سیامک عزمی هنرمند نقاشی ایرانی که مجموعه «عروسکها» را در نمایشگاه هنر لندن در حال نمایش دارد، ضمن تبیین رویکرد محتوایی خود در خلق این آثار الگوی اصلی هنریاش را قرآن معرفی کرد. سینما خراسان- گروه هنر- آزاده فضلی: سیامک عزمی هنرمند نقاش متولد سال ۵۱ و اهل کرمانشاه است. او اولین نمایشگاه انفرادیاش را […]
سیامک عزمی هنرمند نقاشی ایرانی که مجموعه «عروسکها» را در نمایشگاه هنر لندن در حال نمایش دارد، ضمن تبیین رویکرد محتوایی خود در خلق این آثار الگوی اصلی هنریاش را قرآن معرفی کرد.
سینما خراسان- گروه هنر- آزاده فضلی: سیامک عزمی هنرمند نقاش متولد سال ۵۱ و اهل کرمانشاه است. او اولین نمایشگاه انفرادیاش را سال ۸۵ برگزار کرد و از آن زمان به بعد، در نمایشگاههای بسیاری در داخل و خارج از کشور حضور داشته است.
در حال حاضر نقاشیهای عزمی در مجموعههای معتبری از کشورهای ایران، کانادا، فرانسه، چین، قطر، امارات و … نگهداری میشود.
عزمی سال گذشته نمایشگاه انفرادی عروسکها را استانبول و همچنین نمایشگاه هنر میلان برگزار کرد و امسال نیز تابلوهایش در نمایشگاه هنر لندن به نمایش درآمده است.
به بهانه حضور این هنرمند ایرانی در نمایشگاه هنر لندن، درباره مجموعه نقاشی «عروسکها» با او گفتگویی با داشتهایم که مشروح آن را میخوانید:
* آنچه مجموعه عروسکها در نگاه اول به ذهن متبادر میکند، نوعی تنگنا و درهمفشردگی است. گرفتار شدن و بازیچه شدن در یک موقعیت پیچیده همگانی. این وضعیت همان مفهومی است که قرار است تابلوها به مخاطب القا کنند؟
– اثر هنری قرار نیست چیزی را به کسی القا کند. هرکسی مطابق جدول وجودی، نگرش، قوه خیال و باورهای خود به درکی از اثر میرسد. منِ هنرمند نمیتوانم به کسی بگویم برداشت تو اشتباه است و چیزی که من میگویم درست است. هنر فضای آزادی برای برداشتهای مختلف است.
در بسیاری از آثار هنری دنیا هم خود هنرمند به طور دقیق نمیداند به دنبال چیست و بعد از تمام شدن اثر است که قرائتهای مختلفی از آن بهوجود میآورد، در حالی که روند کار از ابتدا تبدیل یک اندیشه به فرم نبوده است.
* یعنی شما هم نمیدانستید به دنبال چه هستید؟ بالاخره این مجموعه جدا از برداشتِ منِ مخاطب، بر اساس یک اندیشه شکل گرفته است.
– مجموعه عروسکها از دو دیدگاه بررسی میشود؛ یکی از نگاه عقل جزئی و دیگری عقل کلی. نگاه عقل جزئی به طور معمول مرتبط به کثرت است، به عالم تزاحم و تکاثر. ولی وقتی روحمان ارتفاع میگیرد و با نگاه عقل کلی به پدیدهها نگاه میکنیم، به نظر میرسد همه چیز سرجای خودش است و آن چیزی که تا پیش از این برای ما جنگ بوده، صلح کامل است.
از نگاه عقل جزئی مجموعه عروسکها به کثرتگرایی دنیای معاصر اشاره دارد؛ به استحاله بشر به یک شیء و بازیچه. تا جایی که حتی مقوله خوشبختی هم به یک بازی برای بشر معاصر تبدیل شده است.
در واقع اشاره به این مفهوم است که ما مثل عروسکهایی بازیچه دست کسانی شدهایم.
ولی از نگاه عقل کلی، وحدت درعین کثرت و کثرت در عین وحدت را نمایش میدهد. از نظر تکنیکی در این مجموعه تلاش کردهام پخش رنگها و فرمها در عین شلوغی دارای انسجام باشد. این همان وحدتی است که در قالی ایرانی هم میبینید. قالی ایرانی به یک اندیشه توحیدی اشاره میکند.
* مصداقهای شما از کثرتگرایی دنیای معاصر چیست؟
– سالها پیش برای به دست آوردن اثری از یک هنرمند باید جستجوی زیادی میکردیم تا بلکه کتابی یا کارتپستالی از او پیدا کنیم. اما الان با آتشفشان تصویری روبرو هستیم. دنیای معاصر دارد به سمت این کثرتگرایی میرود. ما با کثرتگرایی در مفاهیم، فرمها و اندیشهها روبرو هستیم. حدس میزنم روزی بشر این کثرت را پس بزند تا نفسی بکشد.
