وحید رهبانی بازیگر و کارگردان تئاتر که این روزها در سریال «گاندو» به ایفای نقش میپردازد درباره فعالیتهای این روزهایش در عرصه تئاتر صحبت کرد. به گزارش پایگاه خبری تحلیلی سینما خراسان به نقل از مهر، تماشاگران تلویزیون این شبها شاهد پخش سریال «گاندو» به کارگردانی جواد افشار و تهیهکنندگی مجتبی امینی از شبکه سوم […]
وحید رهبانی بازیگر و کارگردان تئاتر که این روزها در سریال «گاندو» به ایفای نقش میپردازد درباره فعالیتهای این روزهایش در عرصه تئاتر صحبت کرد.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی سینما خراسان به نقل از مهر، تماشاگران تلویزیون این شبها شاهد پخش سریال «گاندو» به کارگردانی جواد افشار و تهیهکنندگی مجتبی امینی از شبکه سوم سیما هستند که ایفای یکی از نقشهای اصلی آن را وحید رهبانی برعهده دارد.
رهبانی که تجربه کار در تلویزیون را از سریال «خانه ما» به کارگردانی مسعود کرامتی در سال ۷۹ آغاز کرده بود، در طول این سالها فعالیتش را در تئاتر متمرکز کرده است و به عنوان یک کارگردان، بازیگر و مترجم در تئاتر ایران شناخته شده است.
رهبانی بازیگری در تئاتر را با ایفای نقش در نمایش «معرکه در معرکه» داوود میرباقری در سال ۷۵ آغاز کرد و در طول این سالها کارگردانی آثاری چون «در انتظار گودو»، «کرگدن»، «مرد اتفاقی»، «الوتریا»، «هدا گابلر»، «کابوس نامه»، «درخت بلوط»، «کابوس نامه (فصل دوم)؛ بیداری کاذب»، «اگر…» و «هنر» را برعهده داشته است و در نمایشهای مختلفی نیز ایفای نقش کرده است.
به بهانه پخش سریال «گاندو»، وحید رهبانی مهمان سینما خراسان شد؛ وی در بخش اول این گفتگو درباره حضورش در این مجموعه تلویزیونی صحبت کرد و در بخش دوم و پایانی از تجربههای تئاتری و برنامههای پیش روی خود برای حضور بر صحنه، میگوید.
بخش دوم و پایانی گفتگوی سینما خراسان با وحید رهبانی را در ادامه میخوانید؛
* آقای رهبانی این روزها مردم با سریال «گاندو» شما را در قاب تلویزیون میبینند و البته خاطره، بازی در سریال «خانه ما» نیز هنوز در ذهن بسیاری از مخاطبان باقی مانده است در صورتی که اهالی تئاتر بیشتر شما را به عنوان کارگردان، بازیگر و مترجم فعال میشناسند. این روزها در تئاتر مشغول چه فعالیتی هستید چون به نظر میرسید یک نوبت اجرای تئاتر نیز در تماشاخانه ایرانشهر داشتید که منتفی شد.
بله من در دی ماه ۹۷ در سالن ناظرزاده کرمانی تماشاخانه ایرانشهر یک نوبت اجرا داشتم اما به خاطر بازی در سریال «گاندو» نتوانستم این نوبت را حفظ کنم چون «گاندو» خیلی انرژی و تمرکز از من میگرفت و نمیخواستم انرژی و ذهنم را بین ۲ کار تقسیم کنم که در نتیجه انصراف دادم.
وقتی وارد تلویزیون میشوید و به عنوان هنرپیشه در آثار تصویری فعالیت میکنید سرتان شلوغ میشود و وقتی پیشنهادات وسوسهانگیزی دریافت میکنید آن وقت است که نگه داشتن این تعادل بین تئاتر و تلویزیون سخت میشود قرار بود نمایش «در انتظار گودو» را هم کار کنم که اتفاق بسیار جذابی برای من بود چون قصد داشتم در سالگرد ۲۰ سالگی اجرای نمایش «در انتظار گودو» که سال ۷۷ برای اولین بار به صحنه برده بودم، یک «در انتظار گودو» جدید اجرا کنم و اگر این اتفاق رخ میداد بسیار جالب بود چون من ۲۰ سال بزرگتر شده و تجربیات زیادی کسب کرده بودم و نگاهم به متن تغییر کرده بود اما متاسفانه این اتفاق هم میسر نشد.
امسال هم در حال گپ و گفتهایی با برخی از دوستان برای اجرای تئاتر هستم و پیشنهاداتی برای اجرای تئاتر در خارج از ایران و در کشورهای آسیایی نیز دارم اما هنوز برنامه مشخصی برای اجرای اثری جدید مد نظر ندارم.
