از هزارتوی گیسوی پریشان معشوق، خود را به آبی زلال آن سوی ملک شهادت افکنده اند؛ بی رهایی در افت و خیز امواج موسیقی، بی واگنر،نیچه، ریلکه، هولدرلین، بی خیام، شمس، مولانا – مولانای شمس و نه مولانای مثنوی – حافظ،گاهی سعدی و صائب، بی شطحیات جان و با سلسله قیود هزار و چند ساله متشرعانمتدین و یا شرعیات چند قرنه یهودیان و مسیحیان، ماندن در ظواهر خرقه و ستردن موی سر هندوان و بوداییان، بی فریاد جگر سوز سر و دستار افکنندگان مومن، مومن به رستگاری دیوانگان و بی کفر کافران خسته از ملال تکرار اذکار قشریان، بی برافروختگی صورت در وقتی براهنی شعر اسماعیل خود را می خواند.
نمی توان نمی توان نمی توان رستگار شد؛کسانی که فاقد این اَعدام هستند، از زمره کافران عشق و مومنان به طاغوت نفسند، سرم خوش نیست ولی به بانگ بلند می گویم که براهنی،کلی منحصر در فرد بود که به مدد خضرپوشِ کلمات ترجمه ناپذیرکه ذخیره ثروت لایزال زبان فارسی است به درجاتی از معرفت نائل آمد که موجب حسرت مدعیان تندخوی خشک مغز و خشک پوست خواهد شد؛ مرگ دروازه ای شد بلند و وسیع تا او آن طرف این دروازه، بی ترس شحنه و عسس، بی واهمه از یرغوی سلطان و قاضی، بدون نگرانی از تبعید از زمینی که دوستش می داشت بتواند با رها شدن از قیودی که جان آدمی و روح آزادی را در بند می خواهند، هم حنجره با اسماعیل و سایر آزادگان، مستعدان رافرا بخواند، گر چه بگویند که او پیرو فلان مسلک و بهمان مذهب فلسفی و اجتماعی بود؛ شعرش از پذیرش قواعد مسلم در نزد شاعران فاضل تن می زد و نثرش منظوم نبود و…
براهنی و دیگر منکران سلطنت جباراندر عرصه های سیاست و ادب، با استمداد از مرگ، به جان سوختگان رازآشنا، شعله ای می افکند که تا همیشه عاقلان چاره ای جز “دست و لب گزیدن ” و اصرار بر کفر و زندقه او و امثال او ندارند. تا طلوع صبح قیامت که ترازوی حق و عدالت، تکلیف زاهدان تندخوی بی معرفت را روشن کند باید صبور بود، بی شک روز کژ و مژ شدن کافران مومن نما دیر و دور نیست و “تری الناس سکاری و ما هم بسکاری” آقای براهنی عزیز سفر خوش و روز نو بر تو مبارک باد.
به گزارش سینما خراسان، “رضا براهنی”، نویسنده، شاعر و منتقد ادبی پنجم فروردین ماه در سن ۸۶ سالگی در کانادا درگذشت.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
Δ