به گزارش سینما خراسان به نقل از ایرنا، اما جوانانی در عرصه فیلمسازی توانسته اند که ساختارهای مرسوم و معیوب را بشکنند و هوای تازه ای به سینمای جنگ بدمانند. حمید زرگرنژاد یکی از آنهاست. او امسال در چهل و یکمین جشنواره بین المللی فیلم فجر با «شماره ۱۰» توانست سویه های امید را در فصلی تازه از سینمای جنگ، نمایان سازد. دومین فیلم از نخستین روز جشنواره، فیلمی بود درباره یکی از پرچالش ترین و البته کم دیده شده ترین بخش های دوران جنگ ایران و عراق؛ اسارت.
مجید صالحی بازیگر شماره یک فیلم شماره ۱۰ است. او باز هم با علاقه و پشتکار فراوان، تلاش کرده است که نقش و چهره ای متفاوت را از خود به نمایش بگذارد و می شود گفت که در این فیلم توانسته است موفق باشد. او در فیلم «استراحت مطلق» ساخته عبدالرضا کاهانی، توانسته بود بعد از سالها، چهره ای تازه از توانمندی های بازیگری اش به نمایش بگذارد و حالا سه فیلم آخرش یعنی «صحنه زنی»، «برف آخر» و اینک «شماره ۱۰» از بازیگری طنز که اغلب و همواره بر پایه بازی بداهه استوار بود، به سمت بازیگری جدی و اثرگذار حرکت کند.
داستان درباره ماه های آخر جنگ ایران و عراق و رنج های اسرای ایران در اردوگاه های عراق است. عمده اتفاقات فیلم، در اردوگاهی به نام «قفص آمن» که فارسی اش شده است «قفس امن» می گذرد. مجید صالحی تازه به اسارت در آمده و میل عجیبی به فرار دارد.
طراحی صحنه، ترکیب رنگ، گریم و طراحی لباس، در فضای اکسپرسیونیستی قرار دارد و عاری کردن متن، بازی و صحنه از موضوعات شعاری و کلیشه ای فیلم های جنگی ایرانی، ما را در برابر اثری با حال و هوای تازه قرار می دهد. فضای فیلم، الگوبرداری از فیلم های موفق خارجی است. مثلا می شود از سه شاهکار «حفره» ساخته ژاک بکر، «اردوگاه شماره ۱۷» ساخته بیلی وایلدر و «پاپیون» فرانکلین شافنر، هم در حوزه فیلمنامه، هم بازی و هم طراحی صحنه نام برد. در شروع فیلم، افسر عراقی نشسته در پشت نفربر که اسرا را به سمت اردوگاه می برد، به اسیر ایرانی (مجید صالحی) سیگار می دهد و بیانیه اش را نسبت به جنگ در ابتدای ماجرا، صادر می کند.
زرگرنژاد در طول فیلم، تلاش می کند ضدجریان عمل کند و با استفاده از منابع موجود درباره دوران اسارت رزمندگان ایرانی، نگاه و بیان خودش را ارائه کند تا بلکه بشود سینمای ایران را در این عرصه، به خارج از مرزها نیز ببرد.
تعلیق موجود در فیلم تا آخرین دقایق ادامه دارد و یکی از بخش هایی است که نویسنده و کارگردان، با شعارزدایی و ساختارشکنی، مخاطب را دور می زند و مجبورش می کند تا انتها، پای فیلم بنشیند. اما متاسفانه در بخش های پایانی، موسیقی و فضاسازی در مورد حضور صلیب سرخ و شناسایی برخی اسرا، باز هم فضا به همان اتمسفر حاکم بر سینمای جنگ برمی گردد و به قول امروزی ها، به تنظیمات کارخانه برمی گردد. گر چه این قسمت، کوتاه است و مجدد، صحنه های دیدنی را در آخر فیلم می بینیم اما کاش می شد، صحنه های مرسوم را در این بخش نمی دیدیم.
ابراهیم اصغری در مقام تهیه کننده و بنیاد فارابی به عنوان سرمایه گذار، تلاش کرده اند که زرگرنژاد را به خواسته های تصویری اش نزدیک کنند که باید به آنان تبریک گفت.
نهال
Δ