ضرورت بازگشت به «هنر متعهد»

شهاب اسفندیاری استاد دانشگاه در یادداشتی به حاشیه‌های اخیر در حوزه هنر پرداخت و از ضرورت بازگشت به «هنر متعهد» نوشت. به گزارش سینما خراسان، شهاب اسفندیاری عضو هیات علمی دانشگاه هنر در یادداشتی در باب هنر و هنرمند متعهد نوشت و به حواشی اخیر اشاره کرد. متن این یادداشت را در زیر می‌خوانید: «ضرورت […]


شهاب اسفندیاری استاد دانشگاه در یادداشتی به حاشیه‌های اخیر در حوزه هنر پرداخت و از ضرورت بازگشت به «هنر متعهد» نوشت.

به گزارش سینما خراسان، شهاب اسفندیاری عضو هیات علمی دانشگاه هنر در یادداشتی در باب هنر و هنرمند متعهد نوشت و به حواشی اخیر اشاره کرد.

متن این یادداشت را در زیر می‌خوانید:

«ضرورت بازگشت به مفهوم «هنرمند متعهد»

درنگی به مناسبت فجایع اخیر در عالم «هنر»؛ از ‎آغداشلو تا ‎ساسی‌مانکن

این «ایده» که هنرمند باید «مطلقاً» آزاد باشد تا فارغ از «هر» محدودیتی به «آفرینش» هنری پرداخته و «خود» اش را بیان کند، سال‌ها است در فضاهای هنری و روشنفکری ما پمپاژ می‌شود. اساساً هرگونه «مسئولیت» برای هنرمند نفی و حتی تمسخر می‌شود. این «ایده» از کجا آمده؟

‏فجایع و رسوایی‌های اخیر، که البته هنرمند و روزنامه‌نگار و منتقد و مترجم را هم در بر می‌گیرد، بیش از آنکه ما را به لزوم نظارت نهادی، رگولاتوری سازمانی و اخلاق حرفه‌ای رهنمون کند، باید لزوم شالوده‌شکنی افسانه‌ی «هنرمند آزاد» را یادآور شود. آیا هنر اساساً می‌تواند «آزاد» باشد؟

‏ویکتوریا الکساندر در کتاب «جامعه‌شناسی هنرها» با تکمیل نظریه «الماس فرهنگی» وندی گریزوولد و تأکید بر اهمیت «نظام توزیع»، در فرآیند تولید و مصرف هنر، افسانه «هنرمند آزاد» را شالوده‌شکنی کرده و نشان می‌دهد که چگونه «دروازه‌بانان» تعیین می‌کنند چه چیزی «هنر» بشود یا نشود.

‏از سوی دیگر کار هنرمند مقید و مشروط به شرایط خود او هم هست. هم از نگاه دینی و هم در نظریه‌های روان‌شناسی و زبان‌شناسی، انسان به درجاتی در اسارت «نفس»، «روان» و «زبان» خود است. مرغ خیال در آسمان روح و روان امکان پرواز دارد. گفتمان هر انسان مقید به چارچوب‌های زبان است.

‏شهید سید مرتضی آوینی در مقاله تفصیلی «منشور تجدید عهد هنر» با تحلیل و تبیینی بسیار عمیق و دقیق برخی تصورات رایج در باب «هنرمند آزاد» و «تخیل آزاد» را مورد نقد قرار داده است. او نشان می‌دهد که محل بحث اصلاً میان «هنر متعهد» و «هنر غیر متعهد» نیست، چون هیچ هنری غیرمتعهد نیست.

‏مسئله این است که هنر و هنرمند به چه چیزی متعهد است. همان مغالطه‌ای که درباره «ایدئولوژی» به کار رفت و برخی اندیشه خود را «غیر ایدئولوژیک» وانمودند تا رقیب را با چماق «ایدئولوژی» بکوبند، در مورد «هنر متعهد» هم رخ داد. یک بازی زبانی رندانه و البته سیاسی.

گو اینکه صرفاً هنر متعهد به دین، ارزش‌ها و آرمان‌ها «هنر متعهد» است، اما هنر متعهد به پول و سرمایه‌داری، هنر متعهد به شهوت و لذت، و یا هنر متعهد به سایر مکاتب و گرایش‌های فکری و سیاسی «هنر آزاد» است. هنر «غیر متعهد» است. به تعبیر آوینی اساساً انسان را از «تعهد» گریزی نیست.

‏نتیجه‌ی سال‌ها پمپاژ فکری و تبلیغاتی در باب «هنرمند آزاد» و «هنر غیر متعهد» چه می‌شود؟ اینکه عدم تقید به هر گونه اصول (principle) و عدم پایبندی به هرگونه قاعده اخلاقی (code of ethics) در عالم هنر تبدیل به فضیلت می‌شود. آنکه پایبند است تحقیر می‌شود.