* تابلوهای شما صرفاً کثرتگرایی را نمایش میدهند و به نظرم نشانی از خستگی و بیزاری از این کثرت در آنها وجود ندارد.
– بعضی چیزها خودشان را نفی میکنند. وقتی چیزی مدام تکرار بشود، ملالی در مخاطب ایجاد میکند. سعی کردهام در مجموعه عروسکها این کثرتگرایی را آن قدر تکرار کنم که برای بیننده ملالآور بشود.
* اما هدف شما از ایجاد این ملال با آنچه مخاطب از تابلوها دریافت میکند یکی نیست. ما صرفاً با تابلوهایی یک شکل روبرو هستیم.
برداشتهای مختلف از یک اثر هنری نشان میدهد که آن اثر موفق است چون اینقدر باطن عمیقی داشته که همه مفاهیم خود را در لایههای بیرونی منعکس نکرده است.
– لزومی ندارد مخاطب همان برداشتی را داشته باشد که هنرمند در ذهن داشته است؛ قشنگی هنر به همین برداشتهای متفاوت است. البته بخشی از هنر زیبایی است، انتخاب رنگها، فرمها و کمپوزیسیون و … یعنی حتی اگر قرار است کثرت را نمایش بدهید، باید به زیباترین شکل ممکن باشد.
الگوی اصلی هنری من «قرآن» است. خداوند در قرآن از کفار، شیطان و جهنم سخن میگوید، ولی به زیباترین شکل ممکن. ادبیات و مفاهیم همه در اوج هستند. مجموعه عروسکها هم صرفاً نمیخواهد کثرت را نمایش بدهد، این در واقع یکی از کارکردها و مفاهیم آن است. ما آدمها تعاریف مان بر اساس نگرش مان است.
چیزی که کسی را آزار میدهد، ممکن است باعث آرامش دیگری باشد. این اتفاق ربطی به آن پدیده بیرونی ندارد، بلکه به برداشت ما از آن پدیده مربوط است. خیلیها میگویند ما با دیدن مجموعه عروسکها شاد میشویم. بعضیها میگویند ما دچار نوستالژی دوران کودکی میشویم. برخی دیگر میگویند ما از این عروسکها میترسیم. عدهای دیگر حتی بُعد عرفانی در آن میبینند و عدهای هم دنیای امروز را. برداشتهای مختلف از یک اثر هنری نشان میدهد که آن اثر موفق است چون اینقدر باطن عمیقی داشته که همه مفاهیم خود را در لایههای بیرونی منعکس نکرده است.
به عنوان مثال شما ببینید چه برداشتهای مختلفی درباره تابلوی مونالیزای داوینچی وجود دارد. یک عده از آن نفرت دارند و عدهای آن را میپرستند. من خوشحال میشوم وقتی برداشتهایی متفاوت از منظور خودم درباره تابلوها میشنوم.
* بگذارید من پرسشم را طور دیگری بپرسم. میخواهم بگویم نمایش ملال با دچار ملال شدن یکی نیست..
– این هم بستگی به خود شخص دارد. من در پی متقاعد کردن کسی نیستم، من حرفم را با فرم و تصویر میزنم.
* آیا همه این تابلوها از یک مفهوم حرف میزنند؟
– در کلیات یکی هستند، اما در جزئیات خیر. بعضی تابلوها به سلبریتیها و شخصیتیهایی اشاره دارند که بنا به شرایطی الگو میشوند. بعضی از تابلوها فلسفیترند، برخی حتی به مفاهیم عرفانی اشاره دارند. صورت همه آنها البته یکی است؛ چهرههای عروسکی خوشرنگ و لعاب. اما کلیت آنها از نگاه عقل جزئی به این اشاره دارد که زندگیِ دنیا بازیچهای بیش نیست و از دیدگاه عقل کلی هم میگوید همین زندگی دنیوی برای تعالی انسان ضرورت دارد. در مواجهه با همین کثرات و در دل همین تضادهاست که صفات ما ظهور میکند. بعضیها ممکن است تنها جنبه دکوراتیو تابلوها را ببینید. این هم عیبی ندارد. من به حرفی اعتقاد دارم و به فرم و صورت خاصی برای ارائه آن حرف میرسم و آن را بیان میکنم.
هنر زبان دیکتاتوری ندارد. وقتی تابلو از کارگاه من خارج میشود سرنوشتش دیگر معلوم نیست. اثر هنری یک موجود زنده است؛ ما به شکلگیری این موجود زنده کمک میکنیم و بعد از اینکه از زیر دست نقاش خارج میشود، سرنوشت خودش را دارد.
