مساله اجرای تئاترهایی که دیگر تئاتر نیستند/ لذت خلق نقش روی صحنه

کارگردان و بازیگران نمایش «فرانکنشتاین» درباره چگونگی خلق شخصیت‌های مختلف نمایش و اجرای آثاری که دیگر نمی‌توان نام تئاتر را بر آنها نهاد، صحبت کردند. به گزارش پایگاه خبری سینما خراسان به نقل از مهر، به بهانه اجرای نمایش «فرانکنشتاین» که این روزها در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر میزبان علاقه مندان به تئاتر است […]

کارگردان و بازیگران نمایش «فرانکنشتاین» درباره چگونگی خلق شخصیت‌های مختلف نمایش و اجرای آثاری که دیگر نمی‌توان نام تئاتر را بر آنها نهاد، صحبت کردند.

به گزارش پایگاه خبری سینما خراسان به نقل از مهر، به بهانه اجرای نمایش «فرانکنشتاین» که این روزها در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر میزبان علاقه مندان به تئاتر است از ایمان افشاریان نویسنده و کارگردان نمایش، آناهیتا افشار و محمد پویا بازیگران و سوده شرحی بازیگر و طراح لباس این اثر نمایشی دعوت کردیم تا با حضور در سینما خراسان درباره ویژگی‌های این اثر نمایشی و مناسبات این روزهای تئاتر صحبت کنند.

در بخش ابتدایی این نشست مباحثی چون وضعیت تئاتر در سال‌های اخیر، متوسل شدن به ترفندهای مختلف برای کشاندن مخاطب به سالن‌های تئاتر و رشد پدیده‌ای به نام بازیگرسالاری در تئاتر که مناسبات این عرصه از هنر را تحت‌الشعاع خود قرار داده است، مطرح شد و در بخش دوم علاوه بر ادامه مباحث قبلی و پرداختن به مساله دستمزدهای نجومی برخی چهره ها و تعیین تکلیف هایی که برای آثار نمایشی می کنند، بازیگران درباره ویژگی های نقش هایی که برعهده داشتند، صحبت کردند و کارگردان و طراح لباس نمایش نیز توضیحاتی درباره تلاش برای انتقال درست مفاهیم مد نظرشان ارائه دادند.

این اثر نمایشی اقتباسی از رمان «فرانکنشتاین» نوشته مری شلی است که پژمان جمشیدی، بانیپال شومون، ‌آناهیتا افشار، ‌سوده شرحی، ‌محمد پویا، ‌سیاوش میری، حسین آیرمی، ‌حامد ابریشمی، ‌مبین تقوی، ‌محمد حقیقی‌پور، ‌امین رجائی، ‌امید رضائی، ‌مهدی روحانی، ‌سعید زینلی، ‌فرید کیامرثی، ‌توحید لواسانی، ‌مجتبی نصرت، ‌پویا نجفی در آن ایفای نقش می کنند که پژمان جمشیدی در نقش دکتر فرانکنشتاین و بانیپال شومون در نقش هیولای فرانکنشتاین به ایفای نقش می پردازند.

در این نشست همچنین محدثه واعظی‌پور منتقد و فعال رسانه‌ای به عنوان کارشناس مهمان حضور داشت.

بخش پایانی این نشست را در ادامه می خوانید؛

*فی نفسه ایرادی ندارد که یک چهره سینمایی یا تلویزیونی در تئاتر حضور داشته باشد اما زمانی که این چهره قرار است تعیین کننده باشد، با مشکل مواجه می شویم. در سال های اخیر با وجود مناسباتی که برسر حضور این چهره ها در تئاتر شکل گرفته و دستمزدهای بالایی که برای خودشان تعیین می کنند، به نظرمی رسد ماهیت تئاتر به عنوان هنری که در آن اندیشه پررنگ تر بود از بین رفته است.

