اگرچه «قلب رقه» در سینمای امنیتی و اکشن قدم رو به جلویی است اما قلاب جنبه عاطفی و عاشقانه آن کارگر نیفتاده و همین به فیلم ضرر رسانده است.
«صبحانه با زرافهها» اگرچه در امتداد نگاه ساختارگرایانه سروش صحت بر نقد جهان پستمدرن سوار است اما شیوه انتقال این مفهوم در شرایطی که اثر، چندان از سمبلیسم بهره نگرفته، با آن هوشمندی که از کارگردان و نویسندگان آن سراغ داشتیم، سازگار نیست.
«شهسوار» فیلمی است که نتوانست از فضای مستعد خود، حداقل استفاده را به عمل بیاورد. تمام انگیزه صاحبان فیلم، تکرار موفقیتهایی بود که با «شادروان» رقم خورده بود درحالیکه «شهسوار»، یک کپی دستهچندمی از این فیلم محسوب میشود.
«صبح اعدام»، فیلم چندان هوشمندانهای برای کارگردان و دو شخصیتی که فیلم بر مبنای لحظات آخر زندگی آنها به تصویر کشیده شده، نیست. لحظات مرده بسیاری دارد که نمیتوانند گشایشی در مسیر درام حاصل کنند.
کارگردان فیلم «پرواز ۱۷۵» با بیان اینکه به اسم شعار واقعیتها را انکار نکنیم، گفت: این فیلم برای افرادی است که بخشی از خود را در جنگ جا گذاشتند؛ اما واقعا از شهدا گفتن ترس ندارد.
«تابستان همان سال» قطعا اتمسفر سینمایی اثر است، فیلم میداند که چه میخواهد بگوید، فیلم پر است از قاب تصویرهایی که به لحاظ بصری در عین چشمنوازی از اثر بیرون نمیزند و همانند یک بسته درست در خدمت مضمون و محتوای اثر است.
«جواد عزتی» در میان انبوه فیلمهای کمدی که فاقد تکنیک و تسلط در کارگردانی هستند، ثابت میکند که میتوان فیلمی در اینگونه ساخت که در حین خنده گرفتن از مخاطب در موقعیتهای مختلف، به ذات سینما هم وفادار باشد.
«بیبدن» فیلم موقعیت نیست. تلاش میکند تا چالشهایی غیرموجه را در یک درام صریح به تصویر کشیده و در این مسیر، نمیتواند به دلیل ناخوانایی آن چالشها با روند درام و البته اجتماع امروز، آن تاثیر لازم را بر روی مخاطب داشته باشد.
در فیلم «دو روز دیرتر» کلیشههایی مانند مهاجرت، فرزندآوری و رباخواری به چشم میخورد. البته به هیچکدام به صورت کامل نپرداخته، همین پرداخت نصفه و نیمه باعث سرگردانی مخاطب هم شده است.
با ریتم کُند، ساختار کشدار و یکنواخت فیلم «دروغهای زیبا» که هیچ گره و تعلیق و فراز و فرودی را بر نمیتابد، نمیتوان استقبال و همراهی مخاطب را در زمان اکران عمومی این فیبم انتظار داشت.