اکبر اکسیر با نگاهی به غزلهای آلبوم «اینکه دلتنگ توام» میگوید سراینده غزلهای اینآلبوم با ۹ غزل معتدل شمالی به کار ترمیم روح زخمی مخاطب خود رفته است. سینما خراسان _ گروه فرهنگ و اندیشه: چندی پیش یادداشتی از عبدالجبار کاکایی شاعر و ترانهسرا درباره بررسی اشعار آلبوم «اینکه دلتنگ تو ام…» منتشر کردیم که […]
اکبر اکسیر با نگاهی به غزلهای آلبوم «اینکه دلتنگ توام» میگوید سراینده غزلهای اینآلبوم با ۹ غزل معتدل شمالی به کار ترمیم روح زخمی مخاطب خود رفته است.
سینما خراسان _ گروه فرهنگ و اندیشه: چندی پیش یادداشتی از عبدالجبار کاکایی شاعر و ترانهسرا درباره بررسی اشعار آلبوم «اینکه دلتنگ تو ام…» منتشر کردیم که با صدای سالار عقیلی منتشر شده است. در اینیادداشت غزلهای مهدی مظاهری مورد نقد و بررسی قرار گرفتند. پس از آنهم، یادداشت دیگری درباره اینغزلها به قلم احمد پوری منتشر کردیم. دو یادداشت یادشده در پیوندهای: «احیای ظرفیت سبک هندی در غزل امروز/موسیقی شرق دنبالهروی کلام است» نوشته کاکایی و «دشواری رسیدن به قلههای غزل قرن هفت و هشت/بررسی«اینکه دلتنگ توام»» نوشته پوری قابل دسترسی و مطالعه هستند.
بهتازگی اکبر اکسیر شاعر و مدرس زبان و ادبیات فارسی هم یادداشتی درباره غزلهای آلبوم مورد اشاره نوشته که آن را برای انتشار در اختیار سینما خراسان قرار داده است. اینیادداشت با عنوان «زخمی دگرآوری» نوشته شده است.
اکسیر در ایننوشته، ابتدا غزل و سپس سرودههای مظاهری را مورد تحلیل قرار داده است.
در ادامه مشروح متن اینیادداشت را میخوانیم:
غزل از دیرباز، صدای در گلو مانده انسان ایرانی بوده و هست. هر جا سخن از عشق بوده، قول و غزل خود را نشان داده است. میگفتند با حلول قرن جدید، با ارتقای علم و اپیدمی مولتیمدیای اینترنت و مجاری مجازی، دیگر غزل، کاربردی نخواهد داشت و به حافظهٔ تاریخ خواهد پیوست و از حافظ، مولوی و سعدی فقط نامی خواهد ماند. اما غافل از اینکه غزل، داغ مقدر پیشانی ما ایرانیان و فارسیزبانان جهان بوده و خواهد بود. استقبال از غزل فارسی ثابت کرد غزل، زبان رسمی عشق است، تکهای از درفش کاویانی شور و شعور ماست. ردی از گلبوتههای کاشی مسجد شیخ لطفالله و طرح ماندگار فرش ایرانی است. هر جا که غزل هست زندگی جریان دارد. غزل نام دیگر شعر فارسی است؛ رسانهٔ برتر سالیان دیر و دور، از رودکی تا امروز. باید عزیزش بداریم، چراکه هویت ماست، تاریخ شور و جنون ملتی بزرگ است. و چه آشوبی به پا میکند وقتی با صدایی ملکوتی از داغی کهنه روایت کند. غزل، بوی جوی مولیان است و یاد یار مهربان و یادگار نیاکان درد و داغ و درفشدیده و گرم و سرد روزگار چشیده ما. این میراث قرون و سالها را گرامی بداریم که حرمت غزل، حرمت اندیشه است.
◾️
«اینکه دلتنگ توام» غزلهای مهدی مظاهری است، غزلپرداز معاصر. یادگار سعدی بزرگ، یادآور مولانا و آلبوم بغض دیرین حافظ شیراز. افتخار آن را داشته است که از لابهلای نسل خاکستر، ققنوسوار پرواز کند، خود را به بیکران کبود کبوتر برساند و در صدایی جادویی، با نُه غزل، جاودانه شود. مهدی مظاهری باید این موفقیت بزرگ را جشن بگیرد، چراکه در جوانسالی عشق چه پیرانهسری از خود نشان داده است.
