«سنت» یا «ادای مدرنیته» مسأله این است/ تقلا در دریای بی‌هویتی

سعید دشتی کارگردان «ماربازی» در یادداشتی درباره ویژگی‌های این اثر نمایشی و دلایل روی صحنه بردن این نمایش توضیح داد. به گزارش  پایگاه خبری تحلیلی سینما خراسان، سعید دشتی کارگردان نمایش «ماربازی» که با بازی بهاره رهنما و کامبیز دیرباز تا ۱۹ خرداد در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه است در یادداشتی درباره معضلات جامعه امروز […]


سعید دشتی کارگردان «ماربازی» در یادداشتی درباره ویژگی‌های این اثر نمایشی و دلایل روی صحنه بردن این نمایش توضیح داد.

به گزارش  پایگاه خبری تحلیلی سینما خراسان، سعید دشتی کارگردان نمایش «ماربازی» که با بازی بهاره رهنما و کامبیز دیرباز تا ۱۹ خرداد در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه است در یادداشتی درباره معضلات جامعه امروز و رابطه بین زوج‌ها که در این نمایش نمود بیرونی یافته اند، سخن گفت.

در یادداشت سعید دشتی آمده است:

«بحران هویت. کلمه‌ای ست که این روزها به شدت در جامعه ما گریبان گیرمان شده است. انگار خودمان را گم کرده ایم. خوراک فرهنگی مان چیست؟ آیا هر لحظه‌ای که ویدئو یا عکسی را می‌بینیم به مثابه ورق زدن صفحه‌ای از یک کتاب است؟! آیا همان قدر برایمان کارایی دارد و یا چقدر در باب اینکه چه تغذیه‌ای برای روحمان انتخاب می‌کنیم، تفکر کرده ایم.

صابر و طاهره به قلم به شدت قدرتمند نویسنده اثر، روی کاغذ به دنیا آمده اند، زن و شوهری شبیه بسیاری از آدم‌های اطرافمان. زن و شوهری که ۱۴ سال پس از ازدواج هر روز از هم دورتر می‌شوند و چرایی این اتفاق ریشه در خواستگاه خواستن های آنهاست. نگاهشان به جهان و انتظارشان از هم.

انتظاری که برای صابر همچون روز اول وفادارانه باقی مانده است و برای طاهره هر روز رنگ جدیدتری پیدا کرده، مردی سنتی که دست از عقایدش برنمی دارد و زنی که از مدرنیته فقط ادای آن را یاد گرفته ست. اما مقصر کیست؟ هیچکدام.

مقصر شاید جامعه‌ای است که گیر کرده و در گیر و دار همین دریای بی هویتی دست و پا می‌زند که غرق نشود، هم می‌خواهد ریشه سنتی خود را حفظ کند و هم بهره از امکانات مدرنیته ببرد. کشتی‌ای که مسافرانش هیچ گاه به ساحل نخواهند رسید. شاید بهتر باشد کمی بیشتر فکر کنیم. به اینکه برای زندگی کردن می‌توان ساده‌تر دید، خوشبختی در کنارمان نشسته است. خوشبختی در وجود ماست و تا زمانی که واقف بر جهان بینی مان در زندگی نباشیم، نمی‌شود زیست کرد و زنده بود.

اما بعد تر از اینها در باب اجرا، حالمان خوب است که هرشب تماشاگرانمان بیشتر فکر می‌کنند، می‌خندند و گریه می‌کنند اما هدف ما هیچکدام از اینها نیست، بلکه تفاوتی است که تماشاگران قبل و بعد از دیدن نمایش در تفکر خود نسبت به جهان حس می‌کنند. راه حل نمی‌دهیم. هیچ پاسخی درباره سوالات وجود ندارد اما پایان بندی همین فکر کردن است درباره خودمان. کمی بیشتر از قبل و همین برای گروه نمایش ما بس که تماشاگر با حال خوب سالن نمایش را ترک می‌کند.

من بعد از دیدن نمایش، فرقش با من قبل از آن. شاید یک قدم جلوتر.»