«شهرک» از نگاه منتقدان

فیلم «شهرک»، ساخته علی حضرتی، دو گونه منتقد دارد، آن‌ها که شجاعت کارگردان را ستوده‌اند و آنان که فیلم را معمولی و متوسط می‌دانند.

به گزارش روز پنجشنبه سینما خراسان به نقل از ایرنا، فیلم شهرک با بازی ساعد سهیلی و کارگردانی علی حضرتی، داستان یکی از علاقه‌مندان به سینما است، شخصیت محوری فیلم پسر جوانی است به نام نوید فلاحتی که در تست بازیگری یک پروژه سینمایی برای ایفای نقش اصلی پذیرفته می شود. او ناگزیر است همراه بقیه داوطلبان پذیرفته شده برای چند ماه در شهرکی ایزوله تن به تمرین هایی دشوار برای نزدیک شدن به نقش محوله دهد.

شهرک از بهشت ایده تا جهنم بی داستانی

جعفر گودرزی، رییس انجمن منتقدان و منتقد سینما در یادداشتی در نقد و بررسی این اثر، نوشت: شهرک دومین فیلم بلند سینمایی علی حضرتی درباره جوانی (ساعد سهیلی) است که عشق بازیگری دارد و در تست یک فیلم سینمایی بزرگ پذیرفته می شود و برای ایفای هرچه بهتر نقشی که به او واگذار شده، باید تمرینات فشرده و طولانی را در یک شهرک مسکونی با دیگر بازیگران انتخاب شده فیک داشته باشد.

فیلم ایده تازه و جذابی دارد و می توانست با فیلمنامه و کارگردانی هوشمندانه به اثری جذاب و مهیج تبدیل شود اما متاسفانه و صد افسوس در مرحله ایده متوقف و عقیم مانده و در نهایت فیلمی بلاتکلیف و ملال آور از آب درآمده است. ئایده خوب به تنهایی کارکردی سینمایی ندارد. ایده، ظرفیت و جذابیت های بصری و ساختاری و فیلمنامه ای می خواهد.

در فیلم شهرک، مخاطب و قهرمان فیلم به یک اندازه بلاتکلیف اند و ما بین واقعیت و خیال که سینما نشده دست و پا می زنند. گویا فیلمساز آن قدر مقهور و شیفته ایده و بازی در بازی فیلم شده و یادش

رفته سینما اجزای دیگری هم برای بیان و تاثیرگذاری و ارتباط نیاز دارد.

شهرک از بهشت ایده تا جهنم بی داستانی و بی مسالگی، فقط در حال دست و پا زدن و بازیگوشی است.

شهرک ۱۹۸۴

شهرام خرازی‌ها، درباره این فیلم نوشت: شهرک دومین ساخته علی حضرتی، فیلم کاملا متفاوتی از نظر ایده مرکزی، فضاسازی و شخصیت پردازی است.

شهرک اثری است چند لایه که به تفاسیر مختلف راه می دهد، به ظاهر درباره سینما است اما داستان، لوکیشن و کاراکترهایش به گونه ای به تصویر کشیده شده اند که می توان آن را یک فیلم مستقل سیاسی درباره فرایند جذب و آماده سازی نیروی انسانی توسط سازمان ها و گروه های مبارز دانست. همچنین می تواند فیلمی روانشناختی درباره فرایند شست و شوی مغزی تلقی شود. شهرک را می توان فیلمی در ژانر انتقادی – اجتماعی نیز محسوب کرد یا حتی فیلمی با سوژه آشنای مثلث عشقی.

لایه رویی فیلم درباره دنیای بی رحم سینما است.دنیایی که آدم ها را فریفته و از جریان طبیعی زندگی خارج می کند، سرابی که به رویاهای بی پایان بشر مجال خودنمایی می دهد و کارناوالی که لذتی گذرا و میرا را نصیب تماشاگرش می کند. تابلویی که شهرک از جهان پر رمز و راز سینما پیش چشم می گذارد، در ظاهر چشم‌نواز اما در باطن پیام آور ویرانی است.