‏به گفت‌وگوهای نقل شده از برخی متجاوزان و جنسی «فرهیخته» اگر دقت کنید این واقعیت را به عریان‌ترین و تکان‌دهنده‌ترین شکل مشاهده می‌کنید. متجاوز، قربانیِ مردد را تحقیر می‌کند که چرا خودش را (از قیود) «رها» نمی‌کند تا به «تجربه‌ای جدید» برسد؟ و اگر نکند «عقب مانده» است.

باید به جنگ آن «ایده» موهوم رفت که برای «هنرمند» چنان جایگاه جبروتی و فرعونی قائل است و «هر کاری» توسط او را مجاز و روا می‌داند. تازیانه موج ‎#MeToo غول‌های هنر و سینمای جهان را هم از این توهم و تفرعن خارج کرد. ما هم به تازیانه‌ی موج افکار عمومی نیاز داریم.

‏متأسفانه برخی نخبگان فرهنگی و فعالان رسانه‌ای بنا به ملاحظات سیاسی از نقش‌آفرینی در این زمینه پرهیز می‌کنند. چهره‌ها و احزاب سیاسی هم که به طمع رأی و انتخابات، فقط کارشان دمیدن در حباب توهم سلبریتی‌ها است. قدرشناسی هنرمند و تحسین هنر لازم است، اما نافی «مسئولیت» هنرمند نیست.

‏دیوید اینگلیس در فصل اول کتاب «جامعه‌شناسی هنر: شیوه‌های دیدن» به خوبی نشان می‌دهد که این «ایده» ی هنرمندِ نابغه و سنت‌شکن و گریزان از قید و بندهای اجتماعی در چه روند تاریخی «برساخته» شد و چگونه هنرمندان در دوره مدرن نوعی «تقدس» جدید یافتند و جای «پیامبران» نشستند.

‏گفته می‌شود نمایشنامه گوته با عنوان «تور کواتو تاسو» (۱۷۸۰ م.) درباره‌ی شاعری ایتالیایی در قرون وسطی، نخستین بار چنین تصویری از هنرمند را «ایدآلیزه» کرد. تحولات اقتصادی و اجتماعی اروپا، فروپاشی نظام آکادمی در فرانسه و ظهور «دلال-منتقد» ها هم این روند را گسترش داد.

‏دلال‌-منتقدها برای مشتریان جدید بورژوا نیاز به آثاری داشتند که «امضا» داشته باشد. معرفی و تبلیغ چهره‌هایی سنت‌شکن، شوریده، و مخالف عادات و رسوم رایج برای «برند سازی» مفید بود و کسب و کار آنها را رونق می‌داد. یاد ‎حراج تهران می‌افتید؟ قصه همان است، با طمع و زد و بند بیشتر.

برای گذر از این اوضاع فجیع، قبل از هر کاری باید ذهن‌ها و نگرش‌ها را تغییر داد. باید مفاهیم «هنر» و «هنرمند» را دوباره اندیشید. شاید بازگشت به مفاهیمی مانند «هنر متعهد» و «هنرمند متعهد» راهگشا باشد. مفاهیمی که در دهه ۷۰ شمسی با چاقوی «نو لیبرال‌ها» ذبح شدند.

‏نو لیبرال‌های ایرانی – مقصود لیبرال‌های تازه به دوران رسیده است نه نئولیبرال‌ها – چنان در مسیر «مسئولیت زدایی از هنرمند» بی‌محابا پیش رفتند که حتی هنرمندان را از برخی از اساسی‌ترین مسئولیت‌های شهروندی در همه جوامع دنیا، مانند پرداخت مالیات، هم معاف کردند.

‏همه این رخدادها در تنزل جایگاه هنرمند در جامعه، از یک قشر پیشرو به یک طبقه ویژه و تافته‌ی جدا بافته، از خود راضی، و غیر مسئول که حتی از آزار و تجاوز و برده‌داری جنسی و زیر پا گذاشتن قواعد و مقررات بین‌المللی حقوق کودکان هم ابایی ندارد، نقش داشته است.

‏وقت آن است که این مفهوم و تصور از «هنر» و «هنرمند» به شکلی بنیادین دگرگون شود. هیچ بخشنامه و دستورالعملی در این زمینه موثر نخواهد بود تا زمانی که از طریق گفت‌وگو و بحث و نقد در میان خود اهالی هنر تغییر و تحولی در نگاه‌ها و نگرش‌ها رخ ندهد. باب این گفت‌وگو را باید گشود.

‏نقطه آغاز می‌تواند این پرسش‌ها باشد:

آیا اساساً هنرمندان «مسئولیتی» در جامعه دارند؟

این مسئولیت چیست و شامل چه مواردی می‌شود؟

آیا اساساً هنرمندان لازم است به مجموعه‌ای از اصول و قواعد «تعهد» داشته باشند؟

این اصول و قواعد چیست و چگونه می‌توان به توافقی درباره آنها رسید؟»