خیلی ببخشید من یکمی پیر شده‌ام، دست خودم نیست؛ عذرخواهی می‌کنم

«خیلی ببخشید من یکمی پیر شده ام، دست خودم نیست؛ عذرخواهی می‌کنم»، این جمله آغازین ایرج طهماسب در آغازین قسمت برنامه «مهمونی» بود؛ دیالوگی کوتاه و به غایت غمگین که علاوه بر پیرشدن آقای مجری محبوبمان به خاطرمان آورد که خود ما هم پیر شده‎‌ایم و دیگر آن کودکانی نیستیم که شخصیت‌های عروسکی او را دنبال می کردیم.

به گزارش سینما خراسان به نقل از ایرنا، آنچه هالیوود را هالیوود ساخته جدای از تجهیزات و فناوری‌های منحصربه فرد و عظیم آمریکایی که منجر به صنعت شدن هنر هفتم شده اند، ایده ها و خلاقیت هایی است که از اذهان آدم ها سرچشمه گرفتند. ایده هایی که گاهی در عین سادگی بسیار خلاقانه باعث جلب توجه میلیون ها در سراسر دنیا می شوند.

روایت اول

سه سال پیش (سال ۲۰۱۹) بود که فیلمی با عنوان روزی زیبا در محله (انگلیسی: A Beautiful Day in the Neighborhood) تولید هالیوود منتشر شد و به دلیل نقش اول شاخته شده اش تام هنکس، توجهات زیای را به خود جلب کرد و به فروش جهانی ۶۴ میلیون دلار دست یافت.

موضوع فیلم روایتی زندگی نامۀ شخصیتی بود که اگرچه نسل قبلی آمریکایی ها او را خوب می شناختند اما شاید برای کمتر غیرآمریکایی‌ای شناخته شده بود؛ فردی به نام فرد راجزر.

در این فیلم داستانی که برگرفته از زندگینامه فرد راجرز با نقش پردازی تام هنکس است، روابط چالش برانگیز و در نهایت دوستانه او با روزنامه‌نگاری به نام تام جونو به تصویر کشیده می‌شود. اما نکته کلیدی این قصه این است که در خلال آن قصه مخاطب با یک شخصیت حقیقی آمریکایی آشنا می‌شود؛ شخصیت فرد راجرز.

اما فرد راجرز که در این فیلم انسان دوستی، عطوفت و انسانیت او به عنوان قهرمان داستان به چشم می‌آید که بود؟

فرد مکفیلی راجرز (به انگلیسی: Fred McFeely Rogers) مشهور به آقای راجرز (به انگلیسی: Mister Rogers) آموزگار و مجری مشهور به یاد ماندنی برنامه کودکان آمریکایی بود.

شهرت او بخاطر برنامه‌ای بود که محلهٔ آقای راجرز نام داشت (به انگلیسی: Mister Rogers’ Neighborhood) و مدت ۳۳ سال بین ۱۹۶۸–۲۰۰۱ از شبکه پی بی اس آمریکا پخش شد. پس از درگذشتش در سال ۲۰۰۳، سنای ایالات متحده آمریکا به پاس زحمات آقای راجرز به نسل‌ها کودک آمریکایی، در یک بیانیه از او رسماً قدردانی بعمل آورد. فیلم روزی زیبا در محله بخشی از زندگی فرد راجرز را نمایش می‌دهد و نوعی دیگر از ادای احترام به فردیست که برای سه دهه برای کودکان آمریکایی برنامه تولید کرد.

روایت دوم

پس از آن که در نوروز سال ۹۷ آخرین مجموعه کلاه قرمزی روی آنتن شبکه دو رفت؛ این خبر که دیگر قرار نیست این مجموعه ساخته و پخش شود دلخوری بسیاری از مخاطبان را به همراه داشت؛ دلخوری‌ای که در نهایت به جایی نرسید و این مجموعه پس از سال‌ها تولید پایان یافت.

سالهای ابتدایی دهه ۷۰ (۱۳۷۳) بود که کودکان دهه شصت (و البته ۷۰) با کلاه قرمزی آشنا شدند؛ شخصیتی عروسکی که ایرج طهماسب خلق کرد و پس از سالها پخش کارتون های خارجی و البته تولیدات بعضا وهمناک ایرانی (چاق و لاغر، سمندون و شخصیت های ترسناکی همچون انگل خان در سریال کاش و کاشکی، اسمشو نبر در مدرسه موش‍ها و دون دون در السون و ولسون) کودکان با چهره ای آشنا شدند که بسیار شیرین، ساده دل و دوست داشتنی بود. این شخصیت به قدری در ارتباط گیری با مخاطبانش موفق بود که به زودی به یکی از پرمخاطب‌ترین و پرفروش‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران بد شد.

