سریالی شخصیت‌محور که از ناگفتنی‌ها می‌گوید

 فریبا اشوئی/حاج آقا ریزآبادی، مالک را دست راست خودش می داند و امورات هلدینگش را به او سپرده است. ناصر پسر حاجی در حال حاضر چشم دیدن مالک را ندارد تا این که.‌‌‌.. زخم کاری یک تراژدی روانشناختی -اجتماعی است که به موضوع پول و قدرت و بررسی عواقب و آسیب های آن پرداخته است. […]

 فریبا اشوئی/حاج آقا ریزآبادی، مالک را دست راست خودش می داند و امورات هلدینگش را به او سپرده است. ناصر پسر حاجی در حال حاضر چشم دیدن مالک را ندارد تا این که.‌‌‌..

زخم کاری یک تراژدی روانشناختی -اجتماعی است که به موضوع پول و قدرت و بررسی عواقب و آسیب های آن پرداخته است.
همان گونه که در تیتراژ آغازین این مجموعه نیز بدان اشاره شده، داستان با نگاهی به تراژدی مکبث به قلم شکسپیر بزرگ ساخته و پرداخته شده است. اما در نگاهی جامع تر، باید اذعان داشت که چارچوب اصلی قصه بر پایه همان جنایت مکبث، سردار مورد وثوق دانکن بنا نهاده شده و قصه تنها به یک نگاه خلاصه نمی شود.
زخم کاری را در بخش محتوا، می توان درامی شخصیت محور دانست که پیرنگ اصلی داستانش، حول محور زندگی یک ضد قهرمان به نام مالک (رعیت زاده) می چرخد. آنتاگونیستی که از حضیض فقر و نداری به اوج دارایی و قدرت می‌رسد و…
در این میان عموزادگان مالک هم هستند. درواقع همه آنها از ساکنین جعفرآبادند و هرکدام در تقابل با اوست که هویت و جایگاهشان در این روایت، عیان می شود (چرخ دنده های درام). زندگی و جایگاه هرکدام از این عموزاده ها، در قالب پیرنگ های فرعی قصه، به درام کشش و اوج داده است. تنها اشکال کار این است که این میزان گوناگونی و تعدد شخصیت ها تبحر خاص نویسنده را برای جمع کردن نهایی می طلبد. تجربه نشان می دهد نمونه های مشابه اکثرا در سامان دهی و تدبیر فرجام نهایی کاراکترها با مشکل روبرو بوده اند. و اما ضد قهرمان بعدی این روایت، همسر مالک سمیرا (لیدی مکبث) است که مالک، هویتِ متخاصم، جنگجو، زیاده خواه، افسونگر و در یک کلام وجه شیطانی هویتش را از او وام می گیرد. درباره داستان زخم کاری، به نقل از تولستوی که می گوید: «باید گفتنی هایی را گفت که احتمالاً بسیاری می‌دانند ولی جرات ابراز آن را حتی برای خودشان ندارند.» باید گفت مهدویان نیز در این مجموعه به سراغ ناگفتنی هایی رفته که شاید سایرین از پرداخت آن به علل مختلف پرهیز داشته اند. این ناگفتنی ها در چند طبقه و موضوع دسته بندی می شوند که از آن جمله می توان به پدیده شومِ اقتصادیِ پولشویی اشاره کرد. بحث هولدینگ های تازه تاسیس، که با اسم و عناوین مختلف در حوزه های فعالیت متنوع وارد بازار اقتصادی کشور شده اند وچه سفره های رنگین و چربی که با زدوبند در این هولدینگ های خانوادگی با پول شبهه‌دار، پنهان از ملت گسترانیده شده است.
اما موضوع بعدی، بررسی روابط بین فردی و خانوادگی در طبقات مرفه تازه به دوران رسیده است که به‌واسطه بی ریشگی، پایه های سست و لرزانی دارد و اساس رابطه بر پایه عدد و رقم و حساب بانکی افراد رتبه بندی و بالا و پایین می شود‌.
ماشین های لوکس، خانه های مجلل و ویلای ساحلی، عیش و عشرت مهیا، از جمله شاخصه های معروف داستان، در نمایش حال و هوا و اتمسفر این طبقه خاص است که به قدر کفایت سکانس به سکانس با پیشرفت داستان تعداد و گونه هایش روند افزایشی هم می یابد.
اما علیرغم اینها، زنانِ داستان زخم کاری از هویت کاذب و اغراق شده ای برخوردارند. زنان در این داستان در سه دسته تعریف می شوند؛ یا کاراکتری اغواگر، روان پریش، غیراخلاقی و…دارند، یا نق نقو، مرد ذلیل و بیچاره اند و بالاخره نوع سومش هم سرگردان به‌دنبال جوانی از دست رفته، از خط کشی عبور کرده و همچنان عشق را گدایی می کنند. تصویری مخدوش و سوخته از زنان ایرانی.
مردان قصه هم که به اعتبار قومیتی، در این داستان باهم عموزاده اند، اختلافاتشان متر و معیار مشخصی ندارد. دشمن یکدیگرند که فقط دشمن باشند. دشمنند تا تقابل و کنش و واکنش درام به‌نوعی شکل بگیرد. عقبه ای جز حسادت و خوار شمردن یکدیگر، بدون اشاره به ریشه اختلافات، در داستان نیست.( به اضافه این که نویسنده تاکید دارد پسرعمو اگر گوشت هم را بخورد استخوانش را دور نمی اندازد).
به هر تقدیر برای سریالی که داستانش بر پایه هویت و عملکرد شخصیت‌هایش سازماندهی شده، چندپارگی و شلختگی قابل قبول نیست.
بازی‌های زوج مالک و سمیرا (جواد عزتی-رعنا آزادی ور) مهم ترین نقطه قوت مجموعه تا قسمت چهارم آن هستند. هر دو این بازیگران، علیرغم ضعف‌های پرداختی شخصیتشان، بسیار پُر و غنی و در اندازه مقبول و حتی فراتر از نقش هم ظاهر شده و به آن هویت داده اند. مالک برای جواد عزتی به منزله آزمونی چندین باره برای اثبات مهارت هایش در ساختن و پرداختن کاراکترهای سخت و دشوار است. آزمونی که از آن هم سربلند بیرون آمده است.
اما نکته آخر این که زخم کاری هنوز در آغاز راه خود است. شاید به‌واسطه آن‌چه که دیگران نگفته اند دیدنی شده و طرفدار پیدا کرده باشد و چه بستری مناسب تر از این موقعیت (اقبال عمومی).
بهتر است کارگردان از این موقعیت فراهم آمده به بهترین شکل ممکن استفاده کند و خیلی درگیر حاشیه و گنده گویی و ایجاد هیجان کاذب در قصه اش نشود. به امید این که بار دیگر چرخش این گوی را در پایان میدان به بررسی جامع تری بنشینیم.