لوحِ صوتی «اینکه دلتنگ توام» کاری مشترک از موسسه فرهنگی و هنری نوخسروانی باربد و آوای باربد است که در زیباترین شکل ممکن به ویترین عاشقانههای صدا تقدیم شده است. این لوح فشرده، عصاره همدلی گروهی از هنرمندان پاکدل روزگار ماست؛ به قولی: ابر و باد و مَه و خورشید و فلک دست به دست هم دادهاند تا در روزگار کرونایی، به داد دل ما برسند و ما را از ورطه افسردگی به کهکشان شور و شعر ببرند، تا در فضای عارفانه قدم بزنیم، از مرگ و جدایی به تولد و وصال بپیوندیم، همراه با خنیاگران شور و شیدایی، پرواز کنیم، پا از خاک و خاکستر برداریم، در ابرهای رؤیا و خاطره فرورویم و بفهمیم عشق چه سعادتی است شورانگیز...
مهدی مظاهری، غزلپرداز جوانبخت ما با نُه غزلِ معتدل شمالی به ترمیم روح زخمی ما آمده است، غزلهایی سهل و ممتنع، که از فرط سادگی، زیبایی دوچندان یافتهاند. غزلهای این آلبوم، با کلمات آغازین هر مصراع نامگذاری شدهاند، اغلب در پنج بیت، با قافیهها و اوزان متفاوت.
قطعه اول: «اینکه دلتنگ توام» با این بیتها آغاز میشود:
اینکه دلتنگ توام اقرار میخواهد مگر؟ اینکه از من دلخوری انکار میخواهد مگر؟ وقت دلکندن به فکر بازپیوستن مباش دل بریدن وعدهٔ دیدار میخواهد مگر؟
مظاهری با این سؤالها به پاسخ دلخواه خود رسیده است. همآوایی صدای بلورین سالار صداها، این غزل ساده را آنچنان پیچیده و اسرارآمیز کرده است که اختیار از کف مخاطب میبرد و او را در کهکشان شیری آهنگ دلانگیز نسیم شاملو غرق میکند و اینچنین است که:
روح سرگردان من هر جا بخواهد میرود خانه دیوانگان، دیوار میخواهد مگر؟
مهدی مظاهری با صداقت تمام صدای خود را از گلوی سالار عقیلی بیرون میفرستد تا بیدروغ و بینقاب از دل برآید و بر دلها بنشیند و دلتنگی قوم ما را بر باد دهد… او به تاراج غم و ناامیدی آمده است.
قطعه دوم با این بیت آغاز میشود:
زلف را شانه مزن، شانه به رقص آمده است من که هیچ آینه خانه به رقص آمده است
غزلی آرام و شورآفرین، غزلی که چون سرب مذاب پیش میرود و ثبت میشود. نه بوی کهنگی دارد، نه ادعای جوانسالی. در جایگاه خود نشسته و بر کجاوه آهنگ و صدا راه میرود؛ بیت به بیت شیواتر و اثرگذارتر:
باز در سینه کسی سر به قفس میکوبد به گمانم دل دیوانه به رقص آمده است
شوقی در صدای بلورین سالار وجود دارد که ابریشم صدایش ما را به خاطرات سالهای جنون میبرد، در ملتقای شعر و صدا. ما یک ضلع نامرئی را فراموش میکنیم و آن جادوی آهنگ است. شاملو با چنان مهارتی این دو ضلع را تلفیق کرده که ذهن مخاطب بیآنکه متوجه شود در بستری از نور و صدا غوطه میخورد و این از شگردهای خاص نسیم شاملو است. صدا به موازات شعر و آهنگ در حرکت است تا روح مخاطب به تسخیر جادوی موسیقی درآید، کلمات، حرف به حرف در رگ مخاطب جریان یابد و آنچه به گوش میرسد هوشربا و بایسته و آزانگیز باشد، چون شیر مادر در رگ کودکان قرن.