(در سال ۱۳۷۳ فیلم کلاه قرمزی و پسرخاله در عرض حدود سه ماه با قیمت بلیط میانگین۸۰ تومان توانست در اکران تهران به رقم ۱۷۱ میلیون تومان دست یابد. یعنی با احتساب میانگین بلیط ۵۰۰ تومانی در سال ۱۳۸۱ رقم فروش فیلم کلاه قرمزی و پسرخاله چیزی حدود ۱ میلیارد تومان می شود. رقمی که هیچ یک از فیلمهای این سالها حتی به یک سوم آن هم دست پیدا نکرده اند؛ با احتساب میانگین ۲۵٬۰۰۰ تومان برای هر بلیت سینما در سال ۱۴۰۰، فروش این فیلم بالغ بر ۱۵۰ میلیارد تومان بوده‌است).

بی شک این موفقیت را می توان ناشی از خلاقیت، نکته و نیازسنجی و آشنایی شخص ایرج طهماسب با مخاطبش دانست. موفقیتی که در طی ۳ دهه تکرار شد تا در نهایت به برنامه ای رسید که همچنان مخاطبان کودک و بزرگسال را به همراه می کشید.

روایت سوم

ایرج طهماسب در شروع قرن جدید و پس از سه سال از پایان یافتن اجباری کلاه قرمزی به دلیل برخی کارشکنی ها بار دیگر با معرفی شخصیت ها و عروسک هایی جدید بازگشت؛ کاری سخت و با ریسک بالا به دلیل شروع کردن از صفر و معرفی شخصیت هایی که ممکن بود هرگز پذیرفته نشوند و لزوما اقبال کلاه قرمزی را تکرار نکنند؛ چیزی که این شرایط را به صورتی مضاعف دشوار می ساخت از دست دادن تلویزیون به عنوان رسانه ای عمومی و در دسترس عموم بود؛ در نهایت طهماسب مجموعه ای را ساخت که صرفا از یک پلتفرم که تنها درصدی محدود از جامعه به آن دسترسی یا اقبال تماشایش را داشتند پخش شد.

بار دیگر اما نبوغ طهماسب به یاری اش آمد و این مجموعه به قدری محبوب شد که تکه هایی از آن به سرعت در فضای مجازی منتشر شد و بسیاری در همان روزهای آغازین سال ۱۴۰۱ جسته و گریخته با شخصیت های تازه مجموعه مهمونی (تازه ترین کار ایرج طهماسب) آشنا شدند.

روایت چهارم

این جمله آغازین ایرج طهماسب در آغازین قسمت برنامه مهمونی بود؛ دیالوگی کوتاه و به غایت غمگین چرا که علاوه بر پیرشدن آقای مجری محبوبمان به خاطرمان آورد که خود ما هم پیر شده ایم و دیگر آن کودکانی نیستیم که شخصیت های عروسکی او را دنبال و حتی گاهی با آنها همزادپنداری می کردیم.

علی رضاقلی نویسنده کتاب جامعه شناسی نخبه کشی که روایت زندگی و مواجهه جامعه با سه شخصیت برتر ایرانی را مورد کنکاش قرار داده است (قائم‌مقام، امیرکبیر، مصدق) به سادگی و در مختصرترین حالت یک مضمون را نقل می کند و آن، اینکه ما ایرانیان استعداد عجیبی در استعدادسوزی و حذف آدم هایی داریم که به جامعه، فرهنگ و اندیشه ما خدمت می کنند.

ایرج طهماسب بدون تردید یک کنشگر فرهنگی فعال و یک سرمایه فرهنگی زنده است که دستاوردهایش در طی سالیان برکسی پوشیده نیست. ای کاش به جای حذف، نادیده گرفتن و حذف سرمایه های فرهنگیمان در آغاز قرن جدید آنان را ببینیم و در مقایسه با رفتارهای دیگر کشورهای جهان قدری در پاسداشت و تنزیل دستاوردهایشانش بکوشیم.