* مدتی قبل هم قصد داشتید نمایشنامه «ریچارد سوم رخ نخواهد داد» ماتئی ویسنی یک را اجرا کنید که انگار آن هم منتفی شد.
بله علاقهمند بودم این نمایش را به صحنه ببرم اما وقتی متوجه شدم کارگردان دیگری در سالن چهارسو آن را اجرا کرده است از اجرای آن منصرف شدم و ایران هم نبودم تا بتوانم اجرایشان را ببینم. دوست داشتم این متن به عنوان یک متن بکر در تئاتر ایران اجرا شود و بعد از اینکه کارگردان دیگری آن را به صحنه برد دیگر برایم جذابیت نداشت.
این نمایشنامه در واقع انگار در دل من است و ماجرایی که برای میرهولد در این نمایشنامه رخ میدهد مانند ماجرایی است که بعد از توقیف «هدا گابلر» برای من اتفاق افتاد. برای همین است که احساس نزدیکی زیادی با آن متن میکنم. همان حرفهایی را که در شورای نظارت به میرهولد میزنند، شبیهش را به من هم میزدند. البته نمیخواهم درباره حواشی نمایش «هدا گابلر» صحبت کنم چون آن ماجرا تقریباً برایم تمام شده است.
* علاقه این روزهایتان بر اجرای چه نوع نمایشهایی است؟ دوست دارید به سمت و سوی آثاری مثل «هدا گابلر» با شیوه اجرایی منحصر به فرد بروید یا نمایشهای رئالیستی مثل «هنر» و یا تجربیاتی که با هنرجویانتان داشته باشید؛ مانند آثاری چون «کابوس نامه».
این روزها علاقهمند هستم نمایشهایی را شبیه تجربیاتی که با هنرجویانم داشتهام به صحنه ببرم. نمایشی شبیه به «کابوس نامه» که یک پروسه تمرین یک ساله داشت که این روزها در حال گپ و گفت برای شروع چنین اثری هم هستم.
اما وقتی که وارد تلویزیون میشوید و بهعنوان هنرپیشه در آثار تصویری فعالیت میکنید، سرتان شلوغ میشود و پیشنهادات وسوسهانگیزی دریافت میکنید؛ آن وقت است که نگه داشتن این تعادل بین تئاتر و تلویزیون سخت میشود اما خوشبختانه برای من در ۴۰ سالگی دیگر عطشی که ممکن است خیلیها در دوران ۲۰ سالگی برای شهرت و شناخته شدن داشته باشند، از بین رفته است.
* شما در عرصه تئاتر، تجربه ترجمه نمایشنامههایی از نویسندگان کمتر شناختهشده در ایران را هم داشتهاید که اکثراً برای اجرا انتخاب شدهاند و موردتوجه هم قرار گرفتهاند. در وضعیت ترجمهزدهای که این روزها آثار خارجی با آن روبرو هستند، معرفی آثاری با ترجمههای روان که برای بازیگران نیز جای کار زیاد داشته باشد، اتفاق مورد توجهی است…
متاسفانه وضعیت ترجمه در تئاتر ایران خیلی بد است. این نکته را چون خودم مترجم هستم نمیگویم، چون من نمایشنامه ترجمه نمیکنم که منتشر شود و تنها یکی از آنها از زیر دستم در رفت و منتشر شد. حتی هنوز هم بعد از ۲ سال با وجود پیگیری ناشر هزینه چاپ اول ترجمه را دریافت نکردهام اما این روزها ترجمههای بسیار بدی را مخصوصاً در زمینه نمایشنامه شاهد هستیم.
* بله ترجمه نامناسب مخصوصاً در زمینه نمایشنامه که مبتنی بر ارتباط دیالکتیک کاراکترها است به اجرا ضربه زیادی میزند و این مساله زمانی بیشتر نمود پیدا میکند که کارگردان نیز از متن اصلی بی اطلاع باشد با این اوصاف در فضایی که این روزها در تئاتر جریان دارد و جو اجرای نمایشنامههای یک نویسنده خارجی مثل فلوریان زلر، اریک امانوئل اشمیت، یاسمینا رضا، نیل سایمون و … در مقاطعی فراگیر میشود، خلاء ترجمه آثار نویسندگان کمتر شناخته شدهای که آثار جذابی دارند و پیشنهاد اجرا به کارگردان میدهند، احساس میشود.