قطعه سوم، «سپید میگذرد یا سیاه میگذرد» با مصراع دیگرش غزل سوم این لوح است:
سپید میگذرد یا سیاه میگذرد دو پلک بیتو برایم دو ماه میگذرد
این قطعه شکواییه صمیمانهای است که آرامآرام در وجودت مینشیند تا حدیث کبوترهای عاشق باشد در آن طرف میلههای جدایی و بیصدایی. سالار عقیلی با پیروی از آهنگ و تنظیم سازها، گونهای عمل میکند که در هر قطعه، مخاطب را به حال و هوای خاص میکشاند، شعر، رام صداست: میکشد هر جا که خاطرخواه اوست، بدون هیچ تصنعی جاری میشود:
دلم کبوتر جلد تو است و میدانی
چه بر پرنده بیپناه میگذرد…
در بررسی جایگاه غزل در موسیقی مقامی و ملی، هرچند آهنگ تابع وزن غزل است و لحن، با حال و هوای آن تنظیم میشود، اما نباید فراموش کرد که این هارمونی وقتی به دل مینشیند که آهنگساز با درکی عمیق از غزل، آن را برای خواننده غزل آماده میکند. عقیلی با هر غزل، تولدی تازه مییابد، خستگی و تصنع جایش را به طراوت و شادابی میدهد و غزل با وزن و قافیهای متفاوت بازسرایی میشود.
«ای عشق»، قطعه چهارم و بهنوعی، غزل چهارم، شور و حالی تازه به این آلبوم میبخشد، دل به تپش میافتد و روح به رقص میآید: مثلث نسیم و سالار و مهدی قیامتی بر پا میکند تا در خانقاه احساس و اندیشه، به سماعی صوفیانه قدم بگذاری و از شوخ و شنگ کلمات بگذری و در آواز دف، دفن شوی! آنگاه فرشتههای آسمان به داد تو برسند و تو را بر اوج ابرها ببرند؛ مولوی را در قونیه نظاره کنی و به دادخواهی عشق بروی:
در خود که شکست آینه تکثیر شد ای عشق تصویر به تصویر به تصویر شد ای عشق کابوس من این بود که دور از تو بمیرم خواب من افسونشده تعبیر شد ای عشق
سالار عقیلی با این قطعه، غزل را بیدار کرده، به ضیافت زخم و صدا برده و آشوب سازها کار خود را کرده تا آهنگساز، احسنت و آفرین بگیرد. قابل ذکر است که بنده ادعای موسیقایی ندارم، اما از موسیقی لذت میبرم، چراکه وزن غزل، خود موسیقی سیال احساس و عواطف بشری را در خود همراه دارد، بهویژه که سالار عقیلی زنجیرهٔ بلورین صدایش را از درخت خاطره برآویزد و شوری تازه برانگیزد.
«مهتاب» نام قطعه پنجم یا غزل پنجم مهدی مظاهری است که آهنگ جادویی کلمه و کلام را از آسمان به سرت میریزد. صدای چکاچک قطرات شعر از ورای آهنگ قابل لمس است. چه شروع سحرانگیزی دارد این قطعه. مهتاب، تکهتکه بر حلق روح ریخته میشود و تو بیآنکه بدانی به ملکوت میروی و هر چه غم است به ماتم مینشیند و شادمانگی جان، حاصل این سیر و سلوک عمودی است!:
وقتی مدام چشم تو از دست من تر است اینجا جدا شویم برای تو بهتر است خون دلی که در قفس چاه خوردهام از دست نارفیقی آن نابرادر است
مهدی مظاهری چنانکه در غزلهای ساده و صمیمیاش دیدیم، با قافیههای ساده و معمولی به بیتهای متفاوت رسیده است. او را در سلک ترانهسرایان باید بررسی کرد نه در ردیف شاعران غزلپرداز، چراکه حال و هوای ترانه و موسیقی، فضای خاص خود را میطلبد و جای کلمهبازی و قافیهسازی و تصنع و زورآزمایی نیست. نگاهی به ترانهپردازان موفق دهههای اخیر، این نکته را تأکید کرده است: مهدی مظاهری، با حفظ قدرت غزلپردازی، به عرصهٔ نغمه و خُنیا خوش آمده است.