افشاریان: من در این کار با آدم هایی وارد مذاکره می شدم که رقم های نجومی به عنوان دستمزد برای خودشان مشخص می کردند. در نهایت این تیمی که دور هم جمع شدند اول از همه، کار برایشان مهم بود و دغدغه شان تئاتر بود به همین دلیل خیلی به من و ماهان حیدری تهیه کننده کار کمک کردند تا این اتفاق بیفتد. بچه های گروه خیلی سریع با هم هماهنگ شدند و این از شانس ما بود.

من می دانم که هیچ کاری بدون عیب و نقص نیست و هنوز هرشب نکته های مد نظرم را یادداشت می کنم و به بچه ها می گویم تا کار روتوش شود اما مساله مهم برای ما این همدلی و دغدغه مند بودن است. بعد از اینکه تمرین ها تا جایی پیشرفت به نقطه ای رسیدیم که می خواستیم کار را تعطیل کنیم چون زورمان نمی رسید و از پس هزینه ها برنمی آمدیم و اگر ماهان حیدری پشت کار در نمی آمد کار می خوابید.

*سال ها قبل وقتی بازیگرهای سینما وارد تئاتر می شدند این حضور برایشان اعتبار داشت و به عنوان یک کپسول اکسیژن از تئاتر استفاده می کردند تا برای کار در سینما و تلویزیون انرژی بگیرند و روی بدن و صدایشان کار کنند. الان به نظر شما فضای تئاتر آنقدر اغواکننده نیست که بازیگران علاقه مند شوند و با تواضع به تئاتر بیایند یا برعکس بازیگران سینما با آمدنشان به تئاتر بر سر تئاتر و اهالی آن منت می گذارند.

آناهیتا افشار: این نمایش اولین تئاتری است که من در آن بازی می کنم. اوائل کار خیلی استرس داشتم و هنوز هم هر شب با استرس و ترس روی صحنه می روم چون فکر می کنم ممکن است دیالوگ هایم را فراموش کنم یا روی صحنه زمین بخورم و کلا بدترین اتفاق هایی را که ممکن است برای هر بازیگر بیفتد در ذهنم تصور می کنم.

*اتفاقا برعکس تصور اولیه ای که نسبت به حضور شما در نمایش وجود داشت صدایتان کاملا رسا است و به انتهای سالن می رسد و بازی قابل قبولی را هم ارائه داده اید.

افشار: اصلا یکی از نگرانی های من این بود که صدایم به انتهای سالن نرسد ولی بازخوردهای خوبی نسبت به حجم صدایم گرفتم و کمی خیالم راحت شد. برای من که ۱۴ سال است در سینما و تلویزیون فعال هستم حضور در این نمایش بسیار بسیار کار لذت بخشی بود و هست.

*در طول تمرین ها هم روی بیان و صدای بازیگرها کار می کردید.

افشاریان: بله در طول تمرین ها هر روز نزدیک به یک ساعت، یک ساعت و نیم روی بدن و صداها کار می کردیم و هنوز هم قبل از اجرا این کار را انجام می دهیم.

افشار: من سلفژ و کمی آواز کارکردم و ساز هم می زنم به این معنی که خیلی هم خام نیستم اما انگار تا امروز جایی نبود که من در آن بفهمم چقدر حجم صدایم زیاد است و می توانم از آن استفاده کنم. حضور در این نمایش کاری با من کرد که فکر می کنم امکان نداشت هیچ گاه در سینما برایم اتفاق بیفتد. تئاتر کارکردن به نظرم بسیار شغل با پرستیژی هم است و برعکس سینما که مدیریت و برنامه ریزی کمتری دارد و مثلا از ۵ صبح باید آفیش بشوی، زیر باد و باران باید بایستی و گریم شوی و هرجا که شد غذایت را بخوری در تئاتر همه چیز براساس اصول و برنامه ریزی است؛ سر ساعت می آیی، گریم می شوی و روی صحنه می روی. تئاتر آدم را به فکر می برد و من هرشب که بعد از اجرا به خانه برمی گردم به نقشم و کارهایی که روی صحنه کرده ام و در اجرای بعدی می توانم انجام دهم، فکر می کنم. تئاتری های قدیمی اعتقاد داشتند که تئاتر تو را به فکر فرو می برد که نظر درستی است چون تئاتر باعث می شود که فکر کنی، بخوانی، بدانی و بیشتر عمیق شوی.

