انتظار «دغدغه مشترک» از مخاطبانم ندارم/ درک تغییر در «همزمانی»

امید آفرین‌زاد هنرمند مجسمه‌ساز درباره مجموعه در حال نمایش «همزمانی» تأکید دارد که مخاطبان برداشت‌های متفاوتی از این آثار می‌توانند داشته باشند که او علاقمند به دانستن این برداشت‌ها است.  به گزارش پایگاه خبری تحلیلی سینما خراسان به نقل از مهر، آثار دو هنرمند جوان شامل نقاشی‌های مهدی عربی و آثار چیدمان و مجسمه امید […]

امید آفرین‌زاد هنرمند مجسمه‌ساز درباره مجموعه در حال نمایش «همزمانی» تأکید دارد که مخاطبان برداشت‌های متفاوتی از این آثار می‌توانند داشته باشند که او علاقمند به دانستن این برداشت‌ها است. 

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی سینما خراسان به نقل از مهر، آثار دو هنرمند جوان شامل نقاشی‌های مهدی عربی و آثار چیدمان و مجسمه امید آفرین‌زاد را به طور همزمان به نمایش گذاشته است.

این نمایشگاه تلاشی برای حمایت از هنرمندان نوظهوری است که در آثارشان پتانسیل بالایی برای رشد و پیشرفت وجود دارد.

امید آفرین‌زاد متولد ۱۳۶۵ و فارغ‌التحصیل رشته مجسمه‌سازی از دانشگاه تهران است. او در حال حاضر در رشته هنرهای زیبا در دانشگاه ویکتوریا کانادا درس می‌خواند و این روزها هم نمایشگاه آثارش در گالری نیان برپا است. آفرین‌زاد پیش از این تجربه حضور در نمایشگاه‌های مختلف نقاشی و مجسمه‌سازی را داشته است.

با آفرین‌زاد به بهانه نمایشگاه آثارش در گالری نیان به گفتگو نشستیم که متن آن را در ادامه می‌خوانید.

* مجسمه‌های شما موقعیتی را به نمایش می‌گذارند که می‌تواند به تعابیر و برداشت‌های مختلفی بینجامد؛ هم‌جواری دو زمان متفاوت، یا زمانِ حالی که آرام آرام به سمت ایستایی و سکون در تاریخ و گذشته پیش می‌رود. چه مفهومی در ذهن خود شما منجر به ساخت این مجسمه‌ها شد؟ این ایده از کجا شکل گرفت و چگونه عملی شد؟

عنوان این مجموعه «همزمانی» است، ولی قصد من صرفاً اشاره به زمان نیست، بلکه صرفاً برای من بهانه‌ای است که موقعیتی مکانی را انتخاب کنم و در آن مکان مشخص، آنچه بوده است و دیگر نیست، به نمایش بگذارم.

برای این منظور ترجیحم نمایش گذشته بسیار دور از یک مکان است، آن قدر دور که ردی از حضور انسان ناطق در آن نباشد و محیط در بکرترین حالت خود ظهور پیدا کند. در این چیدمان شاهد همنشینی اشیا و پیرامونی مزین شده، متعلق به زمان حال و همچنین عناصری کاملاً بکر و طبیعی خواهیم بود.

آنچه در این رویاروییِ نامتقارن و نامربوط برای من مهم است، امکان مقایسه حضور خود در هنگام مواجهه با اثر است؛ یک رویارویی که لحظه‌ای با آن موقعیت بکر که شاید حضور یک تخته سنگ یا یک حیوان باشد، قابل درک است و لحظه‌ای دیگر با آنچه زمان حال را اشغال کرده. برداشت‌های متفاوت از این موضوع توسط مخاطب اجتناب‌ناپذیر است، چرا که هر بیننده‌ای با رجوع به جهان و تجربه زیسته خود به تحلیل و گمانه‌زنی آنچه دیده است، می‌پردازد و اگر در نقطه‌ای این تجربیات و فهم از جهان پیرامون، میان مخاطب و هنرمند مشترک باشد تا حدودی به تفسیر و خوانش یکدست‌تری میان این دو، دست خواهیم یافت. این مجموعه در اواسط دوره کارشناسی آغاز شد و به مرور شکل گرفت و به اجرا رسید.