قطعه ششم این آلبوم، «کمتر شدهام از خود» نام گرفته و قطعهٔ برتر این آلبوم است: کمتر شدهام از خود یا بیشتر از خویشم امروز بهحمدالله سرمستتر از پیشم از خود خبر آوردی، یک مشت پر آوردی زخمی دگر آوردی بیچاره دل ریشم
آخرین ساخته نسیم شاملو در این آلبوم، چه خوش نشسته است. تنظیم سازها در توفانیترین لحظات خود، شوری آفریدهاند که قیامت عشق است. صدای دف از ورای سازهای دلانگیز، صف صوفیان قرن مولوی را فریاد میکند. صدای گرم و مِهآلودی ما را به ضیافت جان میبرد، غرق سرورمان میکند، شعر در موسیقی میجوشد، موسیقی در صدا میخروشد و مخاطب خستهجان، شراب کوثر مینوشد و در ایستگاه ششم، نعرهای مستانه سر میدهد. صدای سالار، با غزل مظاهری، در پوشش آهنگ سرمست و شورآفرین نسیم شاملو در این قطعه، کار خود را کرده است و به نظر منِ عامی، قطعه برتر این لوح فشرده است. چه شروع غیرمترقبهای دارد این قیامت عشق، این ققنوس فصل خاکسترین زرد.
◾️ سه قطعه آخرین، با آهنگسازی پیمان خازنی، با شعر «هر که با من نشست» شروع میشود و هر کدام با توجه به اصالت صدا و شعر، آهنگ خاص خود را دنبال میکند. قطعات پیمان خازنی در این آلبوم، ادامه منطقی قطعات پیشین هستند و زیبایی در این سه قطعه، پابهپای صدای سالار عقیلی ادامه دارد. آنچه در این آلبوم قابل ذکر است کیفیت ظرافت و ظرفیت غزلیات مهدی مظاهری است که امید است در آلبومهای بعدی این لطافت حفظ شود تا بر شکوهمندی غزل بیفزاید:
هر که از من گسست رسوا شد هر که با من نشست تنها شد تا گره خورد موی دوست به دوست گره از کار دوستان وا شد
این غزل سرشار از ظرافتهای ادبی است، مصرع به مصرع از صنایع ادبی لبریز است. پیمان خازنی و سالار عقیلی، پیروزمندانه از تله این غزل سهل و ممتنع گذشتهاند تا محصول نهایی، کار دلچسب و تأثیرگذاری باشد. درود بر غافلگیری ساز و صدا و سرود.
«در باختن دل»، قطعه هشتم این آلبوم شعر عارفانه است که ما را دور از هیاهوی قرنطینه و وحشت کرونا به آرامش میرساند: در باختن دل، کم و بسیار کدام است؟ در عشق طلبکار و بدهکار کدام است؟
آنچه در آلبوم «اینکه دلتنگ توام» میبینیم این است که هر قطعهای جایگاه خود را دارد: غزلها در حال و هوای خود سروده شدهاند و آهنگ و صدا بهخوبی با آنها آمیختهاند:
هر کس نظر انداخت به تو دست مرا خواند ای آینهرو دفتر اسرار کدام است؟
«آهنگ جهانگردی سعدی» غزل نُهم این آلبوم، با لحنی نو راوی حال دل دردآشنای شاعر است. سالار عقیلی و پیمان خازنی به رگههای تازهای از غزل معاصر پی بردهاند؛ و چه جانانه مهدی مظاهری را روسفید کردهاند:
آهنگ جهانگردی سعدی به سرم نیست چون خواجهٔ شیرازم و فکر سفرم نیست کوهم، همه اندوهم از این درد که در شهر جز سایه بیحوصله یار دگرم نیست
یک خسته نباشید به نوازندگان جوان و شاداب این مجموعه میگویم تا ثابت شود این زحمت نوازندگان و همخوانان و همکاران پشت پرده است که ما را به ضیافت لذت متن برده است.
آستارا، آبان ماه ۱۳۹۹
Δ