به گزارش سینما خراسان، موضوع فیلم، دستمایهای جذاب و ممتاز برای سینمای شهادت است. سینمایی که حقیقت را در گردابه آتش، کشف و روایت میکند؛ تهدید پیوسته و پایداری مدام. صدایی که نمیبایست خاموش شود، صدایی که به ریسمان پیوند مردمانی بدل میشود که مسلمان یا ارمنی، زن یا مرد، در سنگری فراروی دشمن تا مرز شهادت ایستادگی کنند.
فیلم توانسته به مختصات سندی از آغازین روزهای دفاع مقدس نزدیک شود. بهرهگیری بهاندازه از بایگانی تصاویر و حتی ناآشنا بودن بازیگران برای مخاطب، در همین راستا بوده است.
دشواری کار در محیط بسته از ویژگیهای آبادان ۱۱۶۰ است؛ بخش قابل توجهی از فیلم، در محیط ساختمان رادیو میگذرد و همین، تا اندازهای اثر را به قاببندی تلویزیونی نزدیک میکند. همچنانکه نماهای نزدیک پرشمار، کمتر به نمایش چیزی از درون و یا صمیمیت و همدلی با شخصیت رسیده است. با اینحال، روایتِگری و رفتار بیاغراق دوربین، ساختار بینامستند- داستانی فیلم و پرهیز از نماهای تکراری، ملال را از تماشا دور میکند.
فیلم، غیرتمند، بیادعا و گاهی دستخالی است. میتوانسته از جهت پشتیبانی و تولید، فربهتر و برخوردارتر باشد (فقر، گاهی خودش را نشان داده. مثلا در طراحی صحنه). سرنوشتی مشابه بیرون متن: مقاومت جانانه در حصر آبادان با دستِ خالی؛ یادآور ازجانگذشتگی و ایرانخواهی دریاقلی سورانی که ۹ کیلومتر با دوچرخهی فرسودهاش رکاب میزند تا نیروهای خودی را از هجوم دشمن آگاه کند؛ داستانی که در کتابهای درسی هم آمده است و خود، میتواند دستمایهی اثری مستقل باشد.
بهمن و همکارانش در رادیو نفت آبادان، موسیو و حتی پسر جوان… نرگس و مریم و اسی، ورودی به هنگام به داستان دارند و کمتر حتی در گفتوگوها از پیکرهی نقش بیرون میزنند.
بازی معجونی در نقش شخصیت ارمنی – ادیک – با فاصله از دیگر بازیگران، امتیازی مجرد برای فیلم به حساب میآید. گفتوگو ها نیز جز یکی دو بار، برای گواهی تاریخی، گل درشت و شعاری نمیشود. تاریخ را باید نشان داد اگر اهمیتی دارد.
رادیو آبادان، شخصیت اول فیلم است. رادیو در ساختار، بار دراماتیک و تشخصی معنادار پیدا میکند. رادیو، صدای آدمهاییست که ذیل یک پرچم ایستاده و به همگرایی رسیدهاند.
دستِ فیلم روی موضوعیست که پیشتر از اینقدر نزدیک تعریف نشده. پس، همین اندازه امتیاز میگیرد. واگویهای از اهمیت رسانه در بحران. رادیو در جایگاه رسانهی بحران، نقش اصلی را در داستان پیدا میکند و در اصل، اهمیت فیلم، بیشتر در آن است که این جایگاه قدرتمند رسانه گرم در مدیریت بحران را – که به نظر میرسد در این سالیان به تمامی نادیده گرفته شده – یادآوری میکند.
صدا، روحی جمعی پیدا میکند و بستری برای تحقق «قهرمان جمعی» شکل میگیرد… قهرمان، یک پایداری جمعی در بستر صداست و نه هیچ یک از آدمها به تنهایی. یعنی که به نظر میرسد رادیو، شخصیت اصلی و کلیدی فیلم است نه هیچیک از آدمهای حاضر.
عرب و ارمنی در پیراهنی از صداست که از وطن فارسی دفاع میکنند. در بزنگاه آتش دژخیمان صدا به سکوت نه، به اوج میرسد. فیلم، درگیر همین شهادت دادن است. شهادت است که به فیلم جان میبخشد و پایداری را کوک میکند.
صداست که مردمان را به ایستادگی در برابر دشمن میخواند. صدا، واگویهای از هویتی جمعیست. همگی، در لباس صداست که پژواکِ پایداری این سرزمیناند. همچنان که سرنوشت گوینده عرب، یکی از گیراترین دستگیرهای حسی فیلم است. انگار تکهای از جانِ یک پیکرهی جمعیپرواز میگیرد و به همین اعتبار، سرنوشت زن هنگامی که – هرچند در اندازهی عکسی تماشایی – رادیو را بالا میگیرد و…
پایانبندی، به گمانم گزینگویهای از سرتاپای فیلم است. میتوانیم تصاویر را ترجمه کنیم: صدا هم شهید میشود…
این مطلب بدون برچسب می باشد.
Δ