برای اسطوره‌ای که از پلک چشمانش نیز بازی می‌گرفت

امروز، ۲۸ تیر است؛ ۱۴ سال پیش در چنین روزی، سینمای ایران، شکیبایی خود را از دست داد تا یکی از تلخ‌ترین روزهای تقویم تاریخ سینمایی کشور رقم بخورد.

به گزارش روز سه شنبه سینما خراسان به نقل از ایرنا، کسی فکرش را نمی‌کرد بچه‌ای که اهالی خیابان مولوی، محمود سیاه صدایش می‌کردند، روزی به سوپراستار محبوب سینما، تلویزیون و تئاتر کشور تبدیل شود. بازیگری که آن‌قدر در تنهایی و غربت، تئاتر کار کرد تا پایش به سالن‌های حرفه‌ای نمایش دهه‌های ۵۰ و ۶۰ باز شد.

محمود سیاه که دیگر اسم و رسمی میان بچه‌های حرفه‌ای تئاتر پیدا کرده بود، به‌واسطه تسلط عجیبش بر نقش و طنازی‌های کلامی و تکنیک‌های مهندسی‌شده زبان‌بدن، مورد توجه کارگردانان سینما نیز قرار گرفت. خیلی بدشانس بود که نخستین فیلم حرفه‌ای او یعنی خط قرمز، در روز پایان فیلمبرداری‌اش به دلیل تصویب قانون حجاب، بایکوت شد و رنگ پرده را به خود ندید. سالیان بعدش، اگرچه در فیلم‌هایی چون دادشاه، صاعقه، دزد و نویسنده، رابطه، شکار، ترن و عبور از غبار بازی کرد اما این فیلم‌ها، چندان دیده نشدند گرچه تمایل و علاقه او نیز در آن سالیان، بیشتر معطوف به تئاتر بود تا سینما.

اما تمام این بدبیاری‌های شکیبایی در سینما، در سال ۶۸ به پایان رسید. مهرجویی که ماه‌ها از این دفتر به آن دفتر برای جذب سرمایه جهت ساخت هامون می‌دوید، بالاخره توانست برای این فیلم، سرمایه‌گذار پیدا کند اما حالا با مشکلی بزرگ‌تر مواجه شده بود و آن اینکه، چه کسی قرار است نقش اصلی فلسفی‌ترین فیلم او را بازی کند. نقشی که با تمام نقش‌های مرسوم آن سالیان تفاوت داشت و بازیگر آن باید از ویژگی‌های خاصی برخوردار می‌بود. ماه‌ها دوندگی مهرجویی و تست گرفتن‌ها و پیشنهادهای بسیای که به او می‌شد، به آن عصر ختم شد که به مهرجویی خبر دادند یک جوانی شب‌ها در سنگلج به روی صحنه می‌رود که شباهت‌های زیادی به آن پارامترهایی که شما می‌خواهید، دارد. مهرجویی، همان شب به دیدن نمایش می‌رود. وقتی تئاتر به پایان می‌رسد، به پشت‌صحنه رفته و پیشنهاد بازی در فیلم هامون را به خسرو شکیبایی می‌دهد.

این پشت‌صحنه رفتن مهرجویی، از آن لحظاتی است که تاریخ سینما خیلی به آن مدیون است.

هامون، سینمای روشنکفری ایران را وارد فاز جدیدی کرد. خسرو شکیبایی، به‌عنوان کشف بزرگ آن سال‌ها، به مخاطبان و جامعه فرهنگی کشور معرفی شد. نقشی که نه‌تنها سیمرغ بلورین جشنواره را برای او به ارمغان آورد بلکه سیل پیشنهادات را به سمت او سرازیر کرد.

اگرچه در آن سالیان، شاکله قهرمان در سینمای ایران، بیشتر شامل بازیگران اکشن می‌شد اما شکیبایی با نقش‌آفرینی خود، در شمایل قهرمان برای نسل نواندیش و روشنفکر آن سالیان محسوب می‌شد. ادای جملات، نوع لباس پوشیدن‌ها و حتی سبیلی که او در چند فیلم داشت، در میان برخی اقشار نواندیش آن سالیان ازجمله دانشجویان، حسابی طرفدار پیدا کرده بود.