من باید برای ترجمه یک نمایشنامه، ارتباط قلبی با آن برقرار کنم و ببینم که آیا متن قابلیت اجرا در ایران را دارد یا خیر و آیا به درد تماشاگر ایرانی میخورد. دیگر اینکه آیا زیر تیغ سانسور لت و پار نمیشود؟ چون این اتفاق برای نمایشنامه «کلاغ» که من ترجمه کرده بودم و در تالار چهارسو اجرا شد، افتاد. همچنین نمایشنامهای که ترجمه میکنم باید حرفی نو برای گفتن داشته باشد و تاکیدی ندارم که حتماً نمایشنامه کم پرسوناژ و کوتاه باشد.
حتی این روزها مشغول ترجمه نمایشنامه «ریچارد سوم» شکسپیر هستم که فکر میکنم جای خالی ترجمههای خوب آثار شکسپیر هم در ایران احساس میشود. این ترجمه برای من هم بسیار مشکل است اما تلاش میکنم که انجامش دهم.
ترجمه «ریچارد سوم» برای من فعلاً در مرحله تحقیق و آشنایی با زبان انگلیسی میانه که شکسپیر با آن مینوشت، قرار دارد. البته من در زمان تحصیلم دورههایی را درباره شکسپیر و آثارش گذراندهام اما هرچه بیشتر دربارهاش میخوانم بیشتر احساس ترس میکنم ولی میدانم که انجامش خواهم داد. پیدا کردن راز گفتاری شکسپیر، مسالهای است که این روزها درگیرش هستم و تلاش میکنم که از پس آن بربیایم.
امیدوارم روزی بتوانیم ۱۰ سالن ۲ هزار نفره داشته باشیم چون برای یک شهر ۱۳- ۱۴ میلیون نفره داشتن تالار وحدت و یک سالن رویال هال تازه تاسیس خیلی کم است * همزمان درگیر نوشتن رمان هم هستید؟
بله در حال نوشتن ۲ رمان هستم و رمانی را هم ترجمه کردهام که هنوز منتشر نشده است.
* شما تجربیاتی در کانادا داشتید، در آنجا تحصیل کردید و آشنایی نسبی با تئاتر غرب هم دارید. با وجود این تجربیات و فعالیت چندین سالهتان در ایران، چه قیاسی درباره تئاتر غرب و ایران دارید. فکر میکنید تئاتر ایران در حال حاضر در چه جایگاهی قرار دارد چون جوانان هنرمند و خوش فکری داریم که در تلاش برای ارتقای سطح تئاتر کشور هستند.
اولاً به خاطر اینکه من تماشاگر منظمی در تئاتر نیستم شاید فرد مناسبی برای جواب دادن به این سوال نباشم و شاید باید این پرسش از فردی شود که دائماً تئاتر ایران را رصد میکند و شرایط را میشناسد، اما من از وضعیت تئاتر ایران تقریباً بیخبرم اما از دوستانم میشنوم و مطالعه هم در این زمینه دارم. با وجودی که اکثر قریب به اتفاق دوستان تئاتری من معتقدند که ما در یک بحران به سر میبریم، من خلاف این را معتقدم چون تئاتر ایران دارد به سمتی حرکت میکند که باید حرکت کند.
شما یک پسربچه ۱۲-۱۳ ساله را تصور کنید که مدام شیطنت میکند و خودش را به در و دیوار میزند و زخمی میکند و نمیشود کنترلش کرد اما این پسربچه کمکم بزرگ میشود و راه خودش را پیدا میکند. تئاتر ما در آستانه تبدیل شدن به یک صنعت است و این روزها هم دارد دست و پای نوجوانی خودش را میزند و کمکم هم به یک بلوغ میرسد، وارد یک فضای خصوصی درست و حسابی خواهد شد، کمپانیهای تئاتر شکل میگیرند و هر تماشاخانه در هر سال میداند که چه تئاترهایی را قرار است، اجرا کند؛ این نظمی است که ما یادش میگیریم و من نگرانش نیستم. امیدوارم روزی بتوانیم ۱۰ سالن ۲ هزار نفره داشته باشیم چون برای یک شهر ۱۳- ۱۴ میلیون نفره داشتن تالار وحدت و یک سالن رویال هال تازه تاسیس خیلی کم است.
* با این حساب احتمالاً موافق نمایشهای پرهزینه و پرزرق و برق هم هستید؟
بله. خیلی موافق این نوع از نمایشها هستم و موافق نمایشهای کوچک زیرپلهای و خیابانی و تجربی هم هستم. فرهنگ یک شهر بزرگ مثل تهران نیازمند تئاترهای زیاد است چون تئاتر دیدن تاثیرگذار است و امیدوارم مساله نظارت بر آثار هم کمی ملایمتر شود چون خود من چوب نظارت بر آثارم را خیلی خوردهام اما در نهایت به آینده تئاتر خوشبین هستم و برای همین هم است که درس میدهم چون معتقدم بذرهایی که الان میکاریم بالاخره به بار مینشینند.
Δ