* اما این تقابل به چه معناست؟ به نظر می‌رسد که این ایده قرار است تقابلی میان طبیعتِ تغییر شکل یافته امروز و طبیعت زنده دیروز را به نمایش بگذارد. در کنار اشیایی مثل کتابخانه، صندلی و … که نتیجه فرآیندی از تولید و ایجاد فرم و شکل بر روی چوب هستند تا آن را به اشیایی کاربردی و امروزی بدل کنند، سنگ‌ها حالتی ضمخت، نخراشیده و بدوی دارند.

تلاش می‌کنم موقعیتی را ایجاد کنم و به اشتراک بگذارم اما اینکه مخاطب من در هنگام رویارویی با اثر چگونه و به چه چیزی فکر کند، دغدغه من نیست این تقابل و همنشینی که ردی از تقارن و یک‌دستی میان عناصر در آن نیست، می‌تواند یک «چرایی» را در ذهن مخاطب کلید بزند اما اینکه به کجا ختم می‌شود و چه معنایی پیدا می‌کند، برای هر مخاطبی می‌تواند متفاوت باشد. من فقط تلاش می‌کنم موقعیتی را ایجاد کنم و به اشتراک بگذارم اما اینکه مخاطب من در هنگام رویارویی با اثر چگونه و به چه چیزی فکر کند، دغدغه من نیست.

* اما وقتی شما از ایجاد امکانی برای مقایسه حضور خود در برابر هر کدام از این موقعیت‌ها صحبت می‌کنید، در این مقایسه به دنبال هدفی هستید. آیا می‌شود اهداف محیط‌زیستی برای این آثار در نظر گرفت؟ خودتان در هنگام خلق اثر چنین نگاهی داشتید؟

بله من بهانه‌ای دارم برای ارائه آنچه در ذهنم می‌گذرد، درواقع این دغدغه من است و آن را به اشتراک می‌گذارم اما اینکه مخاطب با من دغدغه یکسانی داشته باشد، انتظار زیادی است. شاید کمی بیشتر از دغدغه محیط زیستی باشد، چرا که من به دنبال نفی یک موقعیت به نفع دیگری نیستم. تنها شواهدی را ارائه می‌دهم؛ باهم و در کنار هم. هر آن چیزی که برداشت شود می‌تواند به نوعی درست باشد. حتی تفسیر محیط زیستی از این مجموعه می‌تواند بخشی از آن باشد.

* گمان می‌کنید این مجسمه‌ها به لحاظ اجرا، انتقال‌دهنده ایده مورد نظر شما هستند؟ اگر با کمی فاصله بخواهید به آن‌ها نگاه کنید، چه اتفاقات بهتری می‌توانست در اجرا بیفتد؟

معمولاً برداشت‌های متفاوت اما یک‌جنس از مخاطبانم شنیده‌ام. برداشت‌هایی که در عین تفاوت، همگی حول یک موضوع و محور بوده‌اند. برای من شنیدن برداشت‌های تازه، جذاب‌تر است تا آن دسته از برداشت‌ها که دقیقاً به هدف می‌زنند. این برداشت‌های تازه در برخی موارد گویا بخشی از گمشده‌های ذهن من را بازگو می‌کنند. بله، اگر بخواهم دوباره اجرایی داشته باشم، به همین روال اجرا خواهم کرد.

* اگر بتوانیم برای هر مجسمه به لحاظ جانمایی و موقعیت مکانی، تعریفی داشته باشیم، آیا می‌توان این مجسمه‌ها را به نوعی مجسمه شهری به حساب آورد؟

به نظر من ما نمی‌توانیم تعریفی یک خطی و قانونمند در این مورد داشته باشیم. با این‌همه فکر می‌کنم با توجه به محیط مورد نظر در شهر، می‌توان این سوژه را عملی کرد.

* منظورم امکان ارتباط شهروندان در فضای شهری با این چیدمان است. به نظرتان این چیدمان می‌تواند کارکرد عمومی داشته باشد؟

بله قطعاً می‌تواند. در مقیاس شهری به مراتب کار جذاب‌تر و با محتواتر خواهد بود؛ از این رو که ساختار معاصر شهری که حاصل لایه به لایه تغییرات سطحی و زیرسطحی در محیط است، در تقابل با آنچه که زمانی اصل (بدون تغییرات) بوده، قرار می‌گیرد و در نتیجه یک کنتراست شدید چه به لحاظ بصری و چه به لحاظ محتوایی به وجود می‌آورد که می‌تواند برای عموم قابل توجه، عجیب و دور از انتظار باشد و تمام این موارد منتهی به فکر کردنِ درباره آن موضوع می‌شود.