وقتی در کمال شهرت، معروفیت و بزرگی، برخلاف تصور عوامل سریال و حتی شبکه، بازی در خانه سبز را قبول کرد، میزانی از عطوفت و مهربانی را در جامعه تسری داد که به شکل گسترده‌ای مورد پذیرش خانواده‌ها قرار گرفت. شکیبایی به‌تنهایی موفق شد با این سریال، میزان خشم عمومی را پائین آورده و دلبستگی‌های اجتماعی را تا حد بسیاری افزایش دهد.

سبک بازی خیره‌کننده شکیبایی که دایرمدار ابتکارات فراوان فردی بود، مقاربت معناداری میان او و مردم به وجود آورد. مقاربتی که از سطح بازی فراتر رفت و شکیبایی را در اندازه یک مصلح اجتماعی بالا آورد. درست به همین دلیل است که همچنان ۱۴ سال پس از درگذشت شکیبایی، او همچنان زنده است. شبکه‌های اجتماعی پر است از ویدئوها و تصاویر او. فیلم‌ها و سریال‌های شکیبایی همچنان بازار دارد و صحبت او، هنوز نقل محافل هنری و زبانزد مردم کوچه و بازار است. او همچنان زنده است، حتی زنده‌تر از بسیاری از هنرمندانی که امروز حیات دارند.

البته که این میزان نام‌آوری، فارغ از رفتار حرفه‌ای شکیبایی، مرهون سبک بازی مبتکرانه‌ای است که وی وارد سینمای ایران کرد. یک بازی پراکت متکی بر زبان بدن که طی آن، مخاطب شاهد یک درون‌گرایی و برون‌زدگی تکنیکال است. برگ برنده بازی شکیبایی، هزینه‌کرد چاشنی احساس برای تمام نقش‌هایش ولو آنها که منفی بودند، است. پاشنه‌آشیل بسیاری از بازیگران مرد سینمای ایران، نقطه قوت شکیبایی بود. بازیگری باتکنیک که با فوران احساس درونی، به میزانی از محبوبیت دست یافت که هیچ بازیگری در تاریخ سینمای ایران، تا این اندازه نتوانست به آن برسد. محبوبیتی که در لایه‌ها و تمامی بافت‌های جمعیتی کشور رسوخ کرد و با انتخاب‌های درست او، سبب شد تا به‌عنوان بازیگر یک طبقه اجتماعی خاص، محدود نماند و به دلیل آن‌که فراجناحی عمل کرد و متصل به هیچ ارگان و دسته‌بندی نشد، به بازیگر مورد وثوق انواع تفکر و گرایش سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تبدیل شد تا به رکوردی دست یابد که هیچ بازیگری تا امروز، در سینمای ایران به آن نائل نیامده باشد.

تیر ۱۳۸۷، در روزگاری که شبکه اجتماعی چندانی وجود نداشت، خسرو شکیبایی که دلیل نارسایی کبدی، چند روزی در بیمارستان بستری بود، از دنیا رفت تا تاریخ سینمای ایران، عزادار یکی از بهترین‌های خود شود. آری، آن روز تاریخ سینمای ایران به خود لرزید و آخرین برگ کتابی را ورق زد که آن شب، مهرجویی با رفتن به پشت‌صحنه تئاتر، آن را به روی میلیون‌ها فارسی‌زبان در سراسر جهان گشوده بود. بازیگری که منش و مشی حرفه‌ای او، دیگر در سینمای ایران تکرار نخواهد شد و این، همان ضربه سهمگینی است که تا همیشه به سینما وارد شد: فقدان بازیگر اندیشمندی که هیچ‌گاه جایگزینی نخواهد داشت. صندلی بازیگری که حتی از پلک چشمانش نیز بازی می‌گرفت، تا ابد در سینمای ایران خالی خواهد ماند.

نهال