شهرک از منظر سیاسی نیز فیلم قابل بحثی است. نگاه سیاسی فیلم متوجه گروه هایی است که اعضای تازه وارد خود را در شرایطی ایزوله و در جهت اهداف سازمانی و ایدئولوژیک خود، شست و شوی مغزی می دهند. حضرتی روند این مغز شویی را از طریق نمادها و نشانه‌ها (تلویزیونی که فقط فوتبال نشان می دهد، نمایش گذشت زمان از طریق یادداشت هایی که به داخل خانه نوید انداخته می شوند، چراغ قرمز چشمک زن در پس‌زمینه دروازه خروجی شهرک و…) بسیار ظریف، دقیق ، سنجیده و حرفه ای به تصویر کشیده است. نوید فلاحتی آخر فیلم دیگر آن نوید فلاحتی اول فیلم نیست و انگار که این آدم در پروسه الیناسیون (فرایند از خود بیگانگی) به روباتی در خدمت سیستم تبدیل شده است تا حدی که تن به ازدواج با دختری می دهد که نه خودش بلکه دیگران برایش انتخاب کرده اند!

شکل ارتباط گیری نوید با فرشته از طریق رد و بدل کردن یادداشت در کافه برای پنهان نگه داشتن مکالمه از دیگران و فضای تحت کنترل شهرک، هراس آدم ها از لو رفتن، تهدید شدن خلوت آدم ها از جانب فردی که خود را دستیار کارگردان معرفی می کند همگی تداعی گر رمان ۱۹۸۴ نوشته جورج اورول و فیلم هایی است که بر مبنای این رمان ساخته شده اند به ویژه فیلمی به همین نام ساخته مایکل ردفورد.

ساختار بصری پرسه زنی های شبانه نوید و فرشته در محوطه شهرک و پناه بردن زن به مرد، فیلم معروف شب های روشن را به ذهن متبادر می کند که فرزاد مؤتمن آن را در دهه هشتاد ساخت.

شهرک، تنها تجربه‌اندوزی برای فیلمساز است

در این فیلم سعی شده یک کپی‌کاری ناقص از سریال بازی مرکب وجود داشته باشد اما به هیچ‌وجه کیفیت شهرک قابل قیاس با بازی مرکب نیست بلکه تنها تقلیدی کاریکاتورگونه را شاهد هستیم. کارگردانی روند منطقی خود را نداشته و تنها تجربه‌اندوزی برای فیلمساز است. دکوپاژ و میزانسن نامطلوب و فیلمنامه نیز ضعیف است. به ویژه در شخصیت‌پردازی اتفاق خوبی را در فیلم می‌بینیم.

نکته عجیب اینجاست که تهیه‌کننده فیلم علی سرتیپی عموماً فیلم‌های تماشاگرپسند تهیه می‌کند اما باید از او پرسید آیا اثر اخیرش برای مخاطب عام تولید شده یا اینکه قرار است برای دوستان و آشنایان پخش شود. درباره بازی‌های فیلم نمی‌توان چیز خاصی گفت جز این که ساعد سهیلی به واسطه توانایی‌های شخصی خود بازی مطلوبی از خود ارائه داده ولی این به نقش و کیفیت کار بر نمی‌گردد بلکه از داشته‌های بازیگر نشأت می‌گیرد.

شهرک، معمولی و متوسط

لاله محمودی | عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران، در یادداشتی نوشت: موضوعی که به نظر می‌رسد فیلم قصد پرداختن به آن را داشته، قضا و قدر است. کاغذهایی که از زیر در اتاق نوید برای او پرتاب! می‌شود سرنوشت محتوم او را رقم می‌زند تا جایی که نوید بر طبق روندی که روی کاغذ نوشته شده حتی عاشق هم می‌شود و این تقابل و کشمکشی جدی را در ذهن او ایجاد می‌کند و اینجاست که بیننده در می‌ماند آیا نوید توانسته بین نقش و خویشتن خویش فاصله بیندازد یا در آن حل شده و نمی‌داند چه می‌کند؟ به همه این‌ها نقش دستیار کارگردان نیز جذاب و مرموز است گویی او خود سرنوشت است که ناظر است بر حوادث پیشبینی شده زندگی! را اضافه کنید.