* عروسکها نماد آشنا و کهنهای برای مفهوم بازیچه بودن به شمار میروند. چرا سراغ عروسکها رفتید؟
– خب میشد با خیلی چیزهای دیگر این مفهوم را نشان داد. اما عروسک از نظر تکنیکال و فرمال پتانسیل بالایی دارد. انواع رنگها و فرمها را در خودش دارد. به عنوان نقاش که از کارش لذت میبرد، در نقاشی صرفاً به دنبال مفهوم نیستم. حتی دیدن عروسکها و این دفرماسیونها و رنگها برایم لذتبخش است. من از نقاشی کردن لذت میبرم. البته ممکن است آدم یک جایی از تکرار این عروسکها خسته بشود. ولی هنوز برای من لذتبخش است.
* شما در این مجموعه صرفاً در پی نمایش یک موقعیت هستید یا راهحلی هم ارائه میدهید؟
– در برخی تابلوها راهحل هم ارائه میشود؛ در واقع چیزی که من فکر میکنم راهحل است و شاید به درد شخص دیگری نخورد. ما نمیتوانیم خودمان را به یکدیگر تحمیل کنیم، فقط میتوانیم نظراتمان را اعلام کنیم.
* به نظر میرسد در نمایشگاههای خارجی استقبال بیشتری از مجموعه عروسکها شده است. به نظر شما دلیل این استقبال بیشتر چیست؟
– بله، در خارج از کشور موفقتر بود. اولین چیزی که برایشان جذاب بود پرکاری آثار است، اینکه نقاشی نشسته و این همه عروسک را کشیده است. از طرفی اکثر آدمها در کودکی تجربیاتی با عروسکها داشتهاند که رؤیت دوباره آن تصاویر برایشان شیرین است. برخی هم برداشتهای عمیقتری داشتند و مفاهیمی دریافت کرده بودند که حتی مدنظر من نبود.
* مجموعه عروسکها چطور شکل گرفت؟ منظورم ماجرای اولین عروسک است.
– من یک پسر دارم. اولین اتفاقی که در ذهن من شکل گرفت و باعث شد به این فکر کنم که میشود از عروسک به عنوان یک نماد مفهومی استفاده کرد، از طریق بازی با پسرم و عروسکهای او بود. بعد در روند شکلگیری مجموعه این ذهنیت پختهتر شد. تا اینکه برای نمایشگاهی به ونیز رفتم. روزها بیکار بودم و در شهر میگشتم و عکس میگرفتم. یک ویترین اسباببازی فروشی در ونیز است که بسیار با ذوق و هنرمندانه چیده شده است. من از این ویترین عکس گرفتم و فکر هم نمیکردم به جرقهای در ذهنم بدل بشود. وقتی به ایران برگشتم و داشتم عکسها را نگاه میکردم، ناگهان حس کردم چقدر این عروسکها میتوانند اتفاق خوبی در نقاشی باشند. همان ویترین با کمی حذف و اضافه اولین کار جدی مجموعه عروسکها شد. دیدم چقدر این شلوغی و ازدحام و نورهای رنگی میتواند نماد انسان معاصر باشد.
* ترکیب عروسکها بر روی بوم برچه اساسی شکل میگیرد؟
– رنگ، بافت، فضای مثبت و منفی و ترکیببندی. در واقع بخشی از آن فرم است و همگام با فرم به مفهوم هم فکر میکنم. تفکر در چیدمان مجموعه عروسکها در ذهن من نهادینه شده است، یعنی میدانم اگر جایی فرشته میآورم در کنارش باید چه عروسکی بیاورم.
* انتخاب عروسک برای بیان هنریِ یک مفهوم مذهبی کمی عجیب به نظر میرسد..
من اعتقاد دارم در دنیای امروز مذهب باید به زبان بینالمللی و روز بیان شود و کسانی هم هستند که با زبان سنتی به مذهب میپردازند. من خودم مجموعهای درباره اهلبیت (ع) شروع کردم که شاید در مواجهه اول کسی متوجه موضوع آن نشود چون زبان تازهای دارد.
– من اعتقاد دارم در دنیای امروز مذهب باید به زبان بینالمللی و روز بیان شود و کسانی هم هستند که با زبان سنتی به مذهب میپردازند. من خودم مجموعهای درباره اهلبیت (ع) شروع کردم که شاید در مواجهه اول کسی متوجه موضوع آن نشود چون زبان تازهای دارد. استیتمنت اصلی مجموعه عروسکها هم اشاره به آیاتی از قرآن دارد که زندگانی دنیا را بازیچهای بیش نمیداند. هیچ المان مذهبی هم در کار نیست. من معتقدم مذهب یک مفهوم متعالی است که در هر چیزی میتوانید آن را جستجو کنید.
