به گزارش روز سه شنبه سینما خراسان به نقل از ایرنا ، محمد علی پور فعال رسانه ای بیان کرد : داستان در دل جامعه امروزی و در زمان حال اتفاق می افتاد. فضای شیراز کنونی که چونان دیگر کلانشهرها دچار روزمرگی، صنعتی شدن و رنگ و لعاب دنیای به ظاهر مدرن است. «رحیم» با بازی درخشان امیر جدیدی که از وی نمایش های به یاد ماندنی در آثاری چون «عرق سرد» و «تنگه ابوقریب » را در ذهن داریم، جوان صاف و ساده و بی آلایشی است که با بد اقبالی دچار ورشکستگی شده و به باجناق سابق خود« بهرام» با نقش آفرینی محسن تنابنده بدهکار است تا جایی که بهرام برای جبران ضرروزیانی که رحیم به وی تحمیل نموده ناگزیر به فروش جهیزیه دختر جوان خود «نازنین» شده است.
در واقع پی رنگ اصلی داستان حول همین محور می چرخد و تمامی تلاش های رحیم و اطرافیانش در جهت پرداخت قرض خود به بهرام و رهایی از زندان است. حال آنکه در ادامه با یکسری پی رنگ ها و چالش های جذاب دیگری نیز مواجه می شویم. در روزگاری که صداقت جای خود را به دو رویی و پاکی جای خویش را به انواع آلودگی ها داده و فداکاری فدای خودخواهی شده، رحیم نماد صداقت، پاکی و فداکاری است.
شخصیتی که به رغم بدهی مالی و تحمل حبس به اعتقادات و آرمان های بی پیرایه خود پایبند است، و به ضعیف جلوه ندادن خود و پسرش که دچار لکنت زبانی است و با خانواده عمه اش زندگی می کند تا حد درگیری فیزیکی با مسئول فرهنگی زندان که به نظر قصد استفاده ابزاری از خانواده وی را دارد پیش می رود حال آنکه به خوبی از عواقب این درگیری آگاه است. رحیم با لبخندی ملیح بر لب اما چشمانی غمبار از تلخی روزگار در واقع نماینده جامعه سنتی ماست که در دنیای آنان دروغ و ریا محلی از اعراب ندارد و با کمال تأسف در صف آرایی با جامعه به ظاهر متمدن و مدرن، همیشه مظلوم واقع شده و دستانش به نشان تسلیم برافراشته می شود چرا که کسی حرف و کلام خالص آنان را درک نمیکند و برای غالب جامعه امروز آشنای غریبه هستند.
کما اینکه مسئول موسسه خیریه در سکانسی به وضوح می گوید «ما که حرف شما را نمی فهمیم». زیرا در چنین جامعه ای عادت شده که چیزها جور دیگری دیده و هضم شود. چرا که غبار دغل بازی آنقدرغلیظ شده که دیگر هیچ رد و نشانی از راستی و خوبی دیده نمی شود. شخصیت رحیم در سکانس های مربوط به بازارچه محل کار بهرام، شکل و شمایل پرسوناژ موسیقیایی به خود می گیرد. مثلا به هنگام رویت چهره رحیم، سنتور و سایر سازهای سنتی نواخته می شود که به نوعی تقابل سنت و مدرنیته را تداعی می کند و نکته کلیدی داستان فیلم نیز همین است، البته این تقابل با مقایسه پیشه این دو شخصیت نیز پر رنگ تر می شود. یکی نقاش و خطاط و دیگری امور مربوط به چاپ و پلات و رایانه. جدال سادگی سنت و پیچیدگی های مدرنیته. در پایان بندی فیلم نیز که باز هم همچون گذشته یک پایان باز را از فرهادی می بینیم به زعم بنده مفهوم انتظار را بیان می کند. انتظار برای آینده ای گنگ و مبهم تر از همیشه. انتظار برای فردایی شاید روشن و بهتر و شاید نیز تیره و تارتر. در نهایت در خصوص« قهرمان» باید گفت که از فیلمنامه ای قوی و خوش دکوپاژ ساخته شده که با برقراری مناسب ارتباط حسی بازیگران با نقش هایشان که منجر به باورپذیری شخصیتها هم برای خودشان و هم برای تماشاگران شده است در کنار کارگردانی خوب آن به عینیت رسیده است. استفاده درخشان از نابازیگر«سیاوش» در کنار به کارگیری صحیح از بازیگران بومی و کم نام و نشان استان فارس نقطه عطف دیگری برای این درام محسوب می شود. و سرانجام شخصیت اصلی قصه که در واقع قهرمان است اما، قهرمان به معنای آشنایش نیست، گاهی می بینیم درمانده می شود حتی برای لحظاتی عنان از کف می دهد و بدلیل فقدان سند و مدرک معتبر نمی تواند از معصومیت خود آنطور که باید دفاع کند، با این وجود تحسین مخاطب را در پی دارد. قهرمان قصه فرهادی گرچه بسیار ساده و ساده لوح به نظر می رسد اما با اقتدار بر سر ارزش ها و باورهای خویش ایستادگی می کند و تحت هیچ شرایطی پا پس نمی کشد و هزینه اش را هم می پردازد حتی اگر بسیار گزاف باشد، حتی اگر حبس و تنها ماندن در قفس باشد… کلام آخر اینکه «قهرمان» فرهادی اثرارزشمندی در بحران موضوعی سینمای کنونی ایران است که می توان دوباره و چند باره آن را با لذت به نظاره نشست. ضمن اینکه از درخشش امیر جدیدی و سایر هنرمندان این اثر نیز نباید به سادگی گذشت…
نهال
این مطلب بدون برچسب می باشد.
Δ