من پیش از این نمایش پیشنهاد تئاتر زیاد داشتم اما همه را رد می کردم تا رسیدم به پیشنهاد آقای افشاریان و اینکه قبلا هم «جنایت و مکافات» را از او دیده بودم پس به این نتیجه رسیدم اینجا جایی است که من باید بروم و بگویم آره. وقتی سر تمرین های این نمایش آمدم دستم را بالا گرفتم و گفتم من مثل خمیری هستم که هرطور شما بخواهید می توانید به من شکل بدهیم و هیچ گاردی ندارم. ترس هایم را بلند بلند بیان می کردم و پیشنهادات همه افراد گروه را می پذیرفتم.

سوده شرحی: با وجودی که که آناهیتا اولین باری است که روی صحنه می رود اما هیچ کس باور نمی کند که او کم تجربه است و خیلی خوب ایفای نقش می کند.آناهیتا افشار: یک بازیگر در تئاتر دست به خلق می زند و فرقش با سینما این است که در سینما هم دست به خلق می زنیم اما عناصر زیادی برای این کار دست به دست هم می دهند در حالی که در تئاتر خودت هستی و خودت و لحظه ای که داری خلق می کنی فقط خودت هستی که باید بار همه اتفاقات مثبت و منفی را به دوش بکشی

افشار: حضور در تئاتر اتفاق مهم زندگی من است و من این سال و این ماه ها را هیچ گاه فراموش نمی کنم. من یک سالی بود که کار نکرده بودم و الان حضور روی صحنه تئاتر با این نمایش برایم درخشان است و با هیچ چیز عوضش نمی کنم.

یک بازیگر در تئاتر دست به خلق می زند و فرقش با سینما این است که در سینما هم دست به خلق می زنیم اما عناصر زیادی برای این کار دست به دست هم می دهند در حالی که در تئاتر خودت هستی و خودت و لحظه ای که داری خلق می کنی فقط خودت هستی که باید بار همه اتفاقات مثبت و منفی را به دوش بکشی.

*ارتباطتان با بازیگرهای روبرو چگونه است. با آنها راحت هستید؟

افشار: از روز اولی که سر تمرین ها حاضر شدم، اعلام کردم که دست هایم بالاست و با جان و دل آمده بودم آنچه که از عهده ام بر می آید در کنار بچه ها خلق کنم برای همین هیچ گاردی نداشتم و به همه بچه ها گفتم اگر کسی چیزی بلد است به من یاد دهد.

*شخصیت الیزابت کاراکتری است رویاگونه که در خیال ویکتور فرانکنشتاین زنده است. در رسیدن به شخصیت الیزابت چطور عمل کردید. از همان ابتدا قرار بود او مثل یک عروسک کوکی در صحنه بچرخد یا شخصیتی واقعی بود که می توان برایش ما به ازا هم پیدا کرد.

افشار: اوایل که سر کار آمده بودم سکوت محض بودم و فقط می خواستم یاد بگیرم. تقریبا یک ماه هیچ نظری نمی دادم برای اینکه الیزابت را نمی شناختم و مثل بچه ای بودم که دوست داشتم معلمم به من یاد بدهد. من الان بعد از گذشت چند اجرا تازه دارم الیزابت را کشف می کنم و هر روز تصحیحش می کنم. شاید در اجرای سی ام یا چهلم بتوانم بگویم حالا الیزابت را ساخته ام اما الان نمی توانم بگویم او را ساخته ام.