برای من حالت ایده‌آل این ایده اجرا در محیط شهری است، چرا که فکر می‌کنم پیرامون شهر اطلاعات دقیق‌تری در مورد زمانی که در آن هستیم، به ما می‌دهد و از آنجایی که یک عنصر از کار من اشاره به زمان حال است این محتوا بهتر و شایسته‌تر عملی خواهد شد.

من در هنگام کار به اینکه مخاطب اثرم را در چه حیطه‌ای دسته‌بندی خواهد کرد، فکر نمی‌کنم اما تعامل‌پذیر بودن کار با مخاطب برایم مهم است * مجسمه‌سازی در دوران مختلف تغییر کارکرد و ماهیت پیدا کرده است. در یک دوره‌ای مجسمه‌سازی به ساخت تندیس افراد مشهور برای نصب در مکان‌های شهری محدود می‌شد و کم کم مجسمه‌ها بیان هنری‌تری گرفتند. پرویز تناولی در مصاحبه‌ای گفته بود وقتی در سال ۱۳۳۷ اولین نمایشگاه مجسمه‌های خود را برگزار کرده، مجسمه‌هایی از آهن‌آلات اسقاطی برای مردم عجیب بوده و حتی برخی را عصبانی کرده است. اساساً ارتباط میان مجسمه‌سازی و مخاطب آیا به شکل دیگر هنرها تعریف می‌شود؟ مثلاً خود شما در هنگام اجرای یک اثر به مخاطب هم فکر می‌کنید؟

بله درست است. آنچه باعث بحث برانگیز شدن این شاخه از هنرهای تجسمی می‌شود معمولاً اختلافات کلامی است. به عنوان مثال ما تمام رویکردهای مربوط به این حوزه را با کلمه «مجسمه» بیان می‌کنیم و آنچه این کلمه به ذهن ما فارسی‌زبانان متبادر می‌کند، معمولاً تجسمی از یک پرتره یا پیکره است؛ اینجاست که میان رویکردهای جدیدتر این حوزه و آنچه مرسوم بوده است، تقابلی شکل می‌گیرد و این فقط مربوط به کشور ما نیست.

در خیلی از سایت‌ها و ژورنال‌های هنری کلمه «اسکالپچر» به معنای مجسمه با کلمه «تری دایمنشنال ورک»، به معنای کارهای سه بعدی جایگزین شده است و این می‌تواند محدودیت‌هایی را که کلمه مجسمه در ذات خود دارد، تا حدودی رفع کند. این حداقل کاری است که می‌توان در حوزه زبان برای تعریف این شاخه انجام داد. درحالی‌که این مشکل را در دیگر حوزه‌ها مثل نقاشی یا عکاسی به این شکل نداریم، چراکه دنیای مربوط به این حوزه‌ها با وجود تمام نوآوری‌هایش مرزهای مشخص‌تری نسبت به مجسمه یا کارهای سه بعدی دارد.

من در هنگام کار به اینکه مخاطب اثرم را در چه حیطه‌ای دسته‌بندی خواهد کرد، فکر نمی‌کنم اما تعامل‌پذیر بودن کار با مخاطب برایم مهم است.

* آیا برای مجسمه‌سازی کارکرد یا تعهد اجتماعی قائلید؟

قطعاً می‌توان قائل بود، اما در حال حاضر برای من این رویکرد در اولویت قرار ندارد.

* یعنی صرفاً برای لذت کار می‌کنید؟ در همین چیدمان شما تقابلی را به نمایش می‌گذارید که می‌تواند یک موضوع مهم اجتماعی یعنی ردپای انسان بر طبیعت را به نمایش بگذارد.

من اشاره‌ای به لذت نکردم. به آنچه که فکر می‌کنم و برایم مهم است رجوع می‌کنم و اگر بتوانم بیانی برایش داشته باشم کارم را شروع می‌کنم. ردپای انسان در طبیعت یک موضوع اجتماعی نیست، شاید برای این تعبیر شما موضوع مهم محیط زیستی بهتر باشد. من همانطور که پیش‌تر گفتم تلاشم ارائه دو یا سه موقعیت در آن واحد است و باقی، هر آنچه بر ذهن بیننده جاری شد. حتی خود من قصدی برای اشاره به این ردپا ندارم، ولی از طرفی می‌تواند برداشت درستی هم باشد.

