اگر قرار بود فیلمی را مثال بزنیم که صدا بازیگر اصلی آن است، به جرات میتوان از «یک مکان ساکت» نام برد و نمونه آورد؛ فیلم بازی سکوت و صداست. سینما خراسان- گروه هنر- سیدسعید هاشمزاده: فیلمهای ترسناک همیشه کنجکاویبرانگیزند اما همچون درام و بیشتر نزدیک به فیلمهای ماجراجویانه، سطوح گوناگونی دارند. سطح کیفی اغلب […]
اگر قرار بود فیلمی را مثال بزنیم که صدا بازیگر اصلی آن است، به جرات میتوان از «یک مکان ساکت» نام برد و نمونه آورد؛ فیلم بازی سکوت و صداست.
سینما خراسان- گروه هنر- سیدسعید هاشمزاده: فیلمهای ترسناک همیشه کنجکاویبرانگیزند اما همچون درام و بیشتر نزدیک به فیلمهای ماجراجویانه، سطوح گوناگونی دارند. سطح کیفی اغلب آثار این ژانر سینمایی، به لحاظ فرم حرفی برای گفتن ندارند، بلکه بیش از پیش تجاری و برای صنعت سینما ساخته شدهاند.
بخصوص اینکه از دوران طلایی این ژانر تاکنون وجوه استعاری این فیلمها رو به کاهش است و ایدههای نبوغآمیز آن بسیار اندک شده است. اما «یک مکان ساکت» به جرئت نبوغآمیز است، وجوه استعاری دارد و زیبایی شناسی و فرم را مدنظر قرار میدهد.
طریق استفاده درست از عناصر سینمایی را به خوبی رعایت میکند و به قراردادهایش پایبند است. چه دلیلی محکمتر از اینکه میخواهیم فیلمی ترسناک و نبوغآمیز ببینیم؛ اما چرا نبوغآمیز؟
یک فیلم ترسناک نبوغ آمیز...
اگر قرار بود تا فیلمی را مثال بزنیم که صدا بازیگر اصلی آن است، به جرات میتوان از یک مکان ساکت نام برد و نمونه آورد. فیلم بازی سکوت و صداست؛ استفاده از پی او وی در این فیلم اولینبار نه از طریق دوربین بلکه از طریق جابجایی میان پی او وی صوتی و آمبیانس صوتی صورت میگیرد.
فیلم وارد صدا و تغییرات صوتی کاراکترها میشود، وارد آنچه آنها میشنوند و تفکیک میان صدای محیط، صدای هیولا و سکوتی که کاراکتر ناشنوای فیلم میشنود، تمام اینها بینقص اجرا شدهاند و به فیلم معنا میبخشند.
معنایی که از طریق آن میتوان به زندگی و مرگ در میان سکوت و صدا پی برد و این بسیار قابل تامل است. در واقع ایده نبوغ آمیزی که به پرداخت درستی در اجرای فیلم نیز تبدیل شده این است که صدا تبدیل به عامل وحشت میشود و هیولا در درجه دوم اهمیت قرار میگیرد. اما این هیولا میتواند وحشتناک باشد…
چرا خوب؟ چرا بد؟ دیدگاه انتقادی
هیولا یک عامل موثر و یک موتیف تاریخی در فیلمهای ژانر وحشت است، هیولا ی یک مکان ساکت اما همچون ایده مرکزی اثر یک نقطه قوت مهم در فیلم محسوب میشود. او کور است و فقط براساس شنواییاش دست به شکار میزند.
این شخصیتپردازی برای هیولا، فیلم را یک گام از دیگر آثار هیولایی جلوتر میبرد. در واقع ما با هیولایی روبرو هستیم که صدا برایش عامل شکار است و حضور اوست که جهانی فاقد از صدای انسانی را میسازد. جهانی که طعنه به پایان دنیا میزند؛ اما پایان دنیایی ساکت و آرام، بدون انفجار و بدون زلزله و آتشفشان و سلاح اتمی.
این نقطه قوت اثر البته، گاه به نقطهضعف نیز تبدیل میشود. نقطهضعفهایی که از قراردادهای فیلمهای ژانر ترسناک بیرون میآید. اغلب فیلمهای این ژانر برای فضاسازی مدنظر خود دست به قراردادهایی میزنند که برای ترفندهای دراماتیک و ماجراجویانه گاه مجبور به تخطی در آن هستند.
بنابر این عامل صدا در فیلم همچنان که میتواند نقطه قوتش باشد گاه، تبدیل به نقطه ضعفش میشود، گاه قراردادهایی که فیلم با ما بسته است تغییر میکند و به طور مثال امنیت صوتی افراد با نزدیک بودن هیولا به آنها زیر سوال میرود. اما بهترین سکانس اثر معرف فضاسازی و معرفی هیولا بر اساس صداست…
بهترین سکانس؛ یک آغاز پرتعلیق
فیلم چند سکانس دقیق و درست اجرایی دارد، اما فصل آغازین است که تکلیف مخاطب با اثر را تعیین میکند. فصلی که پسر کوچک در میان جنگل و در سکوت خانواده اسباببازیاش را روشن میکند و ما به عنوان مخاطب که هنوز دلیل این سکوت سهمگین را نمیدانیم با روشن شدن اسباببازی پی به دلیل این سکوت آخرالزمانی میبریم؛ وجود هیولا. هیولایی که با تلاش بسیار پدر دست به شکار پسر کوچک میزند و کاری از دست پسر بر نمیآید. این سکانس. آغاز تراژدیهایی است که خانواده قرار است با آن دست و پنجه نرم کنند.
پیتر برد شاو منتقد ثابت گاردین درباره فیلم این نظر را دارد که اصول هیجانانگیز آن تنه به تنه آثار کلاسیک میزند و برایان تلی ریکو یکی از منتقدان سایت راجر ایبرت معتقد است که فیلم تجربه لذتبخش ترس را به مخاطب هدیه میدهد.
Δ