* نماد عروسک در عین نمایشِ این بازیچه بودن، دچار نوعی شرایط جبری است و به دلیل ماهیتش امکانی برای تغییر این شرایط ندارد..
– در برخی تابلوها انسان هم وجود دارد، انسانی که در ازدحام عروسکها گیر کرده و معمولاً هم مستاصل است. در برخی از تابلوها هم ماهی هست؛ نماد قلب انسان که باید به دریای حقیقت و موطن اصلیاش برسد. انسان میتواند از آن جنبه عروسک بودن بیرون بیاید.
* به نظر میرسد در دوران ما، میان آنچه هنرمند قرار است بگوید و آنچه مخاطب برداشت میکند، یک جور ناهمگونی وجود دارد. هنرمندان این موضوع را به گردن فهمِ اندک مخاطب میاندازند و مردم هم معتقدند که هنر دیگر چیزی برای عرضه ندارد. نظر شما در این باره چیست؟
– من اعتقاد دارم انسان همان چیزی است که به آن توجه میکند. بزرگی میگفت «به من بگو میل به چه داری تا بگویم که هستی». مبدا میل آدمها عوض شده است. این روزها اقتصاد حرف اول را میزند.
من در سفر خارج از کشور با یکی از دوستان مباحثهای درباره عرفان اسلامی داشتم. او میگفت عرفانی موفق است که کتابهای آن خوب بفروشد! من اعتقاد به جغرافیا ندارم. توجه مردم همه دنیا امروز به عالم ماده است. هنر موفق امروز هنری است که در فلان حراجی فلان قدر فروخته است. البته همیشه آدمهای عمیق و مفهومگرا هم وجود دارند. اما مردمی که توجهشان به عالم ماده است قاعدتاً به سمت آثار معناگرا نمیآیند. از لیست فروش فیلمها میشود به این نکته پی برد، چراکه برخی از فیلمهایی که فروش میلیاردی دارند، مستهجناند. اصالتِ حقیقت هیچوقت با آن چیزی که بیشتر مردم میخواهند سنجیده نمیشود.
* این اصالت در هنرمندان تغییر نکرده است؟ بالاخره نمیشود این دنیای به زعم شما مادیگرا تنها روی مردم عادی اثرگذار باشد.
– هنرمندان هم خیلیهایشان برای پول کار میکنند، خیلیهایشان برای شهرت. حتی خیلیها برای حاشیههای هنر. من هم کار خودم را میکنم. منِ نقاش فقط میتوانم با تمام نقصها و آزمون و خطاهای خودم، آن چیزی را که فکر میکنم درست است ارائه بدهم.
* اما مساله دیگری هم وجود دارد؛ اینکه هنرمند بتواند حرف خودش را جوری بزند که به برداشت درست منتهی شود. مثلاً اینکه برداشتهای مختلفی از کار شما وجود دارد، نشان دهنده سرگشتگیِ خود هنرمند نیست؟
– هرچه یک اثر هنری عمیقتر باشد، برداشتهای متنوعتری از آن وجود دارد.
* بالاخره باید به یکسری برداشتها اصالت داد. معیار این انتخاب چیست؟
– معیار حقیقتِ درون ماست. برداشت هرکس حقیقت شخصی اوست. من نمیتوانم برداشت کسی را تغییر بدهم. یک دورهای در پی این بودم که آدمها را متقاعد کنم، اما به نتیجهای نرسیدم. اگر کسی با این مفاهیم سنخیت داشته باشد، مخاطب تو خواهد شد.
* شما هنر را یک رسانه میدانید؟ وسیلهای برای ارتباط و القای مفاهیم موردنظرتان؟
– یک بخش کار مفهوم است و بخش دیگر نقاشی محض. جنبه اصلیِ هنر، زیبایی است. باید مفاهیم مورد نظرمان را به زیباترین روشی که بلدیم بیان کنیم.
* به عنوان پرسش پایانی، آیا زیبایی را والاتر از رسالت اجتماعی میدانید؟
– زیبایی و القای زیبایی خودش یک رسالت است. ما آدمها باید تلاش کنیم در وهله اول خودمان و در وهله دوم خروجیهای خودمان زیبا باشد. آیا اجتماع فقط حرفهای اجتماعی و سیاسی میخواهد؟ یکی از رسالتهای هنرالقای زیبایی است. تعریف من از هنر ترجمان عالم بالاست به زبان عالم خاک. اگر کسی بتواند تجربه الهی را تبدیل کند به زبان عالم خاک، درهر قالبی که اتفاق بیفتد، من اسم آن را هنر میگذارم.
Δ