آنچه من در فضای دانشگاهی و گالری‌های موجود در تهران درک کرده‌ام، شوق و تمایل به دانستن و تجربه کردن موقعیت‌های جدید است. طبعاً مخاطب عام (به معنای همه مردم) در این تجربه سهیم نخواهند بود همان گونه که در کشورهای دیگر هم این‌طور است. * آیا انتزاعی و پیچیده شدن هنر مجسمه‌سازی به نوعی فاصله این هنر را از مردم بیشتر نکرده است؟

گمان نمی‌کنم. آنچه من در فضای دانشگاهی و گالری‌های موجود در تهران درک کرده‌ام، شوق و تمایل به دانستن و تجربه کردن موقعیت‌های جدید است. طبعاً مخاطب عام (به معنای همه مردم) در این تجربه سهیم نخواهند بود همان گونه که در کشورهای دیگر هم این‌طور است. اما در مجموع فکر می‌کنم رویکردهای جدید مخاطبان بیشتری نسبت به گذشته دارد.

* اصلاً چه شد که به سراغ مجسمه‌سازی رفتید؟

پیش از مجسمه برای چندین سال طراحی و نقاشی می‌کردم. مجسمه را از دانشگاه با انتخاب این رشته شروع کردم، از آنجایی که همیشه مجسمه‌سازی برایم جذاب بود و دنیای نقاشی را تجربه کرده بودم، ترجیحم برای تحصیلات آکادمیک رشته مجسمه‌سازی شد.

* آیا از نظر بیان هنری هم در مقایسه با نقاشی امکانات بیشتری در اختیار شما قرار می‌دهد؟

بله قطعاً همینطور است. در کارهای سه بعدی، اثر خلق شده در همان موقعیت ما زیست می‌کند. از این رو تجربه رویارویی با اثر سه بعدی مختصات منحصر به فرد خودش را خواهد داشت. همین‌که می‌توانی آن را لمس کنی و در مکان و زمانی که حضور داری آن را بیابی، تجربه رویاروییِ متفاوت‌تری در قیاس با نقاشی رقم می‌زند. در نقاشی وهم می‌تواند عنصر اصلی باشد. آن اثر در دنیای ما زیست نمی‌کند. می‌توانیم یک اثر نقاشی را ببینیم و در سیری ذهنی به دنیای آن اثر نفوذ کنیم و ابعاد دیگرش را کشف کنیم، این پروسه به کمک قوه خیال و در ذهن بیننده انجام می‌شود. حتی در مورد کارهای آبستره نیز پروسه تحلیل آن به واسطه امری ذهنی انجام می‌شود، شاید کمی ریاضی‌وارتر.

* حالا که در خارج از کشور درس می‌خوانید و امکان ارتباط بیشتری برای بررسی وضعیت این هنر بیرون از مرزهای خودمان دارید، گمان می‌کنید مجسمه‌سازی ما با چه آسیب‌هایی روبروست؟

آنچه دیده‌ام و می‌توانم بر اساس آن مقایسه‌ای انجام بدهم، بیشتر جای خوشحالی دارد. به طور میانگین برداشت من این است که هنرمندان ما با دغدغه‌تر هستند و اگر مجالی باشد، در خیلی از موارد پیشروتر خواهند بود. آسیبی که می‌تواند وجود داشته باشد، باید در حوزه‌های مدیریتی جست‌وجو کرد. چه دانشگاه که به عقیده من می‌تواند مهم‌ترین مرجع تربیت هنرمند امروز باشد و چه در سطح کلان که به تصمیمات کلی و اساسی در این حوزه می‌پردازد.

* شما خودتان به کدام فضا بیشتر احساس تعلق می‌کنید؟ گذشته بسیار دور با آن محیط بکر، یا زمان حال و دست‌ساخته‌های مصنوعی‌اش؟

در هر دو فضا سیر می‌کنم، یکی را در ذهنم می‌پرورانم و تجربه حضور در آن را تخیل می‌کنم، دیگری را به طور واقعی و اجتناب‌ناپذیر زندگی می‌کنم.

نمایشگاه «پروژه خانه» تا ۱۱ مردادماه در گالری نیان به نشانی بلوار اندرزگو، بلور صبا، کوچه شبنما، نبش کوچه گوهر، شماره ۲ برپاست.