کارخانه رؤیاسازی هالیوود با رویکردی استعمارگرانه در بازنمایی روایت «ناجی سفیدپوست» از سیاهپوستان آمریکا استفاده ابزاری میکند.هالیوود احتمالاً یکی از قدرتمندترین نهادها در جهان است. متأسفانه این نهاد همچنان ایدئالهای سفیدبرترپنداری را مورد تحکیم و تقویت قرار میدهد. همچنانکه این «کارخانه رؤیاها» به طور مداوم روایت خودستایانه ناجی سفیدپوست را تقویت میکند، اثرات استعمارگری به […]
کارخانه رؤیاسازی هالیوود با رویکردی استعمارگرانه در بازنمایی روایت «ناجی سفیدپوست» از سیاهپوستان آمریکا استفاده ابزاری میکند.هالیوود احتمالاً یکی از قدرتمندترین نهادها در جهان است. متأسفانه این نهاد همچنان ایدئالهای سفیدبرترپنداری را مورد تحکیم و تقویت قرار میدهد. همچنانکه این «کارخانه رؤیاها» به طور مداوم روایت خودستایانه ناجی سفیدپوست را تقویت میکند، اثرات استعمارگری به قوت خود باقی است. فیلمهایی نظیر «نقطه کور» (۲۰۰۹)، «خدمتکاران» (۲۰۱۱)، و حتی اخیراً «کتاب سبز» (۲۰۱۸) به گفتمانی زیانبار که اساساً پرچم استعمارگری است تداوم میبخشند؛ به این معنی که سیاهپوستان نیاز دارند تا سفیدپوستان ناجیشان باشند.
مشکل چنین فیلمهایی این است که موجب پرورش قاعده استعمارگری میشوند. علیرغم آنکه قصه غالب این فیلمها حول محور سیاهپوستان میگردد، روایت ناجی سفیدپوست، شخصیتهای سیاهپوست را مورد تضعیف قرار داده و به اجسامی منفعل در پسزمینه داستان تبدیل میکند. شخصیت سفیدپوست محوریت روایت را میگیرد و ناجیگریاش برای شخصیت سیاهپوست ایدئولوژی مخرب سفیدبرترپنداری را تداوم میبخشد؛ و به این ترتیب، در ناخودآگاه مخاطب موضوع «هرم قدرت نژادی» را میکارد.
این مسئله به صنعت فیلم امکان میدهد تا از ایدهای که اساساً از قدیمالایام پلاکارد استعمارگری بوده نگاهبانی کند، و همزمان از این ایدههای استعمارگرانه منفعت مالی بهدست بیاورد. هالیوود به طور مخفیانه یک «وضعیت موجود نژادپرستی» تثبیت کرده، که در آن شخصیتهای سیاهپوست «ابزار» صحنه برای کمک به روایت سفیدپوستان است، و سفیدپوست بودن روی پرده عادیسازی شده و از سیاهپوست بودن محوریتزدایی میشود. این مسئله موجب حفظ ایده استعمارگرایانه «دیگری دانستن» مردمان سیاهپوست است؛ که مشخصاً در فضای کنونی و با توجه به فراگیر بودن برخورداری سفیدپوستان از امتیازات ویژه چه در هالیوود و چه در جامعه، امری مشکلزاست.
روایت ناجی سفیدپوست در سینما مشکلی است که باید از بین برود. این یک فانتزی خودنمایانه و متکبرانه از جبران مافات خیالی سفیدپوستها به منظور پاک کردن واقعیتهای هولناک دوران استعمارگری استفیلم «نقطه کور» مناسبات استعمارگرایانه و استثمارآمیز قدرت و نیاز مردمان سیاه به «نجات یافتن» برای رسیدن به پیشرفت و کامیابی در زندگی را نشان میدهد. فیلم از یک داستان واقعی اقتباس شده؛ درباره مادری سفیدپوست که یک پسر سیاهپوست (مایکل اوهر) را به فرزندی میگیرد، و سپس آن پسر به یک فوتبالیست حرفهای تبدیل شده و به بازی در لیگ ملی فوتبال آمریکا دست مییابد.
فیلم اساساً اینگونه قصه را به تصویر میکشد که بدون باور خانواده سفیدپوست به آن پسرک سیاهپوست، ظرفیت بالقوه پسر از سوی دیگران شناخته نمیشد و او نمیتوانست «استعداد ذاتی» خود را متبلور کند. این ایدهها در یک فیلم دیگر «طعمه اسکار» به نام «خدمتکاران» بیش از پیش بروز پیدا کرد. اگرچه فیلم بازیگران سیاهپوست بسیار بااستعدادی دارد و اکتاویا اسپنسر اسکار بهترین نقش مکمل زن را برای نقشآفرینی در این فیلم برده است، اما روایت آن حول محور یک ژورنالیست سفیدپوست میگردد که به دنبال احقاق حقوق زنان سیاهپوست در ایالتهای جنوبی دهه ۱۹۶۰ است. فیلم مثالی بارز از مظلومنمایی و وجداندرد سفیدپوستان است؛ زیرا زندگی شخصیتهای سیاهپوست قصه از طریق اقدامات و تلاشهای شخصیت سفیدپوست تا پایان فیلم متحول شده، نجات یافته، و به رهایی میرسد. اگرچه که خط داستانی شخصیت ناجی سفیدپوست فینفسه نژادپرستانه نیست، اما بخاطر گرایشات نژادی از لحاظ فرهنگی مشکلزا است زیرا واقعیات اجتماعی و فرهنگی موجود را به غلط ارائه میکند.
هالیوود به طرق مختلف میتواند خروجی بهتری داشته باشد و اکنون نیز برای بهتر شدن تلاش میکند. فیلمهای اخیر همچون «برو بیرون» (۲۰۱۷) و «پلنگ سیاه» (۲۰۱۸) حیاتی بودن استفاده از عوامل سیاهپوست در پشت صحنه و شکستن قالبهای هالیوودی برای روایتهای سیاهپوستان در سینما را نشان میدهند. البته هنوز راه زیادی باقی است. بازنمایی، یعنی استفاده از نویسندگان غیرسفیدپوست و مواجهه فعالانه با نهادی که نژادپرستی سیستماتیک در آن رخنه کرده از طریق پذیرفتن این واقعیت که محوریتبخشی به سفیدپوستان در فیلمها به زندگی سیاهپوستان صدمه زده است.
ملامتبارترین بخش از عقده روانی ناجی سفیدپوست این است که هالیوود برای مردم سیاهپوست محتوا تولید میکند، اما با سلب قدرت از آنها از طریق مسئله وجداندرد سفیدپوستان، قصههای سیاهپوستان را مورد بیاعتنای قرار میدهد.هالیوود باید روی کسانی سرمایهگذاری کند که آن تجربه را زندگی کردهاند و صدایشان را تقویت کند، زیرا نهایتاً آنها برای پول درآوردن و ادامه حیات به فرهنگ و جامعه سیاهپوستان نیاز دارند. روایت ناجی سفیدپوست در سینما مشکلی است که باید از بین برود. این یک فانتزی خودنمایانه و متکبرانه از جبران مافات ذهنی و روانی سفیدپوستها به منظور پاک کردن واقعیتهای هولناک دوران استعمارگری و تأثیر ابدی آن بر جامعه است که به سفیدبرترپنداری در صنعت فیلم تداوم میبخشد. اکنون بیشتر از هر زمان دیگری هالیوود نیاز به تغییر دارد./مهر
این مطلب بدون برچسب می باشد.
Δ