داستان قابلیت این را دارد تا انتها تماشاگر را با خود همراه کند به ویژه سرگشتگی نوید در اولین روزهای ورود به شهرک و تقابلش با پدر و مادر و فرشته و اوستای نقاش که باعث می‌شود بیننده با او همذات پنداری کند.

درباره بازی‌های فیلم می‌توان واژه متوسط رو به بالا را به کار برد. نه درخشان نه عالی و خیره‌کننده. فیلمبرداری و موسیقی متن و طراحی صحنه و لباس هم همین‌طور و پربیراه نیست اگر واژه معمولی و متوسط را درباره این فیلم به کار ببریم که این نیز خود برای چنین فیلمی موفقیت کمی نیست.

شهرک، ماجرایی نوآورانه و حتی شجاعانه

عباس عبدی، پژوهشگر، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی، نوشت: حدود ۲۰ دقیقه اول آن خسته‌کننده بود، حداقل برای من چنین بود. داشتم فکر می‌کردم که پس از پایان فیلم چه بگویم که به آقای حضرتی برنخورد، دنبال پیدا کردن جملات مناسب بودم که در یک لحظه دیدم خانمی که در فیلم تست بازیگری داده و پذیرفته شده بود، از حضور در فیلم انصراف داد، زیرا قرار بود که چند ماه در محیطی به صورت واقعی زندگی کند، محیطی ساختگی که واقعی نبود ولی واقعی بود، و در این فاصله هیچ ارتباطی هم با خانواده نباید داشته باشد. آن خانم فوری گفت که من بچه دارم و انصراف داد و رفت.

با دیدن این صحنه تکانی خوردم احساس کردم که فیلم دارد جدی می‌شود. فوری یاد اتفاقی افتادم. افرادی که با گروه‌های چریکی همکاری می‌کردند اگر زن و به ویژه بچه داشتند از کار چریکی کناره گیری می‌کردند لذا چریک‌ها هم فقط از مجردها عضو می‌گرفتند به همین دلیل پیام این انصراف برای من این بود که اتفاق مهمی در پیش است. سپس نقش اول فیلم هم که در تست پذیرفته شده بود وقتی قرارداد را دید پرسید کسی زیر این را امضا کرده که یک دسته قرارداد امضا شده جلویش گذاشته شد، و از اینجا ماجرای اصلی فیلم آغاز شد، ماجرایی نوآورانه و حتی شجاعانه.

فراتر از زمان و مکان و اشخاص. این ماجرا که مدتی را نقش ایفا می‌کنیم، و کم‌کم همین نقش می‌شود زندگی ما. از این لحظه تا آخر فیلم به طور کامل محو در داستان فیلم بودم و کشش فیلم و تعلیقی که در رفتارهای افراد دیده می‌شد و مرز خیال و واقعیت، نقش یا شخصیت واقعی را به هم می‌ریخت بسیار جذاب بود.

وجه مکمل این نکته مهم فیلم، حضور دستیار کارگردان است که هر لحظه بر کار هنرپیشه‌ها نظارت می‌کند و طی متن‌های روشن و کوتاهی دستورات لازم را برای ایفای نقش به آنان می‌دهد. او فردی است که لحظه‌لحظه رفتارهای بازیگران را مطابق سناریوی خود زیر نظر دارد. سعید لیلاز با دیدن این وجه فیلم به یاد کتاب ۱۹۸۴ اورول افتاد که این یادآوری قابل درک بود، زیرا در داستان اورول نیز یک ناظر کل وجود دارد که جزییات رفتاری را به نحوی که مناسب می‌داند برای شهروندان تعریف و بر اجرای آن نظارت می‌کند، و این وضعیت ترسناکی است که در فیلم به خوبی بازتاب یافته است.

فیلم در مجموع این پیام را دارد که اعتماد به نفس کاذب در انسان را که گویی همه رفتارها و کردارهایش ارادی و از روی آگاهی و انتخاب است به چالش می‌کشد و او را در ارزیابی از خود محتاط‌تر می‌نماید.

نهال