*خانم شرحی شما حتما با این پروژه زودتر از بقیه آشنا شده بودید. از همان ابتدا همین نقش به شما پیشنهاد شد؟

شرحی: من زیاد درگیر نگارش متن نبودم اما ایمان بعضی مواقع صحنه هایی از کار را برایم می خواند ولی وقتی نقش ژوستین به من پیشنهاد شد کمی ناراحت شدم و گفتم یعنی نمی خواهی نقش الیزابت را به من بدهی! که افشاریان به من گفت نقش ژوستین برای توست و به من اعتماد کن. اوایل که نقش را می خواندم، دیدم چقدر از من فاصله دارد و ایمان چطور فکر کرده که این نقش به من نزدیک است چون او زن بسیار مظلومی است اما من ممکن است از بیرون اینطور به نظر برسم اما از درون اصلا فرد مظلومی نیستم و دوست ندارم غمگین یا بینوا جلوه کنم. در تمرین ها هم این چالش را داشتیم و من برای رسیدن به نقش خیلی فکر کردم و همین برایم خیلی جذاب بود. اما هنوز هم فکر می کنم که این نقش خیلی کار دارد تا به مظلومیتی که ایمان انتظارش را دارد برسد ولی بازخوردهایی را که از کار می بینم، متوجه می شوم که بینوا بودن او را به درستی درآورده ام.

*در واقع ژوستین مثل فانتین رمان «بینوایان» است.

شرحی: دقیقا همین است. حتی در یوتیوب فیلم هایی که از «بینوایان» ساخته شده مخصوصا آن نسخه ای که آن هاتاوی نقش فانتین را بازی می کند، دیدم و متوجه شد چقدر سخت است به چنین چیزی رسیدن.

*چرا آنقدر کم کارید. در انتخاب نقش سختگیر هستید یا پیشنهادات خوبی دریافت نمی کنید. بعد از فیلم «فردا» در کارهای تصویری هم کم دیده می شوید.

شرحی: صادقانه بگویم سینما به نظرم دودوتا چهارتایی دارد که من هیچ وقت یادش نگرفتم. نیاز به یک سری معرفی ها و ارتباطاتی دارد که من اهلش نیستم. دو سه بار به دفترهای فیلم رفتم که نشده است. در تئاتر هم سختگیر نیستم اما پیشنهادهایی که می شود چیزی نیست که دوست داشته باشم. این روزها می بینید برخی تئاترهایی که اجرا می شوند دیگر تئاتر نیستند، یک سری نمایش رادیویی هستند که من دوست ندارم چون به تصویر و تئاتر به معنای واقعی علاقه مند هستم به همین دلیل بخش اعظم کارهایی که پیشنهاد می شود آن چیزی نیست که من نامش را تئاتر می گذارم.

افشار: پیش از «فرانکنشتاین» تئاترهای زیادی به من پیشنهاد می شد اما به نظرم این آثار بیشتر فیلمنامه بودند تا نمایشنامه. من دلم تئاتر می‌خواست با همه ویژگی های جذاب یک نمایش.

شرحی: منظورم این نیست که نمایش های رئالیستی خوب نیست چون مثلا زمانی علیرضا نادری نمایش رئالیستی کار می کرد که بسیار جذاب بود و می دیدیم که نسیم ادبی در این نوع کارها به چه زیبایی بازی می کند اما متاسفانه الان این شکل از کارها دیگر اجرا نمی شود و شاهد یک سری بازی های بی رمق و صداهای کم انرژی هستیم. البته حتما این نوع از نمایش ها هم مخاطب خودشان را دارند اما من درباره خودم می گویم. پیشنهاداتی که به من می شود بیشتر این نوع از تئاتر است و دوست ندارم بپذیرم.

*آقای پویا شما نیز درباره ایفای نقش مرد نابینا توضیح دهید؛ کاراکتری که بخش کوتاهی از داستان را به خود اختصاص می دهد اما حضورش مهم است و باید جای خودش را در میان این همه آدم که در صحنه در رفت و آمد هستند، پیدا کند.

محمد پویا: برای من دوستی با ایمان افشاریان بسیار ارزشمند است و از حمید پورآذری متشکرم که مسبب آشنایی ما شد و الان ایمان صمیمی ترین دوست زندگی من است و در سه نمایش اخیرش با هم همکاری داشته ایم. ایمان از همان ابتدا به من گفت که نقش مرد نابینا را بازی کنم. مهمترین چالش این نقش نابینا بودنش بود که برایم جذاب بود در صورتی که مخاطب ممکن است کور بودن این مرد را اصلا نبیند و متوجه نشود که من نگاه سابژکتیوی دارم. در درجه اول مهمترین مساله برای من این بود که افتخار اجرا در سالن اصلی تئاترشهر را پیدا کردم. من تقریبا در تمام سالن های تئاترشهر اجرا رفته ام به جز سالن اصلی و همیشه هم دوست داشتم این اتفاق برایم بیفتد.

من مدتی ایران نبودم و فاصله ای که در این میان افتاد باعث شد کم کار شوم چون حتی تا چندسال بعد از برگشتنم به ایران هرکس من را می دید، می پرسید کی برگشتی. البته در تئاتر این جریان وجود دارد که افراد هرکسی را که از قبل می شناسند برای کار دعوت می کنند و کم پیش می آید به دنبال آدم های دورتر بروند.ایمان افشاریان: نکته جذاب برایم این بود که ما آدم ها چیزی را مثل موبایل خلق می کنیم و بعد همین موبایل ما را نابود می کند اما هرچه جلوتر رفتم برایم درگیری بین خالق و مخلوق جذاب شد؛ این خلق می تواند صرفا یک موجود دوپا هم نباشد اما ما باید مسئولیت چیزی را که خلق می کنیم برعهده بگیریم وگرنه تبدیلش می کنیم به هیولا. حالا چیزی که خلق می کنیم ممکن است یک رابطه باشد، یا یک اثر هنری و یا فرزندمان

این نقش برایم خیلی جذاب بود. در فیلم «فرانکنشتاین» کنت برانا، او حضور کم رنگی دارد اما در رمان مری شلی در دو سه فصل از او نام برده می شود و حضور دارد چون این پیرمرد در تغییر شخصیت هیولا نقش پررنگی دارد و دیدگاه هیولا را حداقل در مقطعی عوض می کند و در رمان نیز تا انتها پیرمرد برای هیولا فرد محترمی است.

*فرانکنشتاین و هیولا می توانند دو وجه از یک وجود باشند. هیولای درونی که بعضی وقت ها غیر قابل کنترل است، درک نمی شود و حتی ممکن است بخواهد جلب محبت کند و در عین حال یک هیولای شرور هم است که می تواند در وجود همه انسان ها باشد و تمام عمر با آن در تقابل و چالش باشند. از دید من به عنوان یک مخاطب، قصه، قصه هیولا است نه فرانکنشتاین. هیولا مدام با خودش درگیر است چون در عین داشتن خوی حیوانی دوست دارد فرد مهربانی هم باشد اما در نهایت نمی تواند و از طرف دیگر دکتر هیچگاه تلاشی برای نزدیک شدن به مخلوق خود نمی کند و مدام می خواهد از موجودی که آفریده فاصله بگیرد. در اقتباسی که از این رمان داشتید چقدر این تحلیل صدق می کرد.

افشاریان: معتقدم هر برداشتی از این نمایش درست است چون هرکس از زاویه دید خودش می تواند با کار همراه شود ولی اینکه چقدر این نگاه ها با نگاه من یکی است می تواند متفاوت باشد. من ابتدا که می خواستم این اثر را کار کنم به این فکر کردم که قصه خَلقی توسط آدم ها که بعد باعث نابودی شان می شود، چقدر جالب است. نکته جذاب برایم این بود که ما آدم ها چیزی را مثل موبایل خلق می کنیم و بعد همین موبایل ما را نابود می کند یا هر چیز دیگری که می تواند این اتفاق را رقم بزند اما هرچه جلوتر رفتم به لایه های دیگری از این اثر رسیدم و برایم درگیری بین خالق و مخلوق جذاب شد؛ این خلق می تواند صرفا یک موجود دوپا هم نباشد اما ما باید مسئولیت چیزی را که خلق می کنیم برعهده بگیریم وگرنه تبدیلش می کنیم به هیولا. حالا چیزی که خلق می کنیم ممکن است یک رابطه باشد، یا یک اثر هنری و یا فرزندمان.

در نمایش دیالوگی وجود دارد که هیولا به فرانکنشتاین می گوید: «به من نگاه کن فرانکنشتاین. شاید این آخرین لحظه آرام هیولای درون من باشد. من مخلوق حال پریشان توام و تو خالقی احمق.» کل اتفاقی که بین هیولا و ذهنیت فرانکنشتاین و در درون مایه اثر می افتد در این دیالوگ بازگو می شود.
قبول دارم که اسم کار می توانست «هیولا» باشد تا «فرانکنشتاین». رمان مری شلی از همان ابتدا اسم ندارد و اول به نام شوهرش که معروف بوده چاپ می شود و بعدها شوهرش اعلام می کند که کتاب را همسرش نوشته و پیشنهاد می کند که برایش نامی انتخاب کنند که در نهایت اسم رمان می شود «فرانکنشتاین».

پویا: در رمان هم شخصیت اصلی هیولا است تا فرانکنشتاین.

*با این وجود داستان نمایش را با هیولا به پایان نمی برید و قصه با ملوان ها تمام می شود.

افشاریان: ما داستان را با هیولا شروع نمی کنیم که با هیولا تمام کنیم. قصه هیولا و خلقش را توسط ملوان ها تعریف می کنیم و تلاش کردم پرانتز را همانطور که با ملوان ها شروع کردم، ببندم تا داستان آنها رها نشود. از همه مهمتر تغییر والتون (ناخدای کشتی) بود که بعد از شنیدن ماجرای هیولا و فرانکنشتاین تغییر می کند. او ابتدا می خواهد برود قطب شمال را کشف کند اما بعد از شنیدن این اتفاقات و توصیه ویکتور به او که می گوید از بلندپروازی پرهیز کن، راهش را عوض می کند و به سوی خانه برمی گردد.

*خانم شرحی طراحی لباس نمایش در راستای فضاسازی و متریالی است که برای دکور استفاده شده است، تاکیدم در طراحی لباس نمایش بیشتر روی لباس کاراکترالیزابت و هیولا است چون فرانکنشتاین و والتون شخصیت های واقعی تر نمایش هستند و به طبع طراحی لباسشان عینی تر و واقعی تر بود. طراحی لباس الیزابت عروسی را به نمایش می گذارد که انگار عروسی اش ناقص مانده و رها شده است …

شرحی: نمایش ۴ شخصیت الیزابت، ژوستین، ویلیام و مرد نابینا را دارد که در خیال فرانکنشتاین هستند. ذهنیتم در طراحی لباس نمایش این بود که این ۴ شخصیت از رنگ تهی شوند و تکمیل کننده فضای سرد دکور که تداعی کننده سرما و یخ است باشند که البته به هرکدام المانی نیز اضافه شده که خاصه شخصیت خودشان است و در واقع انگار ویکتور دارد در یخ، سراب می بیند. در مورد لباس الیزابت دوست داشتم او عروسی تصور شود که بعد از مراسم هنگامی که موهایش را شانه زده و لباس رویی را درآورده قبل از اینکه ژپون لباس را دربیاورد خفه اش کرده اند. از جایی به بعد هم با آقای افشاریان به این نتیجه رسیدیم که چقدر خوب است الیزابت یک عروسک کوکی باشد.

تلاش کردم در طراحی لباس نمایش شخصیت خاکستری قصه هیولا باشد چون مجبور می شود آدم بدی باشد از همین رو تنها رنگ صحنه لباس زیرین هیولا است که زرشکی انتخاب شده است چون قرمز سمبلی از عشق است. همچنین تلاشم این بوده که عنصر زمان را در طراحی همه لباس ها به کار ببرم تا لباس ها زیاد مدرن و امروزی نباشند البته غیر از لباس ملوان ها چون باید به شکلی طراحی می کردم که هم وقتی گرگ می شوند، جذاب باشند و هم زمانی که پروانه، درخت و پرنده می شوند. به همین دلیل هم وقت زیادی را صرف پیدا کردن پارچه مورد نظر کردم.

دوست دارم اینجا از بچه های گروه یاد کنم چه بازیگرانی که امروز در این نشست هستند چه پژمان جمشیدی و بانیپال شومون که نتوانستند در این جلسه شرکت کنند. همه بازیگران نمایش بسیار با من همراه بودند و امیدوارم بتوانم دوباره با آنها همکاری داشته باشم. چه پژمان جمشیدی که با تمام وجودش سر تمرین ها و اجرا حاضر می شود و تلاش می کند بسیار انعطاف پذیر و همراه باشد چه بانیپال شومون و بقیه بازیگران.

*مشخص است که هردو نفرشان برای این نقش ها تلاش کردند. چون مثلا بسیار سخت است که همه برای دیدن بازی کمدی از پژمان جمشیدی به سالن می آیند و دائم دنبال این هستند که او بازی خنده داری داشته باشد اما برعکس در یک نقش کاملا جدی ایفای نقش می کند.

شرحی: بله کاملا درست است چون بسیاری از مخاطبان با قضاوت قبلی بازی پژمان جمشیدی را می بینند و مدام دنبال این هستند که از او آتو بگیرند در حالی که او به درستی یک نقش جدی و تراژیک را بازی می کند.

*پروسه ورود پژمان جمشیدی به تئاتر مشخص است اما روندی که در طول سال ها در پروژه های مختلف از خودش به نمایش گذاشت کاملا قابل احترام است چون او خیلی بیشتر از بازیگرانی که خودشان را حرفه ای تئاتر می دانند، روی بیان و بدنش کار می کند. البته شما به عنوان کارگردان باید اعتماد زیادی به سپردن نقش به پژمان جمشیدی می کردید چون ایفای نقش در سالن اصلی تئاتر شهر کار بسیار سختی است.

افشاریان: قاعدتا گاردی در مقابل بازی پژمان جمشیدی در نقش فرانکنشتاین وجود داشت. حتی بزرگترین نگرانی خود پژمان نیز همین بود و مدت ها درگیر این بود که نقش را قبول کند یا نه اما مسلما چیزی که همه بچه های گروه به آن واقف هستند این است که پژمان آمد و تمام تلاشش را کرد و دارد می کند تا نقش را دربیاورد.

*ولی متاسفانه گرفتگی صدایش به بازی اش خیلی ضربه زده است.

افشاریان: متاسفانه در آخرین ژنرالی که داشتیم و دو روز قبل از اجرا بود که صدایش کاملا رفت و به جایی رسید که اصلا صدایش در نمی آمد و ما مانده بودیم در این وضعیت چکار کنیم. اجرا هم که شروع شد مجبور بود با همین صدا بازی کند و تارهای صوتی اش بیشتر آسیب دید. الان کمی صدایش خوب شده است که امیدوارم با یکی دو روز استراحت بهتر شود.