مگر کسی می تواند…

یادداشت سر دبیر: احمد صبریان   /خدایا آن گاه که  سعید «از کرخه تا راین» حاتمی کیا، در کنار رودخانه ،نشسته بر صندلی اسکله از ته دل از تو گلایه و شکوه کرده و فریاد می زند چه می شود کردجز آن که اعصاب کنار پیشانی ات به هم فشرده و اشک هایت همچون سیلی […]

یادداشت سر دبیر:

احمد صبریان

 

/خدایا آن گاه که  سعید «از کرخه تا راین» حاتمی کیا، در کنار رودخانه ،نشسته بر صندلی اسکله از ته دل از تو گلایه و شکوه کرده و فریاد می زند چه می شود کردجز آن که اعصاب کنار پیشانی ات به هم فشرده و اشک هایت همچون سیلی بر گونه های سرخت جاری شود. خدایا گلایه و شکایت از تو چه لذتی دارد.

در « زیر نور ماه» میرکریمی، وقتی آن بنده های آسمان جل بد اقبالت در زیر آن پل متروک سرد رسالت، نامه ای گلایه آمیز به تو می نویسند، چقدر وجودت را حس می کنم. خدایا آن ها آن قدر به تو نزدیکند که می توانند از تو گلایه کنند. خدایا شکایت از تو را دوست دارم.
 

به خاطر دارم حضور علی نصیریان را در « بوی پیراهن یوسف»، که داد و فریاد بر سر قبر خالی فرزندش می زد. نمی دانم از تو شکایت می کرد یا دیگری اما مهم نیست این بار هم قهرمانان حاتمی کیا در خلوت خود با معبود خویش راحت و با او زلال صحبت می کنند.
گلایه های سعید کنار رود « راین» در کنار آن مرد مست بطری الکل به دست، که او هم می نالد قلبم را می لرزاند، نوای موسیقی  جانگدازانتظامی و گلایه های سعید، فضا را از یاد تو عطرآگین می کند، او در تو حل شده است.خدایا الان که می نویسم می بینم چقدر احساست کرده ام.
وجود مهربانت را در فیلم همیشه پویا و جاودانه «مادر» زنده یاد استاد علی حاتمی دیدم، که فرزندان کنار تخت، در کنار مادر خویش نشسته اند و بی اختیار می گریند. چقدر مادر  سرشار از آرامش است. آن لحظه که مادر وجود روحانی تو را، با چشم  دل می بیند و با طمانینه و وقاری خاص، روحش به سوی تو پر می کشد.اما اگر همه را بگویم و از صحنه ای که سعید « از کرخه تا راین» در بیمارستان با سری بی مو و رنجی عظیم و سرفه های بی امان، چهره فرزند تازه به دنیا آمده و همسرش را از پشت شیشه می بیند و سرفه دیگر امانش را بریده، چیزی نگویم بی انصافی است. آن جاست که سعید، عطر تو را در وجود آن ها استشمام می کند و دیگر تاب تحمل دوری تو را ندارد.
مثال ها زیادند و فرصت کم، اما برای این که دلم از حرف های نگفته خالی شود بی هیچ اغراقی می گویم: صحنه ای که « سامان» با « نسرین» در «خیلی دور خیلی نزدیک» در خودرو با تلفن صحبت می کنند و کمی آن طرف تر، « دکترعالم» بغض خود را آرام و بی سر و صدا در خفا رها می کند چقدر لطیف است.
خدایا چه حضور لطیفی در وجود تمام کودکان فیلم « لاک پشت ها هم پرواز می کنند» داری.
« کاک ستلایت»، « آگرین» و تمام کودکان فیلم را که همراه تو نفس می کشند تا ابد فراموش نمی کنم.
حتما یاد نکردن از زهرا و علی در « بچه های آسمان» و محمد در « رنگ خدا» جای تعجب دارد .محمد روشن دل، به حق که خدا را رنگارنگ می بیند نه تک رنگ. در فیلم های مجیدی، احساس فوران می کند( به خاطر بیاورید صحنه ورود یوسف را به ایران در فرودگاه در « بید مجنون» با بازی خیره کننده پرویز پرستویی ) طوبای رنج کشیده « زیر پوست شهر» که جز خدا کسی دردش را نمی فهمد.

مگر کسی  می تواند درد سعید را در« از کرخه تا راین» حس کند؟ مگر کسی می تواند درد عشق «مجید ظروفچی» فیلم « سوته دلان» را درک کند ؟مگر کسی می تواند رنج حامد را در « شب یلدا»ی زندگی اش بفهمد؟ مگر کسی می تواند تکه تکه شدن روح سید را در «گوزن ها»ی کیمیایی حس کند؟ مگر کسی می تواند رنج و درد آگرین را در « لاک پشت ها….» درک کند؟ مگر کسی  می تواند تنهایی و بی کسی آدم های پایین پل « زیر نور ماه» و ترانه فیلم « من ترانه…» را بفهمد؟ مگر کسی  می تواند درد اکبر عبدی را در « هنرپیشه» مزمزه کند ؟مگر کسی می تواند درد «مشد حسن» را در فیلم « گاو» داریوش مهرجویی بفهمد؟ مگر کسی می تواند رنج « فیروزه» و استیصال « علاء» را در « شهر زیبا» درک کند؟ مگر کسی  می تواند رنج و درد خود ساخته «دکتر سپیدبخت» را در فیلم « خانه ای روی آب» حس کند؟ مگر کسی می تواند درد « قیصر» را هنگامی که به خانه آمد و فضای سوت و کور خانه و چهره مادرش را از پشت پنجره دید، بفهمد؟ مگر کسی  می تواندحسرت «اتی » را در « بوتیک» درک کند؟مگر کسی می تواند درد «سیما» را در « شوکران» لمس کند؟ مگر کسی  می تواند حس درونی ناصرالدین شاه را در « ناصرالدین شاه آکتور سینما» را هنگامی که به او گفتند: « قبله عالم» و او گفت: « من قبله عالم نیستم من گاو مش حسنم» بفهمد؟ مگر کسی می تواند رنج و کینه به دل مانده سردار « مرتضی راشد» فیلم « موج مرده» رابچشد؟ مگر کسی می تواند تنهایی رضا را در « خواب سفید» حمید جبلی حس کند؟مگر کسی می تواند رنج اقدس را در « سوته دلان» حاتمی پس از آن که خبر مرگ مجید را به او می دهند درک کند؟ مگر کسی می تواند…؟؟؟ خدایا من با تمام وجود به این باور رسیده ام که هیچ کس  جز تو نمی تواند .