عهد و پیمان، مضمون مهم این شعر بود که استاد راغب به درستی عنوان «عهد ایران» را روی این شعر گذاشتند. بیت اول در واقع یک جور جنبه قابل تکرار دارد. نوعی حالت رجز و حماسهخوانی دارد. مضمون اساسی این شعر تأکید روی این مراقبت از عهد و پیمان است که هم در فرهنگ شیعی وجود دارد و از آن طرف هم در فرهنگ ایرانی این پیمان نگه داشتن و نفی پیمانشکنی ریشه دارد.
متأسفانه ما یک نوع موسیقی ملی ویترینی داریم که شب انتخابات سراغش میرویم، هیچ خطری ندارد و هیچ خطری را دفع نمیکند و البته هیچ پیامی ندارد. جز یک وضعیت آرام بیخطر که بگوییم صلح کل است.
اتفاقاً موسیقی «عهد ایران» در رسانه ملی راه خودش را پیدا کرد. این موسیقی در برنامه «دیروز امروز فردا» پخش شد. در همین برنامه هم وحید یامینپور بود و همین جنس بچههایی که به ندرت در رسانه بودند و بعداً همینها بعضاً از رسانه بیرون شدند. از رسانه رسمی و ملی یعنی همین جنس بچههایی که فراتر از ساختارهای کارمندی و اداری و بروکراتی سازمان، برنامه دیروز امروز فردا را بالا آورد که یک برنامهای بودکه بالاتر از مرزهای صدا و سیما کار میکرد. و داشت حرف نو میزد.
زمانی که استاد راغب و علی معلم و همکارانشان فعالیتهای دفتر موسیقی را در دست داشتند؛ الگویی را خلق کردند که در آن الگو هم تنوع سلایق به رسمیت شناخت شود و موسیقی پاپ بیاید و وارد میدان شود و در عین حال که موسیقی پاپ وارد میدان شود؛ مبتذل هم نباشد.
آن برنامه میشود گفت جز معدود برنامههایی بود که تریبون داغ رسانهای بود.
تنها تریبون رسانهای بود که در آن این بازخیزی فرهنگ انقلابی را در مواجهه با کارزار ۸۸ زنده کرد. دیروز امروز فردا در رسانه ملی در واقع صدای این هویت در رسانه ملی شد. نه اینکه بخشهای دیگر نبودند به هر حال تلویزیون یک تلویزیون نظام بود از نظام دفاع میکرد از رهبری دفاع میکرد، منتهی به همان شیوههای سنتی، این هویت جدید فرهنگی که نمادهای خودش را داشت لحن خودش را داشت در واقع گفتار خاص خودش را داشت فراتر از آن ادبیات رسمی صدا و سیمایی، غیر رسمی بود. یک هویت غیررسمی اینجا شکل گرفت. که بعداً این هویت غیررسمی، نهادهایی پیدا کرد و اوج و تمثال اوج پدید آمد.
از سوی دیگر متأسفانه ما چون موسیقی را هم یک جورهایی انگار به رسمیت میشناسیم و نمیشناسیم معلوم نیست که تکلیفش چیست. در یک خوف و رجاء نگه داشتیم. اگر به درستی موسیقی را بشناسیم وبه درستی به موسیقی بپردازیم از آسیبهایش هم کمتر ضرر میبینیم. در طول دهه دهه هفتاد و هشتاد مدیریت موسیقی در بسیاری از ارکانش دچار این بیسوادی بوده است. سواد موسیقی و فهم موسیقی و درک درست از موسیقی پایین بوده است. ما دچار این آسیبها شدیم؛ ولی آنجایی که استاد راغب و علی معلم و همکارانشان فعالیتهای دفتر موسیقی را در دست داشتند؛ الگویی را خلق کردند که در آن الگو هم تنوع سلایق به رسمیت شناخت شود و موسیقی پاپ بیاید و وارد میدان شود و در عین حال که موسیقی پاپ وارد میدان شود؛ مبتذل هم نباشد.
استاد راغب را بیشتر با کارهای دوره انقلابش به یاد میآوریم. ولی به آن بخش شاید بگوییم سختتر که به تعبیری میشود گفت موسیقی بعد از جنگ و به تعبیری دیگر موسیقی زندگی است توجهی نشده و اتفاقاً به نظرم بخش الگوساز کارنامه هنری امثال راغب همینجاست.
ایشان در هر لحظهای، حس همان لحظه را و زبان آن روزگارش را با هنر بیان کرده و زبان انقلاب در آن روزگار به طور خاص شده است.
اگر این جمله درباره شعر بگوییم که در آن سنتی هزار ساله داریم عجیب نیست اما وقتی درباره موسقی که همیشه با آن دچار نوعی بلاتکیفی بودیم میگوئیم واقعاً شگفتانگیز است. اینکه موسیقی صدای زمانه شده.
بله در موسیقی بسیار سختتر است.
ویژگی بزرگ آقای راغب این است که متوقف نمیشود خیلیها بودند که در لحظه جنگ درخشیدند و تمام شدند و دیگر چیزی برای گفتن نداشتند؛ ایشان باز هم تداوم میدهد در دوره بعد از جنگ و دهه ۷۰ و بعد به فعالیت ادامه میدهد.
در تمام لحظاتی تاریخی در آن ایام توانستیم حس آن لحظه را با موسقی ثبت و ماندگار کنیم و این هنر بزرگ راغب است.
کارنامه استاد راغب را در واقع به چهار دوره میتوان تقسیم کرد. یک موسیقی مربوط به قبل از انقلاب است، که آن دوره بیشتر میشنود تا خلق صدا بکند. صداها را میشنود و آن دوره پژوهشی که انجام میدهد سرمایهای است برای موسیقی بعد از انقلاب. دوره دوم دوره انقلاب و جنگ است که برجستهترین دوره و گل کارنامه راغب است و در همین دوره مرد هزار آهنگ است. ولی ویژگی بزرگ آقای راغب این است که متوقف نمیشود خیلیها بودند که در لحظه جنگ درخشیدند و تمام شدند و دیگر چیزی برای گفتن نداشتند؛ ایشان باز هم تداوم میدهد در دوره بعد از جنگ و دهه ۷۰ و بعد به فعالیت ادامه میدهد.
ایشان سیزده آلبوم بعد از جنگ دارد. مثلاً در موسیقی محلی گیلان سه تا آلبوم با صدای ناصر مسعودی دارد.
کارش با سراج، شب عاشقان بی دل کار مهم آن دوره هست.
بله، آلبوم نگاه آسمانی که همایون رحیمیان هم تنظیم آن کار را به عهده داشته و چندین آلبوم داشته که به سبک موسیقی گلهای قبل از انقلاب است با بهرام گودرزی رباعیات خیام را مثلاً کار کرده است. اینها همه کارهای دهه هفتاد است یعنی در دهه هفتاد راغب وارد فضای آلبوم موسیقی میشود و در بازار موسیقی عقب نمیماند.
مثلاً آقای گلریز تا یک ایستگاهی با ایشان همراه است و پیاده میشود. ولی ایشان عبور میکند؛ جلوتر میآید و کار جدید تولید میکند و بعد در ۸۸ سر از خاکستر درمیآورد و مثل ققنوس دوباره به میدان میآید.
آقای راغب واقعاً نیروی این را داشت که خودش را تکان بدهد و یک خلق تازه بروز دهد. این در هنر سخت است، در سنین بالاتر سختتر هم هست.
این جوانگرایی راغب خیلی عجیب است. در ده سال آخری که کنار ایشان بودم ایشان به من خواننده پیشنهاد میداد. خوانندههای جوان. آقای حجت اشرفزاده را پیشنهاد داد برای خوانندگی یک قطعه، یک آلبوم کار کرده بود با صدای سینا سرلک. اینها نشان میدهد که این آدم در عین اینکه پیر میشود ولی جوان مانده.
هنرمندان بزرگ کسانی هستند که دائماً خودشان را بشکنند؛ خودشان را تازه کنند؛ خودشان را جوان کنند. ولی اغلب عقب میمانند؛ چون در یک لحظهای در خودشان ماندهاند، در نوستالژی خودشان ماندهاند. آقای راغب واقعاً نیروی این را داشت که خودش را تکان بدهد و یک خلق تازه بروز دهد. این در هنر سخت است در سنین بالاتر سختتر هم هست.
شعر «عهد ایران» سروده سیدحسین شهرستانی را در زیر میخوانید:
ایران که کوفه نیست، مگر مردهایم ما؟!
ما عهد بستهایم، قسم خوردهایم ما!
بدمست نیستیم که پیمانه بشکنیم
عمری است تا به عهد تو سربرده ایم ما
«روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق» *
راهی به جز ولای تو نسپردهایم ما
ما با امام عهد وفای تو بستهایم
با او بگو که عهد تو چون بردهایم ما!
«بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند» **
این فخر ماست تیری اگر خوردهایم ما
گر سنگهای کینه این نابرادران
ور بار جور اجنبیان، گردهایم ما
امروز نیست دشنه و دشناممان نصیب
از طعنه رقیب نیازرده ایم ما
ما دل به های و هوی زمستان نباختیم
هرچند اگر به حادثه پژمردهایم ما
– – –
دست تو باد بر سر ما باقی ای خدا!
دست دعا نگر که برآوردهایم ما!
سروده ۵ بهمن